۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

بخش دهم: نعمت چرخۀ حیات در قرآن



   
نعمت چرخۀ حیات در قرآن

الم تر ان الله سخر لکم ما فی الارض و فلک تجری فی البحر بامره و یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه ان الله بالناس لرؤف رحیم و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ان الا نسان لکفور
الحج - 65,66
آیا ندیدی که خداوند هر آنچه در زمین است را؛ در اختیار شما قرار داده است و کشتی به امر او؛ در دریا شناور می ماند و زمین را؛
مگر با اجازۀ او؛ از اصابت پدیده های آسمانی؛ نگه می دارد؟
پس براستی که خداوند نسبت به انسانها؛ مهربان و رحیم است. (از اینروست که) او شما را زنده کرد. سپس شما را می میراند و بعد (دوباره) شما را زنده می نماید. براستی که انسان بسیار ناسپاس است.

این آیات؛ در ابتدا؛ اشاراتی به نعمتهای کلی الهی؛ در ابعاد سه گانۀ زمینی و دریائی و آسمانی؛ درعالم  حیات مادی دنیا دارند:
 
نعمت زمینی : نعمت دسترسی و در اختیار داشتن همۀ مواهب و نعمات زمینی؛ مانند کشاورزی ؛ دامداری و استخراج معادن.
 
نعمت دریائی : مانند امکان مسافرت دریائی که؛ همواره از نعمت های مهم  و بزرگ در حیات اقتصادی و فرهنگی بوده است.
 
نعمت آسمانی : محافظت از نابودی حیات بر اثر سقوط  و برخورد اجرام آسمانی با زمین. از جمله بخاطر؛ نعمت وجود میدان مغناطیسی  و نعمت وجود اتمسفر دُور کرۀ زمین. همچنین نعمت وزش بادها و بارش باران و تابش خورشید و ماه و ستارگان و امثال آنها؛ همگی باذن و خواست پروردگار.

همانطور که ملاحظه می کنید؛ تردیدی نیست که نعمتهای مذکور؛ از نعمتهای اساسی و بنیادی برای حفظ  و ادامۀ حیات انسانهاست. شمارش نعمتها؛ در دسته بندی سه گانۀ زمینی؛ دریائی و آسمانی؛ در واقع تصویری جامع و کامل از اهمیت حیاتی محیط زیست انسانهاست.


 

علت نعمتهای بنیادی

قرآن؛ پس از شمارش بخشی از نعمتهای بنیادی؛ علت آنها را نیز؛ فاش می سازد:

ان الله بالناس لرؤف رحیم

عبارت فوق؛ علت حفظ و تداوم حیات انسانها را؛ رؤفت و مهربانی خداوند و نیز رحمت ویژه و مضاعف او ؛ به کل عالم بشریت؛ فاش نموده است.


 

نکات برجسته در بیان "علت "

نظر به اهمیت نعمتهای بنیادی؛ قرآن؛ در بیان علت آنها؛ ظرافتی را نیز؛ بکار می بندد. بدینگونه که؛ در صدر آیه « ان الله » می آورد؛ اما بر خلاف قائدۀ عمومی بلاغت زبان؛ برای بار دوم؛ اسم جلالۀ « الله » را بجای ضمیر « انه » می آورد؛ تا بزرگی و عظمت نعمت خدا را؛ نشان دهد.

همچنین؛ بر خلاف آیۀ 9 از سورۀ حدید:« ان الله بکم لرؤف رحیم »؛ در اینجا؛ « بالناس » را نیز بجای ضمیر آن بکار بُرده؛ تا بر اهمیت موضوع تاکید شدیدتری نماید.


تداوم حیات و تجدید حیات

نعمتهای شمرده شدۀ سه گانه؛ البته برای حفظ و تداوم حیات ضروریست. اما کافی نمی باشد. زیرا از سوئی دیگر؛ بنا بر خصلت دنیای مادی و قوانین طبیعت؛ برای حفظ و تداوم حیات؛ مرز و محدودیتی نیز وجود دارد که منتهی به پایان حیات می گردد: « ثم یمیتکم ». در اینصورت آیا در طراحی پروژۀ عظیم محیط زیست و مهندسی تحسین برانگیز ساختمان آفرینش؛ فکری هم دربارۀ پدیدۀ طبیعی " مرگ " شده است؟ پاسخ قرآن مثبت است! 

قرآن در ادامۀ شمارش نعمتهای اساسی؛ جهت " تداوم حیات نعمت  " تجدید حیات " را هم؛ اضافه می نماید:

احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم

زیرا تنها با نعمت " تجدید حیات " است که؛ نعمت " حفظ  و تداوم حیات "؛ تکمیل می گردد. و در نتیجه معنای درستی می یابد.

علامه طباطبائی نیز در (ترجمۀ) تفسیرالمیزان؛ اشارۀ مهمی نموده است:
 
و این نعمت حیات و دنبالش نعمت مرگ ، و دنبال آن باز نعمت حیات ، از نعمتهاى بزرگ الهى است كه خدا با آن منت را بر بشر تمام كرده.

بنا بر این؛ عبارت « لکفور » در قسمت پایانی از آیۀ دوم؛ یعنی « ان الانسان لکفور »؛ بمعنی ناشکری در مقابل نعمتهای الهی می باشد. اما صرفنظر از سیاق آیات؛ ارتباط دو آیۀ مورد بحث؛ از لحاظ ادبی نیز مشهود است. چنانکه پیشتر هم اشاره کردم؛ در آیۀ اول؛ بخصوص در قسمت پایانی آن؛ اسم « الله » را می آورد؛ ولی در ادامۀ آن؛ در آیۀ بعدی؛ ضمیر « هو » را؛ بهمراه حرف واو عطف « و » آورده؛ تا بین دو آیه؛ ربط داده شود. 

همچنین عبارت « ان الله بالناس لرؤف رحیم » در میان شمارش نعمتهای بنیادی قبلی و بعدی آمده است. اینک وقتی آن؛ در بیان علت نعمتهای فرعی باشد؛ پس آن؛ بطریق اُولی؛ در رابطه با نعمتهای اصلی یعنی اصلِ حیات و تجدید حیات نیز؛ صادق می باشد.

و با توجه به اینکه؛ تقسیم بندی آیات و شماره گذاری آنها؛ امری بشری است؛ عبارت مذکور؛ هم پایان آیۀ قبلی و هم آغاز آیۀ بعدی محسوب می گردد. بنا بر این بخوبی جایز خواهد بود که؛ آیۀ مورد نظر را؛ با نگاه بازتری؛ چنین قرائت کنیم: 

ان الله بالناس لرؤف رحیم  و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ان الانسان لکفور
الحج - 66,65
بدرستیکه خداوند نسبت به انسانها مهربان و رحیم است. (زیرا) اوست که شما را زنده کرد. سپس شما را می میراند. بعد (دوباره) شما را زنده می نماید. براستی که انسان بسیار ناسپاس است.

بنا بر این مناسبات و پیوستگی آیات  و عبارات؛ کاملا روشن و بارز است. و هیچ نشانی دال بر خلاف آن؛ دیده نمی شود.



معنی « یحییکم »

اما تفسیر سنتی « یحییکم » در آیۀ فوق را؛ اشاره به " حیات اُخروی جاویدان " می داند. ولی در اینصورت عبارت « ان الله بالناس لرؤف رحیم »؛ بیهوده و بی معنی خواهد بود. زیرا در چنین تفسیری؛ تنها یکبار مُردن خواهد بود که؛ نتیجۀ آن هم؛ حیات اُخروی جاویدان می باشد. چون در اینگونه تفسیر؛ راه دیگری وجود ندارد!

اینک جای پرسش دارد که اگر - بفرض محال - خداوند نسبت به انسانها؛ مهربان و رحیم نمی بود؛ وضعیت چگونه می خواسته باشد؟! زیرا وقتی در اینصورت نیز؛ تنها یکبار مُردن و بعد از آن حیات جاویدان باشد؛ پس اعلام بلند « ان الله بالناس لرؤف رحیم »؛ بیهوده؛ بی معنی و در نتیجه غلط است.  

از سوئی دیگر؛ عبارت « ان الانسان لکفور » نیز؛ بی معنی خواهد بود. زیرا برای یکبار مُردن و در نتیجۀ آن حیات جاویدان؛ جای شکری نیست تا کفران آن؛ مورد توبیخ شدید الهی قرار گیرد. دقت نمائید.

پس؛ دو عبارت «
لرؤف رحیم » و « لکفور » در آیۀ مورد بحث؛ دلالت بر این دارند که عبارت 
« یحییکم »؛ اشاره به " زنده شدن دوباره در حیات دنیا " دارند. بعبارت دیگر « یحییکم » برای تکمیل زندگانی دنیاست؛ و نه نتیجۀ تعطیل آن؛ برای همیشه.

اجازه دهید باری دیگر؛ در سخن مهم مرحوم علامۀ طباطبائی؛ تامل کنیم:

و این نعمت حیات و دنبالش نعمت مرگ ، و دنبال آن باز نعمت حیات ، از نعمتهاى بزرگ الهى است كه خدا با آن منت را بر بشر تمام كرده.

اما آیا چنین نعمتی و منتی؛ برای کسانیکه؛ در آتش جهنم؛ خالدین فیها خواهند بود هم؛ می باشد؟!

از طرفی دیگر؛ کفران نعمت در صورتی معنی دارد که؛ نعمتی هم اکنون در دسترس انسانها باشد. بدینگونه که؛ انسانها یا از آن نعمتها؛ استفاده نمی کنند و یا (در بسیاری موارد) از آن نعمتها؛ سوء استفاده می کنند.

بنا بر این؛ کفران نعمتِ زنده شدن دوباره "؛ در عالم آخرت؛ پس از انقراض عالم دنیا؛ بی معنی است. زیرا آنگونه که تفسیر سنتی مدعی است؛ حیات جاویدان آخرت؛ دار جزای اعمال است. بدیهی است که بهشتیان به نعمتهای بهشتی؛ کفر نمی ورزند. از طرفی دیگر؛ آتش جهنم؛ نعمتی نیست که جهنمیان شکرگزار آن باشند! در ضمن عمل " کفران نعمتها "؛ از اعمال انسانها؛ در دار عمل یا عالم حیات دنیاست؛ نه در حیات جاویدان آخرت؛ که تنها دار جزاست.


نعمت " تکرار نعمتها " !

نکتۀ ظریف دیگر آنکه؛ کفران نعمت؛ چیزیست که باید مکرر صورت گیرد. به همین دلیل؛ قرآن نعمت و کفران نعمت را برای مجموعۀ «
احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم » آورده است. و نعمتی که تنها یکبار داده شود و بعد برای همیشه بازپس گرفته شود؛ نوعی ظلم به انسانهاست و حتی خود؛ بنوعی کفر می باشد! و باید گفت که " تکرار نعمت " خود؛ نعمت بزرگتریست!

نکتۀ دیگر اینکه؛ نوع رابطۀ خدا با انسان نیز؛ خود؛ نعمت است. زیرا دور از رحمت الهی است که؛ فراتر از وسعت و طاقت بندگانش؛ از آنها تکلیف بخواهد.

لا یکلف الله نفسا الا وسعها
البقره - 286
خداوند هیچکسی را بیش از توانائی اش؛ مسئول نمی داند.

لا یکلف الله نفسا الا ما ءاتیها
الطلاق - 7
خداوند از کسی؛ چیزی جز آنچه را که داده است؛ نمی خواهد!

و همچنین دور از عدل الهی است که؛ به بندگانش کوچکترین ظلمی نماید:

ان الله لا یظلم مثقال ذره
النساء - 40
بدرستیکه خداوند به اندازۀ ذرّه ناچیزی؛ به کسی ستم نمی کند.

ان الله لایظلم الناس شیئا
یونس - 44
بدرستیکه خداوند هیچ ستمی به انسانها روا نمی دارد.

 
اینک؛ آیا تنها " یکبار زندگانی دنیوی "؛ از مصادیق " تنگی در وُسع  و طاقت " و در نتیجه " ظلم " نیست؟

احتمالا انتخاب واژۀ " کفر " در شکل « لکفور » که دلالت بر " اصرار " در کفر ورزیدن دارد؛ بیانگر همین واقعیت؛ مبنی بر کفران مکرر نعمت است. بنا بر این؛ نعمت زندگانی دنیوی باید تکرار و تجدید گردد تا؛ کفر مکرر و مجدد آن؛ صادق باشد.

چنانکه انتخاب واژۀ « احیاکم »(شما را زنده کرد)؛ بجای « خلقکم »(شما را آفرید)؛ برای آغاز حیات انسان هم؛ برهمین موضوع دلالت دارد. زیرا فعل "زنده شدن" انسانها موقعی معنی دارد که؛ فعل "مُردن" آنها نیز؛ در نظر باشد. تامل بفرمائید.

با اینحال اگر کسی اصرار داشته باشد که؛ معنی « احیاکم » با « یحییکم »(شما را زنده خواهد کرد) فرق دارد؛ بدین ترتیب که اولی زنده شدن از " خاک مُرده " و دومی زنده شدن " انسان مُرده نباید با او وارد بحث شد. او را باید بحال خود؛ واگذاشت! زیرا  چیزی مانند: « هو الذی احیاکم من تراب! » و یا 

« و کنتم ترابا فاحیاکم ! »؛ در قرآن؛ یافت نمی شود!

از آیات ذیل نیز؛ بخوبی می توان استناد و استفاده نمود که؛ یکبار زندگانی دنیوی؛ غیر قابل پذیرش است. زیرا بنا بر آیۀ (الف)؛ در ذیل؛ نعمتهای الهی تمام نمی گردد؛ مگر اینکه رفع حرج و تنگی نمایند. و نیز؛ نعمتهای الهی تمام نمی گردد؛ مگر آنکه کافی برای؛ پاک کردن انسانها باشند.
 
الف - ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون
المائده - 6
ارادۀ خداوند بر این نیست که بر شما سختی و تنگی تحمیل نماید؛ بلکه ارادۀ او بر پاک کردن شماست. (به همین منظور) نعمتهایش را برای شما تمام نموده تا شکرگزار باشید.

 

بنا بر این نعمتهای الهی " تمام " شده نیست؛ مگر با " تکرار و تجدید نعمتها ". زیرا عدم تجدید؛ خود؛ از مصادیق حرج و تنگی است. (دقت نمائید). همچنین فقدان پروسۀ مکررپاکسازی؛ نه تنها منجر به پاکی کامل نخواهد شد؛ بلکه خود می تواند عاملی برای تجدید و بلکه تشدید ناپاکی می گردد.

مسئله این است که؛ آیا زنده شدن دوبارۀ انسان؛ در زندگانی دنیا؛ بمنظور کسب فرصتهای بیشتر و جبران آثار گذشته؛ و نیز رشد بیشتر و تعالی برتر؛ نعمت هست یا نیست؟ اگر نیست؛ باید با دلایل و براهین قرآنی و عقلی؛ بطور قطع؛ ثابت شود. و تا موقعی که آن؛ با براهین قطعی قرآنی و عقلی ثابت نشده است؛ لااقل بنا بر احتیاط؛ نعمت محسوب می گردد. و اگر آن نعمت باشد؛ که قطعا هست؛ پس آن حتما اتفاق می افتد؛ چرا که خود؛ در کتابش آورده که؛ او نعمتها را برای همۀ انسانها؛ تمام نموده است.

ب - و اتیکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها ان الانسان لظلوم کفار
ابراهیم - 34
 
و (خدا) از هر آنچه درخواست كردید و نیاز داشتید بشما داده است و اگر بخواهید نعمتهای او را بشمارید؛ هرگز نخواهید توانست. براستی که انسان ظالم  و ناسپاس است.

ابتداء لازم به توضیح است که در این آیه؛  نگفته « کل ما سالتموه » بمعنی "هر آنچه که نیاز داشتید و می خواستید"، بلکه می گوید« من کل ما سالتموه » یعنی " از هر آنچه که نیاز
داشتید و می خواستید". 

تفاوت بین این دو؛ در " کیفیت " و " کمیت " است. بدین معنی که خداوند اصلِ همۀ نیازهای انسانی را؛ به همۀ انسانها - صرفنظر از نژاد؛ ملیت؛ مقام؛ مومن و کافر - عطاء فرموده. ولی کمیت و مقدار آن؛ البته؛ بستگی به شرایط دارد. از طرفی دیگر؛ نفس وجود شرایط برای کمیت؛ خود؛ از نعمتهای خداست. زیرا آن انگیزه ای برای تربیت و رشد انسانهاست.


آیۀ مذکور در بالا؛ صراحت کامل دارد مبنی بر اینکه؛ نیاز هر نعمتی که؛ فطرتا در تصور انسانها بگنجد؛ به آنها داده شده تا حجت را تمام نموده و جای هیچ عذر و بهانه ای باقی نماند. هر انسان سالمی که بخود رجوع  و تامل نماید؛ در می یابد که؛ نیاز و میل زنده شدن دوباره پس از مرگ در حیات دنیا؛ جهت جبران خطاها و نیز رشد و تعالی بیشتر؛ امری فطری می باشد.

پس دو عبارت اول و آخر در آیۀ ذیل؛ اشاره به نعمت مجموعۀ " چرخۀ مرگ و زندگی " و نیز؛ کفران آن دارد:

ان الله بالناس لرؤف رحیم  و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ان الانسان لکفور
الحج - 66,65
 
بدرستیکه خداوند نسبت به انسانها مهربان و رحیم است. (زیرا) اوست که شما را زنده کرد. سپس شما را می میراند. بعد (دوباره) شما را زنده می نماید. براستی که انسان بسیار ناسپاس است. 
 
ناگفته نماند که حداقل آیۀ فوق را می توان؛ با اصل " رجعت " مشهور در نزد مذهب تشیع؛ توجیه نمود. و اگر ایراد شود که؛ ضمیر « کم » در « یحییکم » متوجۀ همۀ انسانهاست. در حالیکه بنا بر روایات؛ 

" رجعت " همگانی نیست؛ در پاسخ باید گفت که میزان و ملاک درستی و نادرستی؛ قرآن بمنزلۀ کتاب خداست و نه روایات مردم!


بیشماری نعمتهای الهی

تاکید و پافشاری آیۀ 34 از سورۀ ابراهیم؛ مذکور در بالا؛ در توصیف رحمت و نعمتهای الهی شگفت انگیز است. آنجا که در ادامه می گوید:

و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها
و چنانچه بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید؛ نخواهید توانست و آن بی حد و مرز است!

 
عبارت « لاتحصوها »؛ بمعنی " نامحدود " است. پس نعمتهای الهی بصورت؛ کیفی و کمی حد و مرزی؛ ندارند! بنا بر این؛ نعمت فرصت دوبارۀ زندگانی دنیوی جهت جبران آثار خطاها و نیز رشد و بالاخره 

" نعمت تولّد دوباره "؛ را می توان؛ بلکه باید؛ جزو عبارت « لاتحصوها »؛ یا نعمتهای بی حد و مرز الهی؛ برای خوشبختی انسانها؛ قرار داد.

 

نکتۀ مهم دیگر

و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون
المائده - 6
و (خدا) نعمتهایش را برای شما؛ " تمام " نموده است تا شاید از شکرگزاران باشید.

 
و تمت کلمت ربک صدقا وعدلا لامبدل لکلماته
الانعام - 115
(ای انسان) پروردگار تو؛ سخنانش را " تمام " نمود. وعدۀ راستی که هرگز در کلام او؛ تغییر و تبدیل نخواهد بود!

 
در همین آیۀ اخیر قرآن تصریح می نماید که خداوند به پیامبر(ص)؛ همۀ سخنان را بیان نموده و هیچ حرف ناگفته ای را باقی نگذاشته است. همین خود؛ از اتمام نعمتهاست. به عبارت دیگر « تمت کلمت » لازمۀ « لیتم نعمته » می باشد.


پاسخ به یک اشکال

ممکن است کسی اشکال نماید که در اینصورت؛ ظالمان و جنایتکاران هم آرزو دارند که؛ خداوند؛ بعنوان یکی از نعمتهای بیشمار؛ اعمال آنها را جزو " نیکیها " حساب نماید (!) و یا آنها را بطور تمام  و کمال عفو نماید! و این آشکارا؛ خلاف عدل الهی است که خود یکی؛ از مهمترین نعمتهاست.

در پاسخ باید گفت که؛ در این آیه آمده « من کل ما سالتموه » یعنی " از هر آنچه را که نیاز داشتید ". نه اینکه " هر آنچه را؛ آرزو می كردید "! پس باید بین " نیاز حقیقی " و " آرزوی باطل " فرق گذاشت. باری؛ نیاز حقیقی انسانها؛ امری فطری است که؛ بطور یکسان به همۀ انسانها؛ اعم از مومن و کافر؛ ظالم و مظلوم؛ عطاء شده است. نامحدود بودن کیفی و کمی نعمتهای الهی بمعنای بی ضابطه و بی جهت و هدف بودن آنها؛ نیست. همۀ نعمتهای الهی برای رشد و تعالی معنوی و سعادت انسانهاست و آن تنها و تنها از طریق انجام اعمال نیک؛ آنهم در راه خدا؛ دست یافتنی است. بعنوان نمونه در آیات ذیل؛ کافر مجرم آرزو می کند که؛ به ادامۀ زندگی اش برگردد تا کارهای نیک انجام دهد:

حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترک کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون
المؤمنون - 100,99

وقتی که مرگ یکی از آنها فرا رسید؛ گفت: پروردگارا؛ مرا بازگردان تا شاید کارهای نیکی که ترک کرده بودم؛ حالا انجام دهم. هرگز! این سخنی است که او می گوید. ولی در پیشروی آنها؛ مانعِ برزخ است تا روزی که؛ مبعوث گردند.


این نشان می دهد که اصل بازگشت به زندگی دنیا؛ برای کسب فرصتهای بیشتر و جبران آثار خطاها؛ امر فطری می باشد. اما خداوند در پاسخ؛ نه تنها این اصل را انکار ننموده؛ بلکه آن را با آوردن عبارت 
« یوم تبعثون »؛ تائید هم نموده است.

ولی راه آن را؛ نادرست دانسته است. زیرا بازگشت به " بدن قبلی " و در نتیجه زندگانی گذشته؛ ضمن اینکه بمعنی " عقبگرائی " است؛ آن منجر به نفی " مرگ " نیز می گردد. در حالیکه " مرگ " خود؛ از 

" نعمتهای بزرگ الهی " برای انسانهاست. و با نفی مرگ؛ شیرازۀ " نظام چرخۀ مرگ و زندگی " یا 
" چرخۀ حیات " از هم پاشیده می گردد. انشاء الله در آینده؛ ذیل همین آیه بحثی خواهد آمد.


کفران چرخۀ حیات

اکنون معلوم می گردد که چرا آیۀ 27 از سورۀ بقره که در قسمت دوم آن را بررسی کردیم؛ با عبارت 

« کیف تکفرون بالله » آغاز شده است. بخصوص اینکه در همان سورۀ بقره چنین آمده است:
 
و لاتم نعمتی علیکم...فاذکرونی اذکرکم و اشکروا لی و لا تکفرون
البقره - 151,152
و نعمتهای خودم را برای شما تمام و کامل نمودم...پس مرا بیآد آورید تا شما را بیآد آورم و شکرگزار من باشید و ناشکری و کفران نورزید.

 
مجموعه آیات ذیل را؛ می توان قرینۀ یکدیگر قرار داد. اینک مقایسۀ آیات ذیل و تامل در آنها؛ نشان می دهد که که هر دوی آنها؛ در بیان و توصیف نعمتهای بزرگ الهی در کل جهان آفرینش؛ از جمله؛ نعمت 

" چرخۀ مرگ و زندگی " یا " چرخۀ حیات " می باشند:

الف - کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسویهن سبع سموات و هو بکل شئی علیم
البقره - 27 , 28

ب - الم تر ان الله سخر لکم ما فی الارض و فلک تجری فی البحر بامره و یمسک السماء ان تقع علی الارض الا باذنه ان الله بالناس لرؤف رحیم و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ان الا نسان لکفور
الحج - 65,66

 

بنا بر این معنی « تکفرون » در آیۀ (الف)؛ مانند « لکفور » در آیۀ (ب) بمعنی کفران نعمت مجموعۀ 
" چرخۀ مرگ و زندگی " در عالم دنیا می باشد.



لرؤف رحیم

اگر مُراد از« یحییکم » زندگی جاویدان درعالم حساب و کتاب؛ پس از انقراض عالم حیات دنیا (یا حداقل عالم روحی برزخ پس از مرگ) است؛ بهتر بود؛ بلکه از نگاه تفسیر سنتی؛ لازم بود؛ عباراتی مانند؛ عبارات ذیل بجای « لرؤف رحیم » می آمد:

ان ربک لسریع العقاب و انه لغفور رحیم

الاعراف - 167

بدرستیکه پروردگار تو (ای انسان)؛ هم بسرعت مجازات می کند و هم بدرستیکه او شدید آمرزنده و رحیم است.


الا تحبون ان یغفرالله لکم و الله غفور رحیم

النور- 22

آیا دوست نمی دارید که خداوند شما را بیآمرزد و خدا بسیار آمرزنده و رحیم است.


زیرا در عالم جاویدان آخرت؛ رؤفت خدا بایستی مشخصا در شکل مغفرت الهی؛ ظهور یابد. نگاه کاربُردی از واژۀ « رؤف » در قرآن نیز؛ نشان می دهد که؛ در همۀ موارد؛ مربوط  و محدود به عالم حیات دنیاست و هیچگاه در ارتباط  با عالم بعد از دنیا نیامده است. بر خلاف « غفور » که در رابطه با هر دو عالم دنیا و آخرت آمده است.

در عبارت « ان الله بالناس لرؤف رحیم »؛  مفعول  رؤفت الهی؛ « الناس » که در برگیرندۀ همۀ انسانهای عالم دنیاست؛ می باشد. بنا بر این اگر منظور از« یحییکم » حیات پس از پایان حیات عالم دنیا باشد؛ آوردن واژۀ « الناس » بدون معین و مشخص نمودن هویت آنها؛ می تواند پیام غلطی داشته باشد. بدین معنی که خداوند در روز حساب و عالم آخرت؛ نسبت به همۀ انسانهای دنیا؛ اعم از کافر و مومن و یا ظالم و مظلوم؛ روف  و رحیم است!



تعریف " مغفرت " در قرآن

ابتدا لازم به اشاره است که؛ صفت « روف رحیم » برای پیامبر (ص) نیز در حیات دنیا؛ بکار رفته است:

لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رؤف رحیم

 التوبه - 128
بدرستیکه فرستاده ای از میان خودتان بسوی شما آمده است. رنجهای شما برای او سخت است. برای هدایت شما حریص است و نسبت به مومنین مهربان و رحیم است.


 اما صفت « غفور» تنها از آنِ خداست که؛ حاکمیت مطلق او در قیامت و عالم آخرت ظهور کامل دارد. و در این صفت نه در دنیا و نه در آخرت؛ کسی با او شریک نیست:
 
و من یغفر الذنوب الا الله

آل عمران - 135

و کیست جز خدا که گناهان را مورد مغفرت قرار می دهد؟

آیۀ اخیر در بالا؛ دلالت بر این دارد که " مغفرت "؛ امری در نظام قانونمند آفرینش می باشد. به عبارت دیگر؛
" مغفرت " موضوعی صرفا " تکوینی "؛ ولی " عفو " موضوعی " تشریعی " و یا احتمالا هر دو می باشد .
 
بدین جهت؛ بعنوان مثال؛ پیامبر می تواند کسی را مورد " عفو " قرار دهد. ولی او هرگز نمی تواند گناهكاری را مورد " مغفرت " قرار دهد. زیرا انسان گناهکار باید " خود سازی " نماید تا؛ اصولا 

" مغفرت " تحقق پذیرد.

در نتیجه صفت پیامبر (ص) در قرآن می تواند « روف رحیم » باشد؛ ولی هرگز نمی تواند؛ مانند خداوند؛ « غفور رحیم » باشد.

با اینحال آیه ذیل ممكن است این شبهه را ایجاد نماید كه؛ " مغفرت " می تواند منسوب به انسان نیز؛ گردد:



 قل للذین آمنوا یغفروا للذین لا یرجون ایام الله لیجزى قوما بما كانوا یكسبون 
الجاثیه - 14
بگو به مومنین كه آنانی را كه به " روزهای خدا " امیدی ندارند را؛ مورد مغفرت قرار دهند. تا جزای هر گروهی را؛ به آنچه كسب نموده اند؛ قرار دهد.

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان آیه را؛ چنین فهمیده است:


"
مراد از « مغفرت » در جمله « قل للذین آمنوا یغفروا » عفو و نادیده گرفتن رفتار و گفتار دشمن؛ و اعراض از ایشان است. و خلاصه مراد این است که به آنان بگو مخاصمه و بگو مگو نکنند. "

توجه نمائید که میان « یغفروا »؛ منسوب به انسان؛ و « یغفر الذنوب »؛ منسوب به خدا؛ فرق بسیاری است. توضیح اینکه اصولا " مغفرت الهی "؛ مغفرت گناهان یا دقیقتر " گناه زدائی " است. در حالیکه مغفرت منسوب به انسان (در آیه مزبور) مغفرت گناه نیست؛ بلکه واگذاری و سپردن گناه گناهکاران به مجازات الهی است. به همین دلیل در ادامه همان آیه توصییه به مغفرت گناهکاران توسط مومنین را؛ جزای اعمال بیان نموده است: « لیجزی قوما بما كانوا یكسبون ». علامۀ طباطبائی در ادامه می افزاید:

" و حاصلش این است: این که به تو گفتم باید به مومنین دستور دهی تا از رفتار مشرکین چشم پوشی و اغماض کنند؛ برای این بود که هیچ حاجتی به مواخذۀ کردن ایشان نیست؛ چون خدای تعالی به زودی ایشان را بر طبق آنچه کرده اند کیفر می دهد. و معنایش این است که : ای رسول گرامی من؛ به مومنین دستور بده از این مستکبرین که به آیات خدا استهزاء نموده و انتظار ایام خدا را ندارند؛ چشم پوشی کنند تا آنکه خدای تعالی بر طبق آنچه کرده اند جزایشان دهد؛ روز جزاء یکی از ایام خدا است. و خلاصه از این منکرین قیامت درگذرند تا خدا در روزی از روزهای خود ایشان را به کیفر اعمالشان برساند."

اما مغفرت الهی ، اولا برای توبه کنندگان است :

فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلك

المومن -7 
پس کسانی که توبه می کنند و پیرو راه تو هستند را مورد مغفرت قرار ده .
 
و ثانیا ، مغفرت توسط خدا ، نجات از مجازات و خود ، پاداش الهی است :

فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفرالذنوب الا الله و لم یصروا علی ما فعلوه و هم یعلمون اولئك جزا‍ؤهم مغفره من ربهم و جنات
آل عمران - 135 , 136

آنانیكه برای گناهان خود؛ استغفار می نمایند و هیچ كسی جز خدا گناهان را مورد مغفرت قرار نمی دهد. پس آنانیكه اصرار به افعال گناه ندارند؛ پاداش آنها " مغفرت الهی " است و بهشت!

بنا بر این در حالیکه " مغفرت خدا " برای " رهائی از گناهان و مجازات " است؛ " مغفرت انسان "؛ برای " سپردن گناهان به مجازات " می باشد.


مغفرت
بجای زندگی دوباره !


بسیاری در مخالفت با تناسخ؛ راه حل عجیبی ارائه داده اند! اینان ادعا می کنند که خداوند؛ آن دسته از انسانهائی که به درجۀ کمال مطلوب نرسیده اند را؛ مورد مغفرت خود قرار داده و می بخشد! و در نتیجه آنان؛ با کسب کمال مطلوب در عالم برزخ یا عالم آخرت؛ دیگر نیازی به بازگشت به زندگانی دنیوی ندارند!

در پاسخ باید پرسید که مدعیان چنین نظری؛ چگونه می توانند مطمئن باشند! بقول قرآن:

اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا
مریم - 78
آیا آنها از " غیب " خبر دارند؟ یا آنان با خداوند عهد و پیمانی بسته اند؟!

فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا...و قالوا لن تمسنا الا ایاما معدوده قل اتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده
البقره - 78 الی 80

تهدید برای کسانی استکه با دستان خود کتابی می نویسند و بعد می گویند که این از جانب خداست! برای ایکه آن را به بهای اندکی بفروشند!...و گفتند که جز برای روزهای معدودی؛ عذاب خدا به ما نمی رسد. بگو! آیا شما در نزد خدا پیمانی دارید که هرگز خداوند از پیمانش تخلف نمی ورزد؟!


 

تعریف " گناه " در قرآن

قرآن در آیات ذیل؛ مفهوم " گناه " را تعریف نموده و آن خطائی است که انسان قلبا و عمدا انجام می دهد. و اصولا هر عمل خطائی که اثر منفی در قلب بگذارد. در اینصورت مجازات خطاکاران؛ طبق قوانین طبیعت و نظام آفرینش؛ قطعی است.

لیس علیكم جناح فیما اخطاتم به ولكن ما تعمدت قلوبكم و كان الله غفورا رحیما 

الاحزاب - 5
در خطاهائی که مرتکب می شوید؛ گناهی نیست. مگر آنکه قلبا و عمدا؛ خطائی انجام دهید. و خدا غفور و رحیم است.

لایواخذکم الله باللغو فی ایمانکم و لکن یواخذکم بما کسبت قلوبکم و الله غفور حلیم
البقره - 225
 

خداوند شما را بخاطر خطاهای بیهوده مجازات نمی کند ولی شما را به آنچه قلبهایتان کسب می کند مجازات می نماید. و خدا غفور و بردبار است.

جالب توجه اینکه؛ در آیۀ فوق در کنار " مواخذه "؛ به صفت « غفور » خداوند هم اشاره نموده است. این نشان می دهد که مغفرت الهی؛ مانع از مواخذه و مجازات او؛ نیست.

همچنین " مغفرت " بدون " آزمایش "؛ معنی ندارد. زیرا که آن؛ امر تکوینی است و در پروسۀ عمل؛ تحقق می یابد. بدین جهت؛ خداوند برای مغفرت انسانها؛ قلبهای آنان را امتحان می نماید.


امتحن الله قلوبهم للتقوی لهم مغفره
الحجرات - 3
 

مغفرت برای آنهائی است که خداوند قلبهای آنان را؛ برای تقوا؛ امتحان می نماید. 

و روشن است که محل " امتحان "؛ زندگانی دنیوی است.

و یقولون سیغفرلنا...لایقولوا علی الله الا الحق و درسوا ما فیه و الدار الاخره خیر للذین یتقون افلا تعقلون
الاعراف - 169
و آنها می گویند که خداوند بزودی ما را مورد مغفرت خود قرار می دهد!...هان؛ بر خداوند سخن ناحق نگوئید و آنچه (در کتاب) آمده را بیآموزید! و سرای آخرت برای متقین بهتر است. آیا نمی اندیشید؟!


 

شروط " مغفرت " در قرآن

قرآن در آیات ذیل؛ شروط " مغفرت " را؛ چنین شمرده است:

انی لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا ثم اهتدی
طه - 82
براستی که من آمرزندۀ آنکسی هستم که توبه نماید و ایمان بیآورد و کار نیکو انجام دهد. سپس هدایت یابد!

الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما

الفرقان - 70
 

مگر کسی که توبه نموده و ایمان آورده و کار نیک انجام داده باشد. پس خداوند کارهای بد اینان را تبدیل به کارهای خوب می نماید. و خداوند بسیار آمرزنده و رحیم است.

آیات فوق سه شرط را برای تحقق " مغفرت " تعیین نموده است: " توبه "؛ " ایمان " و " اعمال نیک " جهت جایگزینی " اعمال بد ". می بینیم که؛ لازمۀ هر یک از شروط مذکور؛ زندگی در دنیا است!

روشن است که کسی که همچنان شرک بورزد؛ مشمول " مغفرت " نخواهد شد؛
زیرا که آن ریشه و علت همۀ خطاها؛ گناهان و گمراهیهاست.

ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء 
النساء - 116
بدرستیکه خدا نمی آمرزد اگر شرک بورزید ولی هر آنچه پائین تر از آن را برای آنکسی که خواهد می آمرزد.



سرعت و سبقت برای مغفرت!

به همین دلیل قرآن به انسانها توصیه می نماید که با سرعت و سبقت بسوی مغفرت الهی بشتابند!

سارعوا الی مغفره من ربکم
آل عمران - 133
سابقوا الی مغفره من ربکم
الحدید - 21
 

اگر " مغفرت " امر تشریعی الهی است؛ پس چرا ما انسانها باید؛ با سرعت و سبقت بسوی آن بشتابیم؟! با توضیحاتی که از آیات قرآن آوردم؛ معلوم می گردد که معنای " سرعت  و سبقت بسوی مغفرت انجام اعمال نیک برای جبران خطاهای گذشته است. و این میسر نگردد مگر در زندگی دنیا!


مغفرت
و مرگ ابرار !


در رابطه با موضوع " مغفرت "؛ قرآن؛ به نکتۀ جالب و مهمی اشاره نموده است:

ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفرعنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار
آل عمران - 193
پروردگارا ما را مورد مغفرت خودت قرار ده و بدیهای ما را بپوشان و ما را با گروه " ابرار " بمیران.

 
نکتۀ مهم در دعای مومنینی در آیۀ فوق؛ اشاره به " مرگ ابرار " است. " ابرار"؛ دستۀ خاصی از مومنین هستند که به درجۀ " متقین " رسیده اند. اینک کسانیکه به این درجۀ رفیع؛ (با مقیاس قرآن) نائل گشته اند؛ مرگ آنها؛ آخرین مرگ؛ در چرخۀ مرگ و زندگی؛ خواهد بود:

افما نحن بمیتین الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین ان هذا لهو الفوز العظیم
الصافات - 58 الی 60
 

آیا ما؛ بعد از مرگ قبلی مان؛ دیگر نخواهیم مُرد؟! و دیگر رنج نخواهیم کشید؟ براستی که این؛ آن پیروزی با شکوه است! 

بعبارت دیگر؛ گروه " ابرار"؛ دیگر به زندگانی دنیوی بازگشت نخواهند کرد. بدین ترتیب آنان برای همیشه از رنج چرخۀ مُردن ها و زنده شدن های پی در پی؛ آزاد و رها شده اند. به بیان دیگر؛ آنها برای همیشه مورد " مغفرت " خداوند قرار گرفته اند.

اکنون؛ مومنینی از خداوند می خواهند که؛ آنها را نیز؛ بگونه ای مورد " مغفرت " خود قرار دهد تا آنها هم؛ مرگ رهائی بخش گروه " ابرار " را بچشند و برای همیشه نجات یابند. بنا بر این میان " مغفرت " و " مرگ ابرار " ربطۀ مستقیمی وجود دارد. این نشان می دهد که تا موقعی که انسانها؛ شایستگی " مُردن ابرار" در دنیا را کسب نکرده اند؛ مورد " مغفرت مطلوب " قرار نمی گیرند و در نتیجه باید به زندگی دنیا؛ بازگشت کنند.



مغفرت؛ در شکل زندگانی دوباره !

از مطالب بالا؛ نتیجه می گیریم که انسانها برای کسب " مغفرت "؛ لازم است که به زندگانی در حیات دنیا؛ بازگشت کنند. در همین مورد؛ قرآن یک نمونۀ تاریخی ارائه می دهد و جالب آنکه این نمونه؛ در مورد پدر و مادر ابنای بشر؛ آدم  و حوا است:

قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین قال فیها تحیون و فیها تموتون و منها تخرجون
الاعراف - 23 الی 25
(آدم و همسرش) گفتند: " پروردگارا مت به خودمان ستم کردیم و اگر ما را مورد مغفرت خودت قرار ندهی و به ما رحم نکنی؛ بی تردید ما از زیانکاران خواهیم بود. (خداوند) فرمود: " فرود آئید! برخی از شما دشمن برخی دیگر خواهید بود. و زمین؛ برای مدتی محل استقرار شما  خواهد بود. پس در آنجا زنده می شوید و در آنجا می میرید و از همانجا نیز دوباره بیرون می آئید.

 
از آیات فوق معلوم می گردد که خداوند جهت استجابت کامل استغفار آدم  و حوا؛ آنها را به زندگی زمینی؛ بازگرداند! بنا بر این میان " مغفرت " و " هبوط " رابطۀ مستقیمی وجود دارد. به بیان دیگر؛ زنده شدن دوباره در حیات دنیا  و بازگشت به زندگی دنیوی؛ نه تنها لازمۀ " مغفرت " است؛ بلکه خود؛ یکی از ابعاد و معانی " مغفرت " می باشد. پس درست بخاطر قبول استغفار آدم و حوا در پیشگاه الهی؛ آن دو هبوط  کردند.

زمخشری در تفسیر الکشاف جلد 2 صفحۀ 159 به نکتۀ جالب توجه ای اشاره نموده است. او یکی از معانی آیۀ 6 از سورۀ رعد و مشخصا " مغفرت " را " پوشیده ماندن گناهان و مهلت دادن "؛ دانسته است. این بدان معنی است که اولا
" مغفرت "؛ بمعنی " مهلت " است

و یستعجلونک بالسیئه قبل الحسنه و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم
الرعد - 6
و آنان پیش از خوبی از تو بدی را با عجله می خواهند. با اینکه قبل از آنها بلاهای عبرت انگیز نازل شده بود. و بدرستیکه پروردگار تو صاحب مغفرت است برای همۀ انسانهائی که ستم روا می دارند.

و ثانیا؛ برای اینکه به انسان گناهکاری مهلت داده شود؛ ابتداء لازم است که گناهان او پوشیده شود تا؛ آنها مانع نشوند که؛ فرصت بدست آمده بی اثر شده و از دست برود. زیرا " گناه " نقش " مانع " را دارد. زمخشری به نکتۀ ظریف و مهمی اشاره نموده است. فهم او از " مغفرت "؛ نشان می دهد که؛ برای تحقق آن؛ از لحاظ روانشناسی ؛ زمینۀ روانی مناسب و مساعدی لازم است. این مهم توسط " مغفرت مقدماتی " صورت می گیرد که طبیعتا باید در عالم برزخ؛ انجام شود. سخن زمخشری نشان می دهد که؛ محل تحقق " مغفرت دار عمل؛ یعنی " زندگی دنیا " است. و" مهلت "؛ از" نعمتهای زندگی دنیوی " می باشد.

بنا بر این؛ یکی از ابعاد " مغفرت "؛" پوشاندن گناهان " است؛ جهت فراهم آوردن شرایط مناسب برای جبران آنها. و از آثار " مغفرت "؛ " نعمت فراموشی " می باشد.  






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر