۱۳۹۱ خرداد ۵, جمعه

بخش دوازدهم (3): چرخۀ مرگهای متوالی در قرآن





رابطۀ « عذاب » با « موت الاولی »

در ادامۀ بحث از قسمت دوم؛ در آیات مربوطه به دو عبارت جالب توجه برمی خوریم که؛ در کشف معنی
« موت الاولی » و در نهایت اثبات " مرگهای متوالی " یا " چرخۀ مرگ "؛ اهمیت فوق العاده ای دارد. و آن دو عبارتند از " عذاب " و " جحیم " :

افما نحن بمیتین الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین ان هذا لهو الفوز العظیم

الصافات - 58 الی 60
 


لایذوقون فیها الموت الا الموته الاولی و وقهم عذاب الجحیم ذلک هو الفوز العظیم
الدخان - 56

مفسران باید بتواند به پرسشهای ذیل پاسخ دهند:

1 - چرا موضوع " عذاب " در این وسط آمده است و رابطۀ آن؛ مشخصا با واژۀ « الاولی » چیست؟

2- رابطۀ خوشبختی « الفوز العظیم » با موضوع " عذاب " و نیز " موت الاولی " چیست؟

3 - چرا در آیۀ دوم؛ واژۀ « جحیم » آمده است؟!


میان دو موضوع " الا موت الاولی " و " عذاب باید ارتباط مستقیم و متقابلی باشد. بخصوص اینکه آن دو؛ با حرف عطف " و " بهم پیوسته اند. اما چرا پس از " بی مرگی "؛ بلافاصله " بی عذابی " را طرح نموده است؟

از سوئی دیگر عبارت « الفوز العظیم »؛ پس از موضوع " عذاب " می آید. زیرا
خوشحالی در مقابل غمگینی است. و غمگینی " رنج آور " و" سوزناک " است:

کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق
الحج - 22  

هر گاه می خواهند از " غم و اندوه " بیرون بیآیند؛ آنها را در آن بازمی گردانند. پس این رنج سوزناک را بچشید!

در مقابل؛ دستۀ متقین و مقربین از " غم و اندوه " رهائی می یابند:

 
قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن
 

فاطر - 34
(متقین) گفتند: سپاس خدائی را که ما را از " اندوه " رهائی بخشید!



رهائی از رنج !


آنچه موجب خوشبختی و خوشحالی بهشتیان مقرب است؛ نه نفسِ رهائی از دنیا و نه رهائی از مُردن؛ بلکه رهائی از رنج و درد و نگرانی و ناراحتی است. از اینرو قرآن یکی از نعمتهای مهم و بزرگ مقربین در بهشت را " راحتی و آسایش " فاش نموده است:

فاما ان کان من المقربین فروح
الواقعه - 88,89
 

پس اگر از مقربان باشد؛ در آسایش و راحتی خواهد بود.

بنا بر این
؛ سه ویژگی مهم "بهشت مقربین"؛ عبارتند از" اخراج نشدنی " ؛ " بی مرگی " و" بی رنجی ".

اما نمی توان از استحکاک حاصل از ارتباط دو واژۀ « عذاب » و « الاولی » با یکدیگر؛ بسادگی و آسانی گذشت!
زیرا اگر آیه؛ بعنوان مثال؛ بگونۀ ذیل می بود؛ لااقل چنان استحکاک شدیدی را بوجود نمی آورد:


افما نحن بمیتین و ما نحن بمعذبین 


آیا ما در اینجا نمی میریم و عذاب نخواهیم کشید؟


برای یافتن پاسخ؛ ابتداء توضیح اینکه؛

قرآن در مقابل « النشاه الاولی »(الواقعه - 62) یعنی " زندگانی قبلی دنیوی « النشاه الاخری » قرار داده؛ پس باید در مقابل مفهوم « موتتنا الاولی » نیز؛ « موتتنا الاخری » را در نظر داشت. تناسب ذیل نمایشی گویائی از همین حقیقت است:

النشاه الاولی  موتتنا الاولی
النشاه الاخری  ؟؟؟؟؟  
 

و در گذشته نشان دادم که
معنی دقیق و کامل " موت الاولی" مرگ دنیوی قبلی " می باشد! بدلیل آنکه کافرانِ دنیاگرا نیز؛ به آن ؛ بلکه فقط به آن؛ معتقد بودند. اما " مرگ دنیوی قبلی " نمی تواند بدون وجود داشتن و نیز مدّ نظر قرار گرفتن " مرگ دنیوی بعدی " باشد.

و مرگ؛ معمولا؛
" نگران کننده " و " رنج آور " است. مانند رنج ترک عزیزان و نزدیکان و از دست دادن فرصتها و نگرانی از سرنوشت و عاقبت اعمال. و حتی احساس چشیدن طعم تلخ نوعی " باختن " است. اما این تنها " مُردن " نیست که دردناک است؛ " زندگی دنیا " نیز؛ رنج آور است.

اکنون ارتباط
متقابل « الاولی » و « عذاب » آشکار می گردد. بدین ترتیب که عبارت نوید بخش  

« و ما نحن بمعذبین »؛ اشاره به رهائی از " عذاب چرخۀ زنده شدن ها و مُردن ها " دارد.

عبارت « و ما نحن بمعذبین » در دو مورد دیگر نیز؛ آمده است. در هر دو مورد اقوامی هستند که؛ رسولان خدا را تکذیب و انکار کردند و ادعا می کردند که " آنان هرگز مجازات نمی شوند ". اما آنان به عذاب سخت و دردناک الهی در همین دنیا؛ گرفتار شدند:

کذبت عاد المرسلین...اذ قال لهم اخوهم هود...انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم قالوا سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین ان هذا الا خلق الاولین و ما نحن بمعذبین فکذبوه فاهلکناهم
الشعراء - 129الی139


و ما ارسلنا فی قریه من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا    و ما نحن بمعذبین
سبا - 34 , 35


اصولا یکی از مهمترین و اساسی ترین هدایت الهی در قرآن؛ بازگوئی سرنوشت دردناک اقوام کافر و ظالم تاریخ؛ در همین دنیا می باشد. بنا بر این عبارت « و ما نحن بمعذبین » در قرآن؛ اصولا دلالت بر 

" عذاب دنیوی " دارد.

پس مصداق « و ما نحن بمعذبین » در قرآن " چرخۀ رنج آور مرگ و زندگی " است. به دیگر سخن؛ دو عبارت ذیل؛ تفسیر یکدیگر می باشند:
 
...و ما نحن بمعذبین فکذبوه فاهلکناهم          الشعراء - 139
...الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین             الصافات - 59



بعثت و نشر

نکتۀ ظریف در آیات ذیل اینکه؛ چرا در آیۀ (الف) « بمبعوثین » آمده ولی در آیۀ (ب) « بمنشرین » آورده است؟ و آیا آن می توانست برعکس باشد؟
 
الف - ان هی الا حیاتنا الدنیا  و ما نحن بمبعوثین      الانعام - 29
ب -   ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین      الدخان - 35

 

در آیۀ (الف) مقصد سخن دربارۀ احیاء مُردگان پس از زندگی دنیا است. اما مراد از " حیات دنیا " چیست؟


 

معنی " حیات دنیا " در قرآن

مفسران معمولا عباراتی مانند «
فی الدنیا و الاخره » و یا « فی الحیوه الدنیا و فی الاخره » را؛ به 

" عالم دنیا " و " عالم آخرت " معنی نموده اند.

اما در فرهنگ قرآن؛
" عالم دنیا " وجود ندارد. عبارت « الحیوه الدنیا » در زبان قرآن بمعنی شرایط اجتماعی؛ فرهنگی؛ اقتصادی و نیز روانشناسی انسانها در زندگی دنیاست. بنا بر این؛ آن دنیائی است که انسانها بر اساس تمایلات و اهداف خود؛ می سازند. در آیۀ (الف)؛ ضمیر « نا » در « حیاتنا الدنیا » ؛ اشاره به همین موضوع دارد. گفتنی است که در فرهنگ اسلامی؛ " دنیا " بمعنی " آمال " یا " آرزو " آمده است. از اینرو قرآن در مثالهائی " حیات دنیا " را؛ به بارش باران و رویش گیاهان توصیف نموده است:

انما مثل الحیوه الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما یاکل الناس...
یونس - 24
 

و اضرب لهم مثل الحیوه الدنیا کماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض...المال و البنون زینه الحیوه الدنیا
الکهف - 45,46
 


و نیز مال و فرزندان را زیبائیهای حیات دنیا دانسته است. این مثالها؛ بروشنی نشان می دهد که؛ منظور از « الحیوه الدنیا » در قرآن؛ " عالم دنیا " نیست. بلکه " زندگی انسانها " است.

نکته: بنظر می رسد که آنچه در ادبیات علمی؛ بنام " عالم دنیا " مشهور است؛ در ادبیات قرآن غالبا تحت عنوان « الارض » آمده است.

همچنین در قرآن
" عالم آخرت " وجود ندارد. واژۀ « الاخره »؛ بمعنی " دیگر " و " بعدی " است. و نیز قرآن مکررا عبارت « یوم الاخر » را می آورد. این بدان معنی است که عبارات قرآنی مذکور؛ اشاره به 

" زمان " دارد و نه " مکان ". بنا بر این عباراتی مانند عبارت « فی الحیوه الدنیا و فی الاخره »؛ بمعنی 
" زندگانی کنونی دنیوی و زندگانی بعدی آن " می باشد. شاید به همین دلیل؛ در قرآن عباراتی مانند:  
« فی الحیوه الدنیا و فی الحیوه الاخره »؛ نیآمده است. در نتیجه معنی آیۀ (الف) چنین می شود:

" فقط همین یک زندگانی دنیویمان است و ما برای زندگانی دیگری در دنیا؛ مبعوث نخواهیم شد. "




رابطۀ خاص موت و نشر

اما در رابطه با آیۀ (ب)؛ مقصد سخن؛ نه دربارۀ " زنده شدن مُردگان و زندگی دیگر "؛ بلکه دربارۀ   

" مرگ دیگری " است. از شواهد و قرآئنی در ساختار ادبی قرآن؛ بنظر می رسد که؛ رابطۀ خاصی میان 
" نشر " و " موت " وجود دارد.

توضیح اینکه؛ « موتتنا الاولی »؛ یعنی " مرگ قبلی " پس از " نشر قبلی " است:

و من ایاته خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنشرون
الروم - 20
 

و از نشانه های او اینکه شما را از خاک آفرید. سپس آنموقع شما بشرهائی پراکنده شدید!

اکنون دو آیۀ جداگانه را؛ که به " نشر قبلی " و " نشر بعدی " اشاره دارد را؛ در کنار هم قرار می دهیم:
 
ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین و من ایاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون

 
ما فقط و فقط یکبار می میریم و ما (دوباره) منتشر نمی شویم. و از آیاتش اینکه شما را از خاک آفرید. سپس شما در قالب بشر منتشر شده اید.


و این نشان دهندۀ " نشر دوباره " در همین زمین دنیاست.
بدین خاطر؛ بلافاصله پس از عبارت  

« بمنشرین »؛ کافران درخواست می کنند که بعنوان نمونه لااقل؛ پدران مُردۀ آنان را؛ دوباره پیش آنها؛ بیآورند:

لیقولن ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین فاتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الدخان - 35,36

 

این درخواست صریح در دو آیۀ قرآن نشان می دهد که؛ فهم  و درک کافران از " معاد بازگشت به حیات دنیا بوده است. در غیر اینصورت؛ قرآن می بایستی آن شبه را؛ با توضیح بیشتر و دقیقتری؛ رفع می نمود.

در نتیجه " نشر بعدی " یا " نشر الاخری " (که در واقع همان « النشاه الاخری » در قرآن است)؛ قائدتا و طبیعتا باید منجر و منتهی به " مرگ بعدی " یا " موت الاخری " گردد. زیرا هیچ دلیل عقلی؛ و مهمتر؛ هیچ دلیل قرآنی؛ برخلاف آن؛ وجود ندارد. و این در واقع قانون " چرخۀ نشر " انسانها؛ در قرآن است.

پس؛
" نشر دوباره " منجر به " مرگ دوباره " می گردد. و قرآن هرگز آن را انکار نکرده است. و اصل در عقائد قرآنی؛ تصریح به " انکار " است. بدین معنی که تا زمانیکه قرآن عقیده ای را؛ بطور قاطع و صریح؛ بگونه ای که شک و شبهه ای نباشد؛ انکار نکرده باشد؛ اعتقاد به آن؛ لااقل؛ جایز است. اما قرآن نه تنها چنین درکی را نفی نکرده؛ بلکه در سورۀ جاثیه آن را تائید هم؛ می نماید:

و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و...قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین قل الله یحییکم ثم یمیتکم
الجاثیه -24 الی 26

و گفتند فقط و فقط همین یک زندگی دنیویمان است. ما خودمان می میریم ولی نسل ما به زندگی ادامه می دهد. و این هم دست روزگار است که ما را از بین می برد...اما اگر شما واقعا راست می گوئید؛ پس پدران ما را بیآورید. بگو! خداست که شما را زنده می نماید و سپس می میراند.

پاسخ قرآن در واقع این است که این پیامبر نیست که؛ آنها را و یا شما را (دوباره) می آورد؛ بلکه آن نظام قانونمند الهی است که شماها را پس از مرگتان زنده می کند و بعد دوباره می میراند. زیرا در بخش دوازدهم (2) نشان دادم که؛ در قرآن؛
« یحییکم »؛ در جایگاه " حیات دوم " یعنی " حیات در معاد " قرار دارد. ضمن اینکه آن با سیاق آیات کاملا متناسب و هماهنگ است.

همچنین عبارت «
ان هی الا »؛ که در ترجمۀ کلمه به کلمه؛ بمعنی " نهایت و عاقبت نیست مگر " است؛ به زبان ساده و روان اما؛ بمعنی " فقط " یا " تنها " می باشد. هر دو آیۀ فوق سخن کافران است؛ بنا بر این « نا » در دو عبارت « حیاتنا الدنیا » و « موتتنا الاولی »؛ اشاره به همین " بدن دنیوی فعلی " آنان دارد. معنی آیات مذکور مورد نظر این می شود:

الف - ما فقط همین یک زندگانی دنیوی را داریم و دیگر در بدن جدیدی به این دنیا؛ بازنمی گردیم.
ب -   ما فقط همین یکبار مُردن را خواهیم داشت و دیگر (دوباره در زمین)؛ بعنوان بشرهائی؛ منتشر نخواهیم شد.


اما حتی بفرض هم؛ « یحییکم » اشاره به آغاز آفرینش انسان و حیات نخستین او باشد؛  بازهم جواب؛ همان خواهد بود. زیرا که قرآن حیات نخستین انسانها را؛ پس از « امواتا » بودن آنها؛ فاش نموده است:

و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم

البقره - 27
 

و شما مُرده بودید که زنده تان کرد. سپس شما را می میراند و سپس شما را زنده می نماید.

اما حق آن است که عبارت
« یحییکم » در همه جای قرآن؛ بمعنی " حیات دوباره " می باشد. همچنانکه عبارت « یمیتکم » در ساختار آموزشی قرآن؛ بمعنی " مرگ دوباره " آمده است. و گواه بر این؛ همان آیۀ 27 از سورۀ بقره؛ مذکور در بالا؛ می باشد. قرآن همین نتیجه گیری  را؛ در آیۀ مستقل دیگری؛ اینگونه بیان نموده است:

ان الذین کفروا...قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل 
المومن - 10 , 11

آنانیکه کفر ورزیدند...گفتند: پروردگارا ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی . پس ما به گناهان خود اعتراف می کنیم . آیا اکنون بیرون رفتی از این راه هست؟           






اما چرا سخن از مشخصا " دو بار مُردن " و " دو بار زنده شدن " آمده؟

برای پاسخ لازم به یادآوری است که اصولا کافران تنها به " یکبار زندگی " و تنها " یکبار مُردن " در عالم دنیا اعتقاد داشتند:


و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ... قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الجاثیه -24 الی 26


و گفتند نهایتا فقط همین یک زندگی دنیویمان است. ما خودمان می میریم ولی نسل ما به زندگی می آیند ... اما اگر شما واقعا راست می گوئید ، پس پدران  ما را بیآورید ؟



ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین     
الدخان - 35


یعنی نهایتا برای ما همان " مرگ قبلی یا اول " است و ما بار دیگر (در حیات زمینی) نشری نخواهیم داشت .

 
قرآن اما در پاسخ می دهد:

قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم الی یوم القیمه

 الجاثیه - 26


یعنی زنده کردن شما انسانها « یحییکم » و سپس مُردن (دوبارۀ) شما « یمیتکم » تنها کار خدا (قوانین نظام آفرینش الهی) است . و بعد بسوی روز قیامت گِرد می آیید!   

ولی همین کافران بمحض اینکه ، " حیات دوم " و " مرگ دوم "  را تجربه کردند ، کافی بود که آگاه شوند و بر خطاها و گناهان خود اعتراف کنند:

قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل

المومن - 11
 

گفتند: پروردگارا ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی . پس ما به گناهان خود اعتراف می کنیم . آیا اکنون بیرون رفتی از این چرخۀ عذاب آور هست؟    

      
ظاهرا پس از " مرگ دوم در عالم برزخ " بود که آنان دریافتند که در چرخۀ عذاب آور مُردن ها و زنده شدن های متوالی گرفتار هستند . (و شاید بدین خاطر " دوبار مُردن " پیش از " دو بار زنده شدن " آمده) . از اینرو آرزوی خروج و رهائی از آن چرخه را کردند . خروج و نجاتی که مخصوص متقین والا مقام است . آنجا که می گویند:

افما نحن بمیتین الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین ان هذا لهو الفوز العظیم

الصافات - 58 الی 60 


آیا پس از مرگ قبلی ، مرگ دیگری برای ما نخواهد بود!؟ و ما دیگر معذب نخواهیم بود؟ براستی که این همان پاداش بزرگ است .


پس کسی که منکر " زنده شدن دوباره " و " مُردن دوباره " بوده ، لازم نیست که بیشتر از " دو بار " مُردن و زنده شدن را تجربه کند که به این حقیقت اعتراف نماید . بلکه کافیست که تنها " دو بار" تجربه کند تا بدان آگاهی یابد . از اینرو آورده:


ان الذین کفروا
... قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل
المومن - 10 , 11

آنانیکه کفر ورزیدند...گفتند: پروردگارا ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی . پس ما به گناهان خود اعتراف می کنیم . آیا اکنون بیرون رفتی از این چرخۀ عذاب آور هست ؟          





"
دوئیت " مبنای تعریف " چرخه "

 



علت دیگر اینکه " دو بار مُردن " و " دو بار زنده شدن " را آورده ، این است که ، " گردش چرخه " از 
" بار دوم " حساب می شود . بعبارت دیگر ، " دوئیت " ، مبناء و مبداء تعریف " چرخه " است . حال اگر آن را " سه بار" یا بیشتر می آورد ، اگرچه آن " نمایش چرخه " می شد ، ولی آن هرگز نمی تواند ، بعنوان " تعریف و فرمول چرخه " ، بیان گردد . 

 
مفسران سه تفسیر مشهور برای آیۀ مورد نظر ، بیان نمودند:

1 - مرگ دنیوی و مرگ برزخی و نیز زنده شدن در دنیا و زنده شدن در برزخ 

2- مرگ دنیوی و مرگ برزخی و نیز زنده شدن در دنیا و زنده شدن در آخرت
3 - مرگ دنیوی و مرگ برزخی و نیز زنده شدن در برزخ و زنده شدن در آخرت

گزینه های فوق ، بر اساس تفسیر جهان هستی (و در نتیجه قرآن) مبنی بر " یکبار زندگی در دنیا " و 

" یکبار مُردن در دنیا " است. در بخشهای گذشته نادرست بودن " مرگ برزخی " و " زنده شدن برزخی " ثابت شد. بنا بر این هر سه تفسیر مشهور باطل است!

اما با اینحال ، گزینۀ شمارۀ 2 به واقعیت نزدیکتر است. ولی مهمترین مسئله ، معنی و مفهوم " آخرت " است که مقصد این بحث می باشد.
گفتنی است که مفسران این آیه را ، سند قطعی و محکم مبنی بر وجود تنها  

" یکبار زندگی در دنیا " و " یکبار مُردن در دنیا " ، بعنوان قانون عمومی؛ در قرآن دانسته اند! اما پرسش این است که ، چرا چنین سندی از قول " کافران " آمده است؟!



فهم آیه بر اساس تفسیر ساختاری

تفاوت تفسیر سنتی مشهور با تفسیر ساختاری؛ در این است که تفسیر سنتی میان بخشهای آیه را مستقل و جدا از هم می داند. در حالیکه تفسیر ساختاری قائل به ارتباط متقابل و پیوستگی و هماهنگی میان آنهاست. آیه؛ در سه بخش؛ تقسیم شده است:

قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا
اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل

بنا بر تفسیر سنتی؛ بخش اول آیه؛ مشترک میان کافران و مومنین است. ولی دو بخش بعدی؛ تنها مربوط به؛ کافران می باشد. اما تفسیر ساختاری؛ میان "
دو بار مُردن و زنده شدن " از طرفی و " کفر کافران "؛ از طرفی دیگر؛ ارتباط مستقیم و متقابل قائل است. اکنون پرسش این است که آیا میان " مرگهای دوگانه و زندگانیهای دوگانه " و " اعتراف به گناهان " در عبارت « فاعترفنا بذنوبنا » ارتباط مستقیم و متقابلی وجود دارد؟ آیا قرآن می توانست از زبان مومنین بهشتی بگوید:


قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فالحمدالله
 

(مومنین) گفتند: پروردگارا ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی. پس خدایا تو را شکر!

 پاسخ این سوال را می توان از مجموعۀ آیات ذیل فهمید:


و منهم سابق بالخیرات...جنات عدن یدخلونها...قالوا الحمدلله الذی اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور...و الذین کفروا لهم نار جهنم لایقضی علیهم فیموتوا و لایخفف عنهم من عذابها...ربنا اخرجنا !
فاطر - 32 الی 37
و از میان انسانها کسانی هستند که؛ بسوی نیکیها سبقت می گیرند...و داخل بهشتهای عدن می شوند...گویند: حمد و سپاس مخصوص آن خدائی است که غم و اندوه را از ما زدوده. براستی که پروردگار ما بسیار غفور و پاداش دهنده است...
ولی برای آنانیکه کفر ورزیده اند؛ آتش جهنم است و مُردن آنها پایان نمی یابد! و عذاب آنها کاهش داده نمی شود...گویند: پروردگارا ما را (از این شرایط) خارج و رها کن!


افما نحن بمیتین الا موتتنا الاولی و ما نحن بمعذبین ان هذا لهو الفوز العظیم 

 الصافات - 58الی60
آیا پس از (آخرین) مرگی که پشت سر گذاشتیم؛ دیگر نخواهیم مُرد ؟! و عذاب نخواهیم کشید؟ براستی که این است؛ آن پیروزی بزرگ.

توضیح اینکه متقین یا مقربون بخاطر " آخرین مرگشان " و رهائی همیشگی از مُردن های پی در پی؛ خدا را حمد می نمایند. درست بر خلاف جهنمیان که؛ مُردن هایشان ادامه خواهد داشت:
لایقضی علیهم فیموتوا ! و معنی عبارت مذکور این نیست که؛ حکم مرگ آنها صادر نمی شود و آنها نمی میرند. توضیح اینکه مجموعۀ عبارت « لایقضی علیهم فیموتوا »؛ فعل مضارع است که دلالت بر تکرار و استمرار دارد. همچنین مفهوم واژۀ " قضا "؛ در پایان دادن قطعی کاری است. اینک با توجه به سیاق آیات سورۀ فاطر؛ مذکور در بالا؛ معنی و ترجمۀ دقیق و صحیح عبارت مورد نظر چنین می شود: مرگهای مکرر و متوالی آنها؛ خاتمه نمی یابد. گواه بر آن؛ آیۀ ذیل می باشد: 


و من ورائه جهنم...و یاتیه الموت من کل مکان و ما هو بمیت و من ورائه عذاب غلیظ

 ابراهیم - 16 , 17 
جهنم پیش روی اوست...و مرگ؛ از هر طرف ( پی در پی یا متوالی)؛ بسوی او می آید ولی او " مُرده " نمی شود و در پیش روی خود عذاب غلیظی؛ خواهد داشت.

 معنا و منظور همین آیۀ اخیر را می توان با چیدن آن؛ در کنار مجموعه آیات گذشته فهمید و تصویر منطقی ؛ پیوسته و هماهنگ و بالاخره روشنی را بدست آورد. بدین ترتیب که کافران می میرند و سپس زنده می شوند و دوباره می میرند و زجر این مُردن های پی در پی؛ همواره ادامه خواهد داشت؛ بدون اینکه برای همیشه در دنیا بمیرند و " مُرده ای " از آنها در دنیا؛ باقی بماند:
«
ما هو بمیت ». زیرا مرگ واقعی در دنیا؛ آن مرگی است که دیگر تکرار نگردد و انسان برای همیشه از عالم دنیا رهائی یابد.




معنی « ذنب » چیست؟

قسمت بعدی از آیۀ مورد عبارت «فاعترفنا بذنوبنا» می آید. نکتۀ ظریف در بکارگیری واژۀ « ذنب » می باشد. زیرا کافران نگفتند:«فاعترفنا بخطایانا». راغب اصفهانی از علماء بزرگ اسلام در معنی واژۀ « ذنب » می گوید:


و الذنب فی الصل الخذ بذنب الشیء ، یقال ذنبته اصبت ذنبه ، و یستعل فی کل فعل یستوخم عقباه اعتبارا بذنب الشیء و لهذا یسمی الذنی تبعه اعتبارا لما یحصل من عاقبته .
( المفردات/صفحه 240 )

برای هرکاری که عاقبت وخیم وجود داشته باشد و نتیجه ای سخت را در پی داشته باشد کلمه ذنب استعمال می گردد ، عبارت ذَنب ( ساکن در نون و ب ) معادل کلمه ذَنَب ( ساکن فقط در ب و به معنای دُم ) است ، پس هر کار دنباله داری را ذنب گویند .



این نشان می دهد که " مردن ها و زنده شدن های دوباره " از عواقب گناهان بوده است. پس « ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین » بخشی از همان اعترافات بوده است.



اما چرا کافران گفتند: «فاعترفنا بذنوبنا» و مانند مومنین نگفتند: «فاغفر لنا ذنوبنا»(آل عمران - 16) ؟ بعبارت دیگر ، کافران تنها اعتراف به گناهان خود کردند ولی درخواست مغفرت نکردند. زیرا "مغفرت" یک پروسۀ عملی - تکوینی است. و لازمۀ آن ، بازگشتهای پیاپی به زندگی دنیوی و در نتیجه مُردن های پی در پی می باشد. یعنی درست همان چیزیکه ، کافران از خداوند درخواست کردند که ، آنها را از آن نجات و رهائی دهد. اما کافران تنها پس از چند زنده شدن ها و مُردن ها ، به گناهان خود اعتراف می کنند. ولی اعتراف اگرچه مهم است ولی تنها حرف است. در حالیکه ملاک و میزان برای خداوند عمل است . و این در پروسۀ " مغفرت " حاصل می گردد. بدین خاطر است که در قرآن ، درخواست " مغفرت " تنها از جانب " مومنین " است. زیرا اینها هستند که مشتاق انجام اعمال صالح می باشند.


رهائی از
" چرخۀ عذاب "

در بخش سوم آیۀ 11 از سورۀ مومن؛ کافران خواستار نجات و رهائی از عذاب؛ می شوند. اما
تفسیر سنتی میان عبارت « فهل الی خروج من سبیل » (آیا راه خروجی از عذاب است؟) و عبارت 

« امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین »(دو بار ما را میراندی و دو بار ما را زنده نمودی)؛ ارتباط مستقیم و متقابلی نمی بیند. بلکه آن دو را؛ دو موضوع  مستقل و جدا از هم دانسته است.

مفسران عبارت « خروج من سبیل » را؛  بدرستی " خروج از عذاب " تفسیر نمودند. اما کدام عذاب؟ همین کافران
قبلا تنها به یکبار زندگی و یکبار مُردن؛ اعتقاد داشتند و با تمسخر و متکبرانه زندگی دیگر و مرگ دیگری را انکار می کردند و به همین خاطر هم؛ در قرآن؛ " کافر " خوانده شده بودند:


و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و...قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الجاثیه -24 الی 25
 

و گفتند که تنها؛ همین یک زندگی دنیویست. نسلهای قبلی می میرند و نسلهای بعدی پا به زندگی می گذارند...پس اگر راست می گوئید (که زندگی دنیوی دیگری خواهد بود)؛  پدران ما را (دوباره به این زندگی دنیا) بیآورید.

چنانکه پیشتر هم اشاره کردم؛ درخواست کافران مبنی بر: « ائتوا بابائنا » < نیاکان ما را بیآورید نشان می دهد که؛ فهم و درک کافران از " معاد بازگشت به حیات دنیا بوده است. اینک وقتی حقیقت بر آنها آشکار می گردد؛ ناگهان لحن سخن آنها دگرگون می شود و عاجزانه از پروردگارشان می خواهند که برای آنها؛ راه خروجی قرار دهد!


پس وقتی " آیات چرخۀ مرگ " را در کنار هم می چینیم؛ معلوم می شود که منظور از « سبیل »؛ مجموعۀ " چرخۀ گردون مُردن ها و زنده شدن ها " می باشد. و مُراد از « خروج »؛ " رهائی از همین چرخۀ عذاب " است.نکتۀ قابل تامل اینکه در آیۀ  11 از سورۀ مومن؛ اشاره ای تحت عنوان مشخص " عذاب " نشده است. اما در آیۀ 42 از سورۀ شوری؛ صریحا به  " عذاب " اشاره نموده است. اینک با روش قرینه سازی نیز می توان به روشنی بدست آورد که؛ عذاب پنهان در آیۀ مورد بحث؛ چیزی جز نفسِ سرگردانی عذاب آور زنده شدن ها و مُردن های پی در پی نیست: 

ربنا امتنا اثنتین و احییتنا
اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل 

المومن - 11
و تری الظالمین لما راوا العذاب یقولون هل الی مرد من سبیل
الشوری - 42



بنا بر این دو عبارت ذیل قرینۀ همدیگرند:

 امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین = العذاب



رنج سرگردانی

قرآن عذاب الهی « سبیل » یعنی " چرخۀ مُردن ها و زنده شدن ها " را به « یضلل الله » یعنی عذاب الهی " گمراهی و سرگردانی " توصیف نموده است:

انما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم
...و من یضّلل الله فما له من ولی من بعده
و تری الظالمین لما راوا العذاب یقولون هل الی مرد من سبیل...ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیمه الا ان الظالمین فی عذاب مقیم...و من یضّلل الله فما له من سبیل استجیبوا لربکم من قبل ان یاتی یوم لامرد له من الله
الشوری - 42 الی 47

این چرخۀ (دائمی) عذاب؛ برای کسانی است که بر انسانها ستم روا می دارند و در زمین بنا حق تجاوز می کنند. برای اینان عذاب دردناکی خواهد بود...و کسی را که خدا سرگردان کند؛ برای او ؛ دیگر یاوری نخواهد بود. و خواهی دید وقتی همین ستمکاران عذاب را می بینند؛ می گویند: آیا راهی برای توقف و نگه داشتن این " چرخه " وجود دارد؟... بدرستیکه زیانکاران آنهائی هستند که به خودشان و خویشان خود؛ در روز قیامت؛ زیان وارد کرده اند. پس آگاه باشید که ستمکاران مقیم عذاب خواهند بود!...زیرا کسی که را که خدا سرگردان نماید؛ راه گریزی برای او نخواهد بود. پس دعوت پروردگارتان را اجابت کنید پیش از آنکه؛ روزی بیآید که بازگرداندن آن از خداوند؛ وجود ندارد!  


 

دوئیت علت اصلی چرخۀ عذاب

پیشتر اشاره کردم که " دوئیت " یا به تعبیر قرآن؛ « اثنتین »؛ مبنای تعریف " چرخۀ " می باشد. و آن به نص صریح آیه؛ نتیجۀ " گناه " است. اما قرآن در ادامه؛ علت ریشه ای آن را هم؛ فاش می نماید:


قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل ذلکم بانه اذا دعی الله وحده کفرتم وان یشرک به تومنوا
المومن - 11 , 12
گفتند: پروردگارا ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی. پس ما به گناهان خود اعتراف می کنیم. آیا (اینک) راه رهائی از این چرخه وجود دارد؟ این بدین خاطر است که وقتی بسوی خدای یگانه دعوت می شدید؛ آن را انکار می کردید و اگر شریکی برای او می یافتید؛ بدان ایمان می آوردید.


به دیگر سخن؛ علت اصلی " چرخۀ مردن ها و زنده شدن های متوالی "؛ " شرک " یا " چند گانگی " است. و راه رهائی ایمان به " توحید " است.


و مبنای تعریف " شرک " هم؛ بر" دوئیت " یا به تعبیر آیه؛ « اثنین » می باشد:

و قال الله لا تتخذوا الهین اثنین انما هو اله واحد فایای فارهبون
النحل - 51

و خداوند گفت که " دو خدائی " را نپذیرید. زیرا " خدا " تنها " یکی " است. پس فقط از من پروا داشته باشید.


 از اینجا معلوم می گردد که تنها یک " گناه " وجود دارد و آن " شرک " است. بقیۀ آنچه را که " گناهان " می دانیم؛ در حقیقت آثار و نتایج گناه " شرک " می باشد.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر