۱۳۹۱ بهمن ۲۹, یکشنبه

معلولیت جسمانی و مسخ انسان در قرآن






معلولیت جسمانی در قرآن

یکی از مسائلی که همواره دغدغۀ درونی انسانها بوده ، موضوع " عدل الهی " است . و یکی از پدیده های بارز آن لااقل تولد انسانهائی با بدن ناقص یا معلول (بطور جزئی یا کلی) می باشد . همین پدیده بشدت 
" عدل الهی " را به چالش کشانده و تفسیر سنتی تلاش نموده تا برای آن پاسخی بیآبد . مانند:

1. محیط زیست .
2. گناه پدر و مادر.
3. آزمایش الهی .


اما قرآن تبیین دیگری از مسئله دارد ! در آیات ذیل قرآن علل محیطی را مردود دانسته است . زیرا 
" محیط  زیست " مصداق " فعل خدا " است .


و من اظلم ممن ذکربایات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه
 الکهف - 57  
چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که آیات پروردگارش برای او تذکر داده شده ، و از آن روی گرداند. و دستآوردهای خویش را فراموش کند!؟


و ما اصبتکم من مصیبه فبما کسب ایدیکم 
شوری - 30
و چیزی از حوادث بد به شما نمی رسد مگر آنچه که دستآوردهای خود شماست. 


و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمه فرح بها و ان تصبهم سیئه بما قدمت ایدیهم فان الانسان کفور 
الشوری - 48
و وقتی ما از رحمت خویش به انسان بچشانیم شاد می شود . ولی اگر بخاطر دستآوردهای خویش بدی به آنها رسد ، پس بدرستیکه انسان بشدت ناسپاس است .


اولما اصابتکم مصیبه قد اصبتم مثلها قلتم انی هذا قل هو من عند انفسکم 
آل عمران - 165
آیا هنگامی که حادثۀ بدی به شما رسید در حالیکه دو برابر آن را وارد ساختید ، پرسیدید این (حادثۀ بد) از کجاست؟ بگو آن از طرف خودتان است!


و ما اصابک من سیئه فمن نفسک 
النساء - 79
و از جائی هیچ حادثۀ بدی به شما نمی رسد مگر از خودتان!



ونذیقه یوم القیمه عذاب الحریق ذلک بما قدمت یداک و ان الله لیس بظلام للعبید 
الحج - 9,10
و در روز قیامت عذاب آتشین را به او می چشانیم . این بخاطر دستآورد توست (ای انسان) ! ولی خدا به بندگانش ستمگر نیست.


و ما ظلمهم الله و لکن کانوا انفسهم یظلمون فاصابهم سیئات ما عملوا 
النحل - 34
و خدا به آنها ستم نکرد ولی آنها خودشان ستم می کردند. پس بخاطر کارهائی که می کردند ، بدیها به آنها رسید. 


همچنین قرآن بصراحت بیشتری نقش پدر و مادر را نفی نموده است : 


و لا تکسب کل نفس الا علیها ولا تزروازره  وزر اخری 
الانعام - 164
برای هر کسی نتیجۀ آنچه را که خود بدست آورده خواهد بود . پس هیچ کسی بار (گناه) دیگری را بدوش نمی کشد.



و لا تزروازره  وزر اخری و ان تدع مثقله الی حملها لا یحمل منه شی و لوکان ذا قربی 
فاطر - 18
و 
هیچ کسی بار (گناه) دیگری را بدوش نمی کشد. و اگر  شخص سنگین باری دیگری را برای حمل بار خویش به یاری بخواند ، او هیچ چیزی از آن را حمل نخواهد کرد حتی اگر از نزدیکان خویش باشد.

و اخشوا یوما لایجزی والد عن ولده و لا مولود هو جازعن والده شیا 
لقمان - 33
و جدی بگیرید روزی را که نه پدر مجازات فرزند را می پذیرد و نه فرزند مجازات پدر را.


اما قائدۀ قرآنی در کیفیت و کمیت چنین است :


و جزوا سیئه سیئه مثلها 
الشوری - 40
و جزای بدی ، بدی دیگری مانند آن است .



من عمل سیئه فلا یجزی الا مثلها 
المومن - 40 
هر کسی کار بدی انجام دهد جزائی مانند آن خواهد بود .


من جاء بالحسنه فله عشر امثالها ومن جاء بالسیئه فلایجزی الا مثلها وهم لایظلمون 
الانعام - 160
هر کسی که نیکی ببار آورد برای او ده پاداشی همانند آن است و هر کسی بدی ببار آورد جزایش تنها مانند آن است و به آنها ظلم نمی شود! 








حشر و نمونۀ یخلق مثلهم


و نحشرهم یوم القیمه علی وجوههم عمیا و بکما و صما ماویهم جهنم کلما خبت زدناهم سعیرا ذلک جزاوهم بانهم کفروا بایاتنا و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا اولم یروا ان الله الذی خلق السموات و الارض قادرعلی یخلق مثلهم وجعل لهم اجلا لا ریب فیه
الاسراء - 97 الی 99
و روز قیامت آنها را با چهرهائی کور و گنگ و کر محشور می کنیم . جایگاهشان جهنم است که هر موقعی فرو نشیند آتش دیگری برای آنان شعله ور سازیم. این مجازات آنهاست بخاطر اینکه آنان به آیات ما کفر ورزیدند. و گفتند: 

" وقتی که ما استخوان و پوسیده شدیم آیا ما در بدن جدیدی  دوباره آفریده می شویم"!؟

آیا اینان نمی بینند که خدائیکه آسمانها و زمین را آفریده تواناست که همانند بدنهای آنها را بیآفریند و برای حیات آنها مدت زمانی قرار دهد که بدون شک می رسد!؟

ونحشره یوم القیمه اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا . 
طه - 124 الی 125
و در روز قیامت او را کور محشور می کنیم (کردیم) . پرسید پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی ولی من که بینا بودم؟

اکنون به بررسی آیات می پردازیم:




آیات حشر


در قرآن آیات نسبتا زیادی دربارۀ " حشر" آمده است . اکثر " آیات حشر" مربوط  به موضوع " معاد " است . مانند :


یوم تری الارض بارزه و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا
الکهف - 48
زمانی که زمین را آشکار می بینی و همۀ آنها را محشور می کنیم و هیچکسی را فروگذار نخواهیم کرد .



یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشرا نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقه ان لبثتم الا یوما
طه - 104
زمانیکه در صور دمیده شود ، مجرمین را با چشمانی (بدنی) کبود محشور می کنیم . آنان بآهستگی به یکدیگر می گویند که تنها 10 روز اقامت داشتیم . اما ما بهتر از آنچه می گویند می دانیم. در حالیکه بهترین حسابگر آنها می گوید که تنها یک روز اقامت داشتید! 


قابل تامل آنکه در میان آیات متعدد " حشر" تنها در دو آیه " حشر" همراه " یوم القیمه " آمده است . چرا؟! 

وقتی به محتوای آن دو آیه دقت کنیم ، می بینیم که درهر دو، موضوعِ " نقص عضو بدن " و" معلولیت جسمانی " می باشد . اما دربقیۀ " آیات حشر" که همراه « یوم القیمه » نیامده ، محتوای سخن دربارۀ موضوعات دیگری غیر از موضوع " بدن و جسم " است . پس باید رابطه ای بین " بدن و جسم " و
« یوم القیمه » باشد .

 

اما " روز قیامت " چه روزی است؟ 


ثم انکم بعد ذلک لمیتون ثم انکم یوم القیمه تبعثون
المومنون - 15,16
سپس حتما شما پس از (زندگی) خواهید مُرد . سپس قطعا در روز قیامت مبعوث می شوید .



این آیه تنها آیه ای است در میان " آیات بعثت مُردگان " که فعل " بعث " مستقیما بهمراه « یوم القیمه » آمده است . پس " آیات حشر" و " آیات بعث " در یک استثناء با هم مشترکند و آن " یوم القیمه " می باشد.

قبلا نشان دادیم که " بعثت مُردگان " در قرآن بمعنی " خلقت جدید " آنهاست :« لمبعثون خلقا جدیدا » . بعبارت دیگر موضوع " قیامت " آفرینش " بدن " است . و همانطور که پیشتراشاره کردیم محتوای دو آیۀ "حشر" که استثنائا با « یوم القیمه » همراه هستند نیز دربارۀ " بدن " می باشد . اکنون معلوم می شود که چرا در میان " آیات حشر" استثنائا در دو آیۀ مذکور- در آغاز مطلب - " حشر" مستقیما بهمراهی 
« یوم القیمه » آمده است.

در ابتدا قرآن خبر می دهد که ، کسانی در روز قیامت کور، لال و کر حشر می کنند و در ادامه آن را ، مجازات آنها می شمرد: « ذلک جزاوهم » . آنگاه قرآن از زبان کافران که قبلا ناباورانه می پرسیدند:


ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا

آیا وقتی ما استخوان پوسیده شدیم ، آیا ما در بدن جدیدی دوباره آفریده می شویم؟ 

حقیقت دیگری را بیان می نماید و آن عبارت است از آفرینش " بدن جدیدی " . بدین ترتیب نتیجه گیری ذیل بخوبی بدست می آید:


 لمبعوثون خلقا جدیدا = نحشرهم یوم القیمه 


اما در " روز قیامت " کسانی با " بدن معلول " حشر می کنند که قبلا - در زندگانی دنیا - سالم و تندرست بودند:

و نحشره یوم القیمه اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا
طه - 124,125
و در روز قیامت او را کور محشور می کنیم (کردیم) . پرسید پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی ، من که بینا بودم؟



عبارت « لمبعوثون خلقا جدیدا » فاش می سازد که در روز قیامت انسانها در " خلقت جدید بدنی " حشر می کنند نه آنکه عین همان " بدن قبلی مدفون در قبر خاکی " دوباره بازسازی و زنده گردد . این آیه نشان می دهد که منظور از " کوری " همان " کوری جسمانی " در " بدن دنیوی " است . زیرا تنها در اینصورت است که اصولا مقایسه صحیح و منطقی می باشد . چرا که اگر فرض کنیم آنان:

1- در دنیا " بصیرت معنوی " داشتند ولی در آخرت " کور معنوی " یا " کوری جسمانی " محشورشدند که محال بودن آن احتیاج به استدلال نیست .


2- اگر بگوئیم که در دنیا " بینائی جسمی " داشتند ولی - بخاطرکفرشان - ، در آخرت تنها دچار" کوری معنوی" شدند که پس اتفاق جدیدی نیافتاده زیرا آنها در دنیا نیز دچار" کوری معنوی " بودند . بعلاوه قرآن این مورد را هم ، در همان سورۀ اسراء بیان نموده است :


من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی 
الاسراء - 72
هر کسی که در اینجا (دنیا) کور بوده پس او در آنجا (آخرت) هم کور خواهد بود.

در نتیجه تنها " بینانی دنیوی "  و " کوری دنیوی " باقی می ماند .








علت بیماری " کوری چشم " در قرآن


قد جائکم بصائر من ربکم فمن ابصر فلنفسه و من عمی فعلیها
  الانعام - 104
قطعا بینائی از جانب پروردگار شما آمده است . پس کسی که بینا شد برای خودش است و کسی که کور شد بر علیه خودش . 


فانها لا تعمی الابصار ولکن تعمی القلوب 
الحج - 46  
بینائی کور نمی شوند بلکه تنها قلبها کور می شود. 


و لهم اعین لایبصرون بها
الاعراف - 179 
و برای آنها چشمهائی است که با آنها نمی بینند .


و منهم من ینظر الیک افانت تهدی العمی ولو کانوا لا یبصرون
  یونس - 43 
و از میان آنها کسی است که به تو می نگرد .  آیا تو می توانی کوران را هدایت کنی حتی اگر نمی بینند!؟ 


افمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمی 
رعد - 19  
آیا کسی که می داند که آنچه از پروردگارت بسوی تو نازل شده  حق است مانند کسی است که کور می باشد؟

هذا بصائر للناس و هدی و رحمه لقوم یوقنون
الجاثیه - 20 
این (قرآن) بینائی برای انساهاست و راهنمائی و رحمتی برای گروهی که یقین دارند . 


قل هو للذین امنوا هدی و شفاء و الذین لایومنون فی اذانهم وقر و هو علیهم عمی 
فصلت - 44 
بگو آن (قرآن) برای کسانیکه ایمان آورده اند راهنمائی و شفاء است ولی کسانیکه ایمان نمی آورند در گوشهای آنان پرده است و اصلا در چشم آنها دیده نمی شود!


و اما ثمود فهدینا هم فاستحبوا العمی علی الهدی
فصلت -   19
و یا قوم ثمود که ما آنها را هدایت کردیم اما آنها کوری بر هدایت دوست می داشتند!








علت بیماریهای " نقض عضو " در قرآن




اولئک الذین طبع الله علی قلوبهم و سمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون لاجرم انهم فی الاخره هم الخاسرون 
النحل - 109 
آنها کسانی هستند که خدا قلبها و شنوائی و بینائی شان را بسته ولی آنها غافلند! در نتیجه آنها در آخرت هم از زیانکاران هستند.



ومثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لا یسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لا یعقلون 
البقره - 171
و نمونۀ آنهائیکه کفر می ورزند همانند کسی است که حیوانات را میخواند ولی آنها جز سر و صدا نمی شنوند . اینان کرو لال و کور هستند و نمی اندیشند.



فریقا کذبوا و فریقا یقتلون و حسبوا الا تکون فتنه فعموا و صموا ثم تاب الله علیهم ثم عموا و صموا کثیر منهم 
المائده - 71
عده ائی از (پیامبران) را تکذیب می کردند و عدۀ دیگری را می کشتند. و گمان بُردند که عواقبی نخواهد داشت! پس کور و کر شدند. سپس خدا از آنها گذشت نمود ولی بعدا بسیاری از آنها دوباره کور و کر شدند.


و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله فاصمهم و اعمی ابصارهم 

محمد - 23
و خویشاوندی رحمی تان را قطع می کنیم . آنان کسانی هستند که خدا آنها را لعنت نموده . پس کر و کورشان نمود.





بیماریهای " نقص عضو " بعنوان آزمایش الهی



قرآن فاش می نماید که همۀ انسانها ، بخصوص مومنین را ، مورد آزمایش قرار می دهد:



و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات 
البقره - 155 
و حتما شما را به اشکالی از ترس و گرسنگی و کمبود اقتصادی و نیرو و نیز محصولات آزمایش می کنیم .


اما ممکن است این گمان ایجاد شود که پس لااقل برخی مثلا معلولیتهای جسمانی صرفا آزمایش خداست و ربطی به اعمال گذشتۀ انسانهای معلول ندارد. 

در پاسخ باید گفت که آیۀ فوق طبیعت آزمایش را بطور کلی ذکر نموده اما چه انسانهائی دچار چه نوع آزمایشاتی می شوند ، دقیقا بر اساس حساب و کتابی است . زیرا قرآن در آیات متعددی فاش نموده که: 


و ما اصابک من سیئه فمن نفسک 
النساء - 79 
واز جائی هیچ حادثۀ بدی به شما نمی رسد مگر از خودتان!


بنا بر این آزمایش هر فرد انسانی ، اعم از مومن و کافر ، حاصل ارزیابی پروندۀ اعمال اوست . از اینرو و بنا بر اعمال و اخلاق هر کسی ، یکی با معلولیت جسمانی آزمایش می شود و دیگری با ورشکستگی مالی آزمایش می شود ، یکی دیگر با طلاق و ترس و نگرانیهای اجتماعی آزمایش می شود . 

و از مقایسۀ آیۀ مذکور در بالا با آیات ذیل معلوم می شود که آزمایشات الهی نامبرده ، در عین حال مجازات الهی نیز هستند:


فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما یصنعون
النحل - 112 
وقتی کفران نعمت کردند آنگاه خدا بخاطر آنچه که کرده بودند ، آنها را با گرسنگی و ترس پوشاند.


و لقد اخذنا ال فرعون بالسنین و نقص من الثمرات لعلهم یذکرون 
الاعراف - 130
و بتحقق نظام فرعونی را سالها دچار کمبود و گرفتاری کردیم تا شاید پند گیرند.



کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون
الاعراف - 163 
اینچنین بخاطر اینکه فاسق بودند ،  آنها را آزمایش کردیم .





 حب و حشر



درروایت آمده که کسی به هرچیزی " حب " داشته باشد با آن محشور خواهد شد حتی اگر آن " سنگ " باشد .

امام علی (ع) : و لو ان رجلا احبّ حجرا لحشره الله معه


امالی الصدوق: 9/174. و روضه الواعظین: 457. و مشکاه الانوار فی غرر الاخبار / الطبرسی: 84 - المکتبه الحیدریه ط2



همچنین بنا بر قرآن، هر کسی با معبود و با امامش محشور می شود . 


یوم ندعو کل اناس بامامهم
الاسراء - 71
زمانیکه همۀ انسانها را با امامشان بخوانیم .



احشروا الذین ظلموا و ازواجهم  وما کانوا یعبدون من دون الله 
الصافات - 22 ، 23
کسانیکه ستم کرده اند و هم پیمانان آنها و هر آنچه غیر خدا می پرستیدند ، محشور می شوند .


و روشن است که میان انسان و معبود و امامش ، رابطۀ " حب " بر قرار می باشد . همچنین:



رسول الله (ص): من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم
رسول خدا (ص) : کسی که به قومی عشق و علاقه داشته باشد ، با آنها محشور می گردد. و کسی که کار قومی را دوست داشته باشد ، در آن کار با آنها شریک است .



رسول الله (ص)من تشبه بقوم فهو منهم
رسول خدا (ص) : کسی که خود را همانند قومی نماید پس او از آنهاست!


بنا بر این ، پاسخی دیگر به اعتراض کافر در قرآن که می گوید:


و نحشره یوم القیمه اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیرا
طه - 124,125
و در روز قیامت او را کور محشور می کنیم (کردیم) . پرسید پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی ، من که بینا بودم؟


این است که ، آنان به کوری عشق و علاقه داشتند! چنانکه قرآن صریحا آن را فاش می نماید:



و اما ثمود فهدینا هم فاستحبوا العمی علی الهدی
فصلت -   19
و یا قوم ثمود که ما آنها را هدایت کردیم اما آنها میان کوری و هدایت ، به کوری عشق و علاقه داشتند!

می بینیم که در قرآن میان حب و حشر رابطۀ متقابل و مستقیمی وجود دارد. یعنی حشر بستگی به حب دارد . این همان قانون معاد است .









شهادت اعضای بدن !



 درهمین راستا قرآن در آیات دیگری به تشریح روشنتر علت پدیدۀ " معلولیت جسمی " می پردازد: 

و یوم یحشر اعداء الله الی النار...حتی اذا ما جاءوها یشهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعلمون و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شئی و هو خلقکم اول مره و الیه ترجعون و ما کنتم تستترون ان یشهد علیکم سمعکم و لاابصارکم و لاجلودکم و لکن ظننتم ان الله لا یعلم کثیرا مما تعلمون
فصلت - 20 الی 21 
و موقعی که دشمنان خدا ، بسوی " آتش " محشور می شوند... آنگاه که رسیدند ، بخاطر اعمالی که می کردند ، گوشهایشان ، جشمهایشان و پوستهایشان بر علیه آنها ، شهادت و گواهی می دهند. و به پوستهایشان گفتند: بر علیه ما شهادت ندهید ! و آنها هم پاسخ دادند: خدا ما را به سخن درآورده چنانچه هر" چیزی " را به سخن درآورده است و او شما را در بار اول ، آفرید و بسوی او، بازمی گردید


مُراد قرآن از سخن گفتن و شهادت اعضای بدن در زمان " حشر" ، همین " دگرگونی " ، در چهره و ظاهر است. زیرا " بدن " بطور کلی " آیه " است. و آیه ، بمعنی چیزی که ، " نشانه " و " پیام " برای " آموختن " داشته باشد. و چه " آیه " ای مهمتر و گویاتر از چهره و ظاهر" بدن "؟ 

عبارت ذیل نشان می دهد که " سخن گفتن " بعنوان " گواهی " ، امری تکوینی طبیعت است :

قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شئی

خدا ما را به سخن درآورده چنانچه هر" چیزی " را به سخن درآورده است.

دلیل بر آن اینکه ابراهیم خطاب به بُتهای جامد و بی جان می گوید:

ما لکم لاتنطقون
الصافات - 92

چرا سخن نمی گوئید؟!


اما از طرفی دیگر قرآن می گوید: 

انطق کل شئی 

هر" چیزی " را به سخن درآورده است.

این در نگاه نخست تناقضگوئی بنظر می رسد . اما با توجه به سیاق آیات داستان ابراهیم معلوم می گردد که مُراد از " سخن نگفتن " ، کلام صوتی است . چنانکه قرآن در مورد حیوانات می گوید:

علمنا منطق الطیر
النمل - 16

به ما ، سخن گفتن پرندگان ، آموخته شده است!


اما یک استثناء در مورد اجسام مُرده وجود دارد و آن " کتاب " است !

کتاب ینطق بالحق
المومنون - 62

کتابی که به درستی و راستی سخن می گوید. 
 

بنا بر این هر کلام صوتی ، نطق است ولی هر نطقی ، کلام صوتی نیست.

در نتیجه توصیف " شهادت اجسام " به " نطق " در شکل کلام صوتی نیست بلکه همانطور که از واژۀ 
" شهادت " برمی آید ، مُراد " آشکار " بودن است. همچنین " بدن " که بمعنی " نمایان " می باشد " آیه " است . و " آیه " ، " نشانه " و" پیام " است . و چه " آیه " ای گویاتر از چهره و ظاهر" بدن "؟ 

 


معنی جدید " حشر " در قرآن


دست کم یکی از معانی واژۀ " حشر " ، بمعنی " دگرگونی " و " تبدیل و تحول " می باشد . مانند آیات ذیل:


و نحشره یوم القیمه اعمی

و در روز قیامت او را کور و نابینا ، تبدیل و دگرگون می کنیم.


نحشرهم یوم القیمه علی وجوههم عمیا و بکما و صما 


 در روز قیامت چهره های آنها را به کور و کر و گنگ ، تبدیل و دگرگون می کنیم .







بدن محصول عمل است!



چنانکه پیشتر اشاره کردم ، این دو دسته آیات ، در سورۀ اسراء و فصلت ، قرینه و تفسیر یکدیگرند.


و نحشرهم یوم القیمه علی وجوههم عمیا و بکما و صما ماویهم جهنم کلما خبت زدناهم سعیرا ذلک جزاوهم بانهم کفروا بایاتنا و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا اولم یروا ان الله الذی خلق السموات و الارض قادرعلی یخلق مثلهم وجعل لهم اجلا لا ریب فیه
الاسراء - 97 الی 99
و روز قیامت آنها را با چهرهائی کور و کر و گنگ محشور می کنیم . جایگاهشان جهنم است که هر موقعی فرو نشیند آتش دیگری برای آنان شعله ور سازیم. این مجازات آنهاست بخاطر اینکه آنان به آیات ما کفر ورزیدند. و گفتند: 

" وقتی که ما استخوان و متلاشی و پوسیده شدیم ، آیا ما در بدن جدیدی دوباره آفریده می شویم"!؟

آیا اینان نمی بینند که خدائیکه آسمانها و زمین را آفریده تواناست که همانند بدنهای آنها را بیآفریند و برای حیات آنها مدت زمانی قرار دهد که بدون شک می رسد!؟


و یوم یحشر اعداء الله الی النار...حتی اذا ما جاءوها یشهد علیهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما کانوا یعلمون و قالوا لجلودهم لم شهدتم علینا قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شئی و هو خلقکم اول مره و الیه ترجعون و ما کنتم تستترون ان یشهد علیکم سمعکم و لاابصارکم و لاجلودکم و لکن ظننتم ان الله لا یعلم کثیرا مما تعلمون
فصلت - 20 الی 21 
و موقعی که دشمنان خدا ، بسوی " آتش " محشور می شوند... آنگاه که رسیدند ، بخاطر اعمالی که می کردند ، گوشهایشان ، جشمهایشان و پوستهایشان بر علیه آنها ، شهادت و گواهی می دهند. و به پوستهایشان گفتند: بر علیه ما شهادت ندهید ! و آنها هم پاسخ دادند: خدا ما را به سخن درآورده چنانچه هر" چیزی " را به سخن درآورده است و او شما را در بار اول ، آفرید و بسوی او، بازمی گردید



 بنا بر این قسمت پایانی آنها ، دو صورت متفاوت از یک حقیقت واحد هستند:

 ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا = خلقکم اول مره و الیه ترجعون


بنا بر این ، اشاره به « خلقکم اول مره » ، دلالت بر این دارد که ، اعضای بدن انسان ، بعنوان سندی زنده و گواهی روشن ، در " خلقت جدید " خواهند بود. در غیر اینصورت ،
اشاره به «خلقکم اول مره» ، بی معنی و بی دلیل است. همچنین ذکر « الیه ترجعون » ، این نتیجه گیری را تقویت می نماید و تائیدی آشکار ، بر آن است.

بنا بر این آیات فوق نیز، نشان می دهد که " بدن جدید " محصول و نُماد " عمل " انسان است. چنانکه خود آیه بدان صراحت دارد: « بما کانوا یعملون ». واژۀ " نُماد " یا
symbol  ، در واقع ترجمۀ دیگری از واژۀ « یشهد » یا شهادت اعضای بدن می باشد.






تناسخ انسان در بدن حیوان !



یکی از وقوع مجازاتهای عجیب و غریب در قرآن ، تبدیل گروهی از انسانها به حیوانات است:



ولقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السب فقلنا لهم کونوا قرده خاسئین فجعلناها نکالا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظه للمتقین 
البقره - 65,66
مطمئنا از حال کسانی از شما که به حرمت روز شنبه تجاوز کردند ، مطلع شدید . پس به آنها گفتیم میمونهای مطرودی شوید. بدین ترتیب ما این کیفر را درس عبرتی برای معاصرین و آیندگان قرار دادیم و نیز پندی برای پرهیزگاران!



من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر و عبد الطاغوت اولئک شر مکانا  و اضل عن سواء السبیل 
المائده - 60
کسانیکه خدا آنها را از رحمت خویش دور و بر آنها غضب نمود. و برخی از آنها را میمون و خوک و بردۀ طغیانگری تبدیل کرد. آنها در بدترین شرایط هستند و از راه راست گم گشته اند.


مفسران غالبا این داستان را مسخ ناگهانی گروهی از انسانها فهمیده اند . بدین معنی که آنها بحکم خدا در همانجا بکلی تغییر شده داده و کاملا به میمون و خوک تبدیل شدند.

برخی اما این آیات را مسخ فیزیکی ندانسته بلکه آن را مسخ روانی یا اخلاقی فهمیده اند .

ولی به استناد کدام نشانه و دلیلی در خود آیات مزبور و نیز به استناد کدامین آیات دیگر قرآن می توان آیات مسخ فیزیکی را در بیان مسخ روانی و اخلاقی فهمید؟ آیا با این شیوه این خطر بوجود نمی آید که بسیاری آیات دیگر را بدون هیچ نشانه و دلیلی بگونه ای خلاف ظاهر صریح آیات فهمید؟ و مهمتر از همه اینگونه برداشتها از کدام منبعی می رسد که گویا فوق منبع عظیم قرآن است؟!

در قرآن آیات صریحی دربارۀ مسخ روانی و اخلاقی گمراهان به دستۀ حیوانات آمده است. مانند آیه ای که اتفاقا بعد از آیۀ « قلنا لهم کونوا قرده خاسئین » آمده :

و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون 

الاعراف - 179
و قطعا بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم ، آنها قلبهائی دارند كه با آن  نمي‏فهمند و چشماني دارند كه با آن نمي‏بينند و گوشهائي دارند كه با آن نمي‏شنوند، آنها همچون حیوانات هستند ، بلكه گمراه تر . اينان همان غافلانند.


همچنین آیۀ

ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا

الفرقان - 44
يا گمان مى‏كنى كه بيشتر آنان گوش شنوا دارند يا تعقل مى‏كنند، آنان جز همانند حیوانات نيستند ، بلكه اينها گمراه‏ترند.



نکتۀ ظریف اینکه در آیات مسخ روانی - اخلاقی ، کافران را شبیه حیوانات توصیف نموده و نه خود حیوانات . اما در آیات مسخ ، نگفته 


و جعل منهم کالالقرده و کالالخنازیر

پُر واضح است که عبارت « کالانعام » دلالت بر مسخ روانی و اخلاقی دارد. حال پرسش این است که اگر قرآن می خواست در مورد مسخ فیزیکی گروهی سخن بگوید ، چگونه آن را بیان می نمود؟ آیا غیر از این است که آنگونه می گفت که گفت؟ 

از طرفی دیگر در دو آیۀ مذکور در بالا مسخ روانی و اخلاقی به دستۀ حیوانات ، به اکثریت گمراهان ، بلکه ظاهرا به همۀ معذبین بعذاب الهی نسبت داده شده است. در حالیکه آیات مربوط به مسخ گروهی از قوم بنی اسرائیل ، تنها در مورد گروۀ کوچکی از گمراهان آن قوم بزرگ بوده است:


و جعل منهم القرده و الخنازیر 
مائده - 60

عبارت « منهم » بخوبی چنین تبعیضی را نشان می دهد با توجه به اینکه ، گمراهی اکثریت و غالب قوم بزرگ بنی اسرائیل در تاریخ مورد اتفاق همه می باشد.

مهمترین صفت میمون ، بازیگوشی ، نا آرامی و شیطنت اوست. میمون صفتی انسان در واقع همان ذهن بازگوش و نا آرام و دائم پریدن از جائی بجای دیگر است.

اتفاقا چنین میمون صفتی ، از ویژگیهای مشهور قوم بنی اسرائیل بوده است. بعبارت دیگر غالب یا حداقل بخش بزرگی از قوم بنی اسرائیل ، هم اکنون ، قبل از حادثۀ مشهور مسخ در آیات قرآن ، مسخ روانی و اخلاقی به میمون شده بودند. با اینحال آیات مسخ ، میمون شدن گروهی کوچک را درس و عبرتی برای بقیۀ قوم بنی اسرائیل دانسته است و این با توصیفی که قرآن از گمراهی قوم بزرگ بنی اسرائیل نموده ، سازگاری ندارد. در نتیجه تناقض آشکاری در توصیف قرآن از قوم بنی اسرائیل بوجود می آید. چگونه مسخ گروۀ کوچکی می تواند برای گروۀ بسیار بزرگتری که خود هم اکنون مسخ شده اند ، درس عبرتی باشد!؟

نکتۀ دیگر آنکه ، قرآن صفتی را که برای مسخ شدگان قوم بنی اسرائیل ، بیان نموده « فاسقین » است:



و سئلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر اذ یعدون فی السبت اذ تاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لایسبتون لا تاتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون...و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بیئس بما کانوا یفسقون فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین 

الاعراف - 166,163 
و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود از ايشان بپرس آنگاه كه به [حكم یا حرمت] روز شنبه تجاوز مى‏كردند. آنگاه كه روز شنبه آنان ماهيهايشان روى آب مى‏آمدند و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى‏آمدند. اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نافرمانى مى‏كردند مى‏آزموديم... و كسانى را كه ستم كردند به سزاى آنكه نافرمانى مى‏كردند به عذابى شديد گرفتار كرديم . هنگامي كه در برابر فرماني كه به آنها داده شده بود سركشي نمودند به آنها گفتيم به شكل ميمونها در آئيد و طرد شويد.

قرآن تصریح می نماید که ، خداوند از آنجائی که آنان فاسق بودند ، آنان را دچار آزمایش ویژه ای نمود و آن اینکه ماهیها فقط روزهای شنبه پدیدار و جمع می شدند. این نشان می دهد که ، آنان بعد از مخالفت امر خداوند در مورد احکام شنبه فاسق نشده بودند ، بلکه آنان قبل از آن هم ، از فاسقین بوده اند. از طرفی دیگر ، بنص صریح قرآن اکثریت اهل کتاب فاسق بودند:

قل یا اهل الکتاب هل تنقمون منا الا ان امنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل من قبل و ان اکثرکم فاسقون قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر و عبد الطاغوت اولئک شر مکانا  و اضل عن سواء السبیل 

المائده - 60 
بگو اي اهل كتاب آيا جز اينكه به خداوند، و به آنچه بر ما نازل شده ، و به آنچه پيش از اين نازل گرديده است ايمان آورده‏ايم ، بر ما عیب و ایراد می گیرید!؟ و اين بخاطر آن است كه بيشتر شما از راه حق بدر رفته‏ايد. بگو آيا از كسانى كه در نزد خداوند از اين هم بد سرانجام‏تراند آگاهتان كنم؟ [اينان‏] كسانى هستند كه خداوند لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستيده‏اند و [خداوند] آنان را میمون و خوك گرداند ، جایگاهشان بسیار بد است و اینان از راه راست گم‏ گشته‏ تراند.
 

حال با توجه به اینکه مسخ مورد نظر بدلیل فاسق بودن آنها بوده ، پس بنا بر این اکثریت اهل کتاب هم اکنون دچار مسخ روانی و اخلاقی به میمون (و دیگر حیوانات) شده بودند. پس دیگر دلیلی ندارد که با لحن ویژه ای خبر مهم و تکان دهنده ای بدهد مبنی بر اینکه از میان آنها ، (تنها) گروهی به میمون مسخ گردیدند. 
 
قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر و عبد الطاغوت اولئک شر مکانا  و اضل عن سواء السبیل 

المائده - 60 
بگو آيا از كسانى كه در نزد خداوند از اين هم بد سرانجام‏تراند آگاهتان كنم؟ [اينان‏] كسانى هستند كه خداوند لعنتشان كرده و بر آنان خشم گرفته و طاغوت را پرستيده‏اند و [خداوند] آنان را میمون و خوك گرداند ، جایگاهشان بسیار بد است و اینان از راه راست گم‏ گشته‏ تراند.


شکی نیست که لحن سخن در انتقال معنا و مقصود ، در ردیف انتخاب واژه ها و عبارتهای مناسب ، از اهمیت اساسی برخوردار است. عبارت و لحن « قل هل انبئکم بشر» با مسخ روانی و اخلاقی که دامنگیر اکثریت انسانها شده و یا لااقل غالب گمراهان دچار آن می گردند ، و درست بدین خاطر نامحسوس می شود ، مناسبت ندارد.





نفی مسخ فیزیکی در قرآن


بر خلاف ادعای مشهور، قرآن صریحا پدیدۀ " مسخ فیزیکی " را نفی نموده است:  


و لو نشاء لمسخناهم علی مکانتهم فما استطاعوا مضیا و لا یرجعون 

یس - 67 
و اگر می خواستیم حتما آنها را در همان جاهایشان مسخ می کردیم تا نتوانند راه خود را ادامه دهند یا بازگردند.


عبارت « و لو نشاء » یعنی " و اگر می خواستیم " در ساختار ادبی قرآن دلالت بر ، عدم خواست خداوند بر مسخ مجرمین ، بعنوان مجازات آنها دارد . پس این آیه بخوبی نشان می دهد که " مسخ ناگهانی کامل " در سنت الهی نمی باشد . 

در نتیجه آیات مربوط به مبدل شدن گروهی از اهل کتاب به حیوانات نمی تواند " مسخ ناگهانی در جا " یا « لمسخناهم علی مکانتهم » باشد.





 چگونگی خلقت جدید در قرآن


از طرفی دیگر غیر قابل انکار است که ، در پی این مجازات بدن کاملا جدیدی خلق شده است. به عبارت دیگر، مجازات آنها همان خلقت بدن جدید بوده است . ولی قرآن در آیات متعددی ، خلقت جدید را ، در بعثت پس از مرگ ، فاش نموده است:


و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا
الاسراء - 98
و گفتند: وقتی که ما استخوان و متلاشی و پوسیده شدیم ، آیا ما در بدن جدیدی آفریده می شویم !؟



بنا بر این وقتی

و نحشرهم یوم القیمه علی وجوههم عمیا و بکما و صما == لمبعوثون خلقا جدیدا

طبیعی است که 

 جعل منهم القرده و الخنازیر == لمبعوثون خلقا جدیدا


خواهد بود . در نتیجه آن گروه مورد لعنت الهی مُردند و سپس در خلقت جدیدی در شکل میمون و خوک مبعوث گردیدند! چنانکه برای گروه دیگری از قوم بنی اسرائیل ، چنین واقعه ائی رخ داد:

ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون
البقره - 56
سپس شما را بعد از مرگتان مبعوث کردیم تا شاید شکرگزار باشید .








نکات ظریف ادبی در فهم آیات 



 الف - ساختار ادبی آیات نیز نشان می دهد که آنچه برای گروهی از اهل کتاب رویداد که منجر به مبدل شدن آنها به حیوانات شد ، در واقع حشر و بعث بوده است .



من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر و عبد الطاغوت اولئک شر مکانا  و اضل عن سواء السبیل 
المائده - 60


و احسن تفسیرا الذین یحشرون علی وجوههم الی جهنم اولئک شر مکانا  و اضل سبیلا 

الفرقان - 34 



لطفا در دو عبارت مشترک شر مکانا  و اضل سبیل در آیات فوق تامل و تعمق بفرمایید . زیرا اینها در واقع کُدهائی برای ردیابی می باشند . بنا بر این دو عبارت ذیل قرینۀ یکدیگرند:

جعل منهم القرده و الخنازیر ==  یحشرون علی وجوههم الی جهنم

از طرفی دیگر

یحشرون علی وجوههم الی جهنم == نحشرهم یوم القیمه علی وجوههم عمیا و بکما و صما ماویهم جهنم 


جعل منهم القرده و الخنازیر == و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا




ب - همچنین در آیات خلقت بطور کلی اصولا فعل « جعل » در ساختار ادبی قرآن ، دلالت بر پروسۀ طبیعی آفرینش دارد. مانند:

الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا
الروم - 54
خدا کسی است که شما را از ناتوانی آفرید سپس بعد از ناتوانی شما را توانا گردانید و سپس بعد از توانائی شما را ناتوان گرداند.

اگر بر خطا نباشم درهیچ جای قرآن از فعل « جعل » برای امور خارق العاده و معجزه استفاده شده است.



پ - نکتۀ دیگر عبارت « فقلنا لهم کونوا » در قرآن می باشد . این عبارت در قرآن معمولا بمعنای آفرینش طبیعی و عادی است . حتی در آیاتی مانند آیۀ ذیل:

ان مثل عیسی عندالله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون
آل عمران - 59
بدرستیکه نمونۀ عیسی در نزد خدا دقیقا مانند آدم است که خدا او را از خاک آفرید. سپس به او گفت: باش ، پس شد!


زیرا بارداری حضرت مریم (ع) اگرچه معمولی نبود ولی چگونگی تکوین و آفرینش عیسی (ع) در رحم مادر امری معمولی و طبیعی بوده است . همینطور آفرینش آدم (ع) را نیز در بخش 9 نشان دادم که بطور طبیعی و معمولی بوده است.

در اینجا نیز بنظر نمی رسد که قرآن عبارت معروف « قال له کن فیکون » را در موارد غیر طبیعی و یا معجزه بکار بُرده باشد . اگرچه غیر معمول ممکن است .




خوانندۀ گرامی ! در پایان شما را دعوت می کنم که در تکمیل این بحث حتما بخش 6
(از قسمت " تعریف بدن در قرآن ") را مروری بفرمائید . متشکرم .


http://tanasokhinislam.blogspot.in/2012/04/11.html