۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

بخش هشتم (1): در تولد آدم (ع)





خلقت انسان در قرآن        

نظر به اینکه در بخشهای گذشته به تبیین " معاد " بنا بر تفسیر مشهور؛ باصطلاح؛ سنتی پرداختم. و بر طبق آن تفسیر؛ خداوند؛ بدن بدیع و بی سابقه ای را می آفریند؛ چنانکه " آدم و حوا " را در بار اول؛ بطور بدیع و بی سابقه آفرید؛ و نیز با استناد به آیات صریح قرآن؛ همۀ انسانها؛ پس از مرگ؛ دوباره به 

" زمین " بازگشت می کنند؛ و همچنین رابطۀ خاص " بشر "  و " زمین " را مروری کردیم؛ ضروریست جهت تکمیل بحث؛ به آفرینش انسان و مشخصا آفرینش آدم (ع) نیز؛ پرداخته شود. بخصوص اینکه؛ حداقل؛ دو موضوع مهم و اساسی؛ در ارتباط مستقیم با " خلقت آدم " می باشد؛ که کمک بزرگی به حل مسئلۀ " معاد " می نماید.

همۀ ما می دانیم که بنا بر تفسیر مشهور و نگاه عامیانۀ سنتی؛ خداوند؛ جهت آفرینش بشریت بر روی زمین؛ ابتداء با دستان هنرمند خود؛ از مشتی گِل؛ هیکل بشری را می سازد و سپس از روح خودش در آن مجسمۀ گِلی؛ می دمد. در آیۀ ذیل؛ واژۀ " بشر" در فرهنگ قرآن؛ اشاره به " بدن و جسم " دارد:

انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی
ص - 71,72
 

حقیقت این است که من ابتدا؛ از گِل؛ بدن بشری را ساختم و بعد از آنکه آن را آراستم؛ از روح خودم در آن دمیدم.

سپس خداوند فرمان عمومی؛ مبنی بر سجدۀ به این بشر گِلی را صادر می فرماید:

و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس قال ء اسجد لمن خلقت طینا
الاسراء - 61

 

اما ابلیس؛ ابا دارد از اینکه به یک مجسمۀ گِلی سجده کند! به همین خاطر؛ در آیۀ فوق؛ صریحا می گوید: کسی را سجده کنم که گوئی " گِل " آفریدی ؟! ناگفته نماند که این سخن و لحن ابلیس؛ در واقع؛ بی ادبی و اهانت؛ به خدائی بود که خود را؛ « احسن الخالقین » معرفی نموده است.
 

مرحوم یدالله سحابی؛ در کوشش بی نظیر خود؛ در کتاب " خلقت انسان در قرآن "؛ تفسیر مشهور سنتی را به چالش سختی کشاند؛ و تلاش نمود تا نشان دهد که مشخصا " آدم و حوا " بطور عادی و طبیعی از نطفۀ در رحم مادر؛ آفریده شده بودند. اینجا؛ اما؛ بگونه ای دیگر؛ بنا بر " تفسیر ساختاری "؛ همان نظریه؛ نشان داده می شود.


 

آغاز آفرینش انسان

بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه
السجده - 5
خداوند آفرینش انسان را از گِل؛ آغاز کرد. سپس نسل او را؛ از عصاره ای از آبی  ناچیز قرار داد. سپس او را تسویه نمود و از روح خودش در او دمید.
 

تفسیر مشهور سنتی؛ معمولا آیۀ فوق را دلیل بر آفرینش جداگانۀ آدم (ع) از فرزندان او می داند. بدین ترتیب که واژۀ « بدا »؛ نشان می دهد که در ابتداء؛ خداوند انسانی از " گِل " آفرید؛ ولی سپس؛ " نسل " او؛ از " نطفه "؛ قرار داد. چنانکه از ظاهر آیه هم؛ چنین به نظر می رسد.

به اعتقاد مفسران؛ این آیه چنان روشن و صریح است که جای شبه و شکی را باقی نمی گذارد که " آدم " مستقیما (اعم از تدریجی یا غیر تدریجی)؛ از " گِل " آفریده شده است.

اما؛ اکنون نشان داده خواهد شد که؛ قضییه بر عکس است! اگر قرآن قصد داشت که تصویری روشن؛ صریح و غیرقابل تردیدی از واقعیت چگونگی آفرینش انسان را نشان دهد؛ در اینصورت؛ شایسته بود که بگونه ای دیگر بگوید. مانند آنچه که در ذیل؛ همراه با اصل آیه؛ جهت مقایسه؛ می آید: 


و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین
و بدا خلق   الادم   من طین ثم جعل ذریه  من سلاله من ماء مهین

 زیرا واژۀ « الانسان »؛ اسم عام است؛ که دلالت بر " نوع بشر" دارد؛ و نه " فرد مشخصی "؛ از میان " انسانها ". در حالیکه « الادم »؛ اسم خاص است که معرّف فرد معین و مشخصی است. چنانکه شواهد قرآنی بسیاری وجود دارد. مانند:

انا خلقنا الانسان من نطفه
 

الانسان - 2 
بدرستیکه ما انسان را از نطفه آفریدیم.

اینک؛ به چه دلیلی؛ "انسان"؛ که در آیۀ اخیر؛ دلالت بر "نوع" دارد و نه "فرد"؛ را؛ نتوانیم به "آدم" نیز تعمیم دهیم؟ به عبارت دیگر؛ چه چیزی مانع؛ از این کار است؟

مگر قرار بر این نبود که؛ معنای واژه ها و عبارات قرآن را؛ با استفاده از " کار بُرد " آنها در خود قرآن بیآبیم؟ حال؛ در کجای قرآن؛ واژۀ " انسان "؛ برای " فرد مشخصی "؛ بکار رفته؛ بخصوص اینکه مورد او؛ در طول تاریخ حیات بشریت؛ استثنائی بوده است؟
از طرفی دیگر؛ نتیجۀ بکار گیری واژۀ " انسان "؛ بجای " آدم " در آیۀ 5 از سورۀ سجده؛ این خواهد بود که برای کشف معنای روشن آن؛ به مرجع دیگری متوسل شویم. آن مرجع هر چیزی که باشد و هر کسی که باشد؛ مراجعه به آن؛ در مقابل و یا کنار" کتاب خدا "؛ از اقسام " شرک " است!

زیرا سندیت و اصالت خدشه ناپذیر آیات قرآن؛ عهد خدا با ماست. چنین عهدی؛ در رابطه با قرآن؛ منحصر بفرد است و شامل احادیث و روایت نمی شود. به همین خاطر  ملاک تشخیص صحت احادیث یا روایات؛ قرآن است.


همچنین؛ وقتی آفرینش انسان معینی؛ بطور استثنائی غیر عادی و حتی غیر طبیعی (!) باشد؛ زبان معمولی بشری؛ ایجاب می کند که آن انسان منحصر بفرد؛ مشخص گردد. چه رسد به " کتاب خدا "؛ که برای روشن نمودن حقایق و هدایت اقوم؛ رعایت فصاحت و بلاغت در زبان؛ یک اصل ثابت و محکمی است.


ممکن است که گفته شود که؛ دلیل معنی " انسان " در این آیه؛ به " آدم "؛ بدلیل سیاق خود آیه است. بخصوص آنجا که اشاره به " نسل او " می نماید. و چه دلیلی روشنتر و محکمتر از این؟!

اما این؛ بنظر دُور باطل می رسد. زیرا اگر قرآن قصد داشت که فرق آفرینش استثنائی شخص معینی؛ یعنی " آدم " را با فرزندانش نشان دهد؛ حتما لازم بود که در اینجا؛ او را بنام؛ مشخص نماید. با توجه به اینکه نام " آدم " و " بنی آدم " بارها در قرآن آمده است. پس علت نیآوردن نام " آدم " در این آیه چیست؟



معنی " نسل " در قرآن

ظاهرا مفسران « الانسان » را بدلیل آمدن عبارت « نسله »؛ به آدم (ع) معنی کردند. ولی نباید در این آیه؛ " انسان " را به کمک « نسله » معنی نمود. بلکه برعکس؛ « نسله » را باید؛ به کمک " انسان " معنی کرد. واژۀ " نسل "؛ تنها دو بار در قرآن آمده؛ که دومی آن؛ عبارت است:

و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل
البقره - 205
 

و وقتی که روی برگردانند؛ سعی می کنند که در روی زمین فساد براه بیاندازند. و کشاورزی و انسانها را نابود کنند.

اتفاقا در این آیه هم « النسل »؛ بروشنی بمعنی " بشریت " است؛ نه فرزندان فرد یا افراد مشخصی. اصولا در ساختار ادبی قرآن؛ واژۀ " نسل " هرگز بمعنی و بمنظور اشاره به " فرزندان " کسی نیامده است. در واقع مفسران به تفاوت واژهای " نسل " و " ذرّیه " در ادبیات خاص قرآن و زبان منحصر بفرد آن؛ توجه ننمودند.

بعنوان مثال درهیچ جای قرآن نیامده : " نسل آدم " . قرآن؛ نه تنها هرگز برای فرزندان آدم (ع) ؛ واژۀ 

" نسل " بکار نبرده؛ بلکه اصولا برای فرزندان هیچ فرد مشخص دیگری؛ از آن واژه استفاده نکرده است. ولی قرآن برای فرزندان " آدم " - همچون دیگر شخصیتهای قرآنی - واژۀ " ذرّیه " را بکار می برد:

اولئک الذین انعم الله علیهم من النبیین من ذریه ادم و ممن حملنا مع نوح و من ذریه ابراهیم و اسرائیل
مریم - 68
آنها کسانی هستند که خداوند بر آنها؛ نعمت پیامبران از فرزندان آدم را؛ عطا فرموده است. از میان آنها کسانی را ما بهمراه نوح (بر کشتی) حمل نمودیم. و همچنین پیامبرانی از فرزندان ابراهیم و اسرائیل!



فرزندان آدم
(ع) در قرآن

 
واذقلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس قال ء اسجد لمن خلقت طینا قال ارایتک هذا الذی کرمت علی لئن اخرتن الی یوم القیمه لاحتنکن ذریته الا قلیلا
الاسراء -61 , 62

و آنگاه که به فرشتگان گفتیم که بر آدم؛ سجده کنند. پس همگی سجده کردند؛ بجز ابلیس که گفت: آیا کسی را سجده کنم که خود " گِل " است؟! همچنین گفت: این کسی را که بر من برتری دادی؛ اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهی؛ بجز اندکی؛ همۀ فرزندان او را گمراه خواهم کرد.

در آیۀ فوق « ذریته »؛ اشاره به فرزندان بلافصل آدم (ع) نیست؛ بلکه متوجۀ همۀ انسانها است. و با وجود اینکه " کل عالم بشریت " را مد نظر دارد؛ بجای واژۀ « نسله »؛ واژۀ « ذریته » انتخاب گردیده. چرا؟ زیرا پیشتر در این آیه؛ سخن ازآدم (ع) بود که؛ اسم خاص فرد مشخصی است :« اسجدوا لادم ». همینجا می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا در این آیه؛ می توانست بجای واژۀ « ذرّیته » واژۀ « نسله » گزیده شده باشد؟ بدین ترتیب:

لئن اخرتن الی  یوم القیمه لاحتنکن نسله الا قلیلا

و نیز آیا می توانسته در آیۀ ذیل؛ لااقل ؛ چنین بگوید؟

و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل ذرّیته من سلاله من ماء مهین

اگر« نسله » و« ذریته » مترادف هم هستند؛ آنگاه انتخاب هر کدام از آن واژه ها باید بلامانع باشد. پس چرا حتی یک نمونه؛ در قرآن؛ نشان از مترادف بودن آنها؛ در ساختار ادبی خاص قرآن؛ دیده نمی شود؟ ظاهرا در سراسر قرآن؛ واژۀ " ذرّیه " با مشتقات آن؛ 33 بار آمده است. اما حتی یکبارهم؛ بجای واژۀ 

" ذرّیه " از واژۀ " نسل " استفاده نشده است؟ آیا این خود؛ " آیه " و" نشانه "ای نیست؟ با توجه به اینکه؛ معنی واژه های قرآن را باید؛ از کاربرد آنها در ساختارادبی قرآن؛ بدست آورد و نه ادبیات عرف و نه حتی کتب لغت.  


فرزندان ابلیس در قرآن

جالب آنکه؛ قرآن نه تنها برای فرزندان " آدم " - درطول تاریخ - واژۀ " نسل " بکار نبُرده؛ بلکه برای فرزندان " ابلیس " هم؛ هرگز واژۀ " نسل " نیاورده و درعوض واژۀ « ذرّیته » انتخاب نموده است.
 
و اذقلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه افتتخذونه و ذرّیته اولیاء من دونی
الکهف - 50


و آنگاه که به فرشتگان گفتیم که بر آدم؛ سجده کنند. پس همگی سجده کردند؛ بجز ابلیس که از " جن " بود. پس از فرمان پروردگارش. اینک آیا شما؛ به غیر از من؛ او را و فرزندانش را سرپرست خود؛ برگزیده اید؟!

 

نسل های بعدی در قرآن

جالبتر آنکه در این آیات؛ برای - باصطلاح - نسلهای پی در پی آینده یا نسلهای جدید گذشتگان؛ از واژۀ 

« ذرّیه » استفاده شده؛ نه واژۀ " نسل ":
     
و اذ اخذ ربک من بنی ادم من ظهورهم ذرّیتهم...او تقولوا انما اشرک اباونا من قبل و کنا ذرّیه من بعدهم
الاعراف - 172,173
 
و آنگاه که پروردگارت از نسلهای گذشتۀ آدم؛ پیمان گرفت...تا بهانه نیآورید که پدران ما در گذشته شرک می ورزیدند و ما هم فرزندان و نسل بعدی هستیم.

و ربک الغنی ذوالرحمه ان یشا یذهبکم و یستخلف من بعد کم ما یشاء کما انشاکم من ذرّیه قوم اخرین 

 الانعام - 133
و پروردگارت بی نیاز و صاحب رحمت است. اگر بخواهد شما را می برد و مردمان دیگری را؛ جانشین شما می گرداند. همانطوریکه شما را از فرزندان مردمانی دیگر؛ آفرید.



بنی
آدم
  و بنی اسرائیل


در کنار واژۀ « ذرّیه »؛ یکی دیگر از واژگان مهم و رایج در زبان قرآن؛ بجای واژۀ " نسل "؛ در زبان بشری؛ برای فرزندان پشت در پشت؛ واژۀ « بنی » می باشد:


و اذ اخذ ربک من بنی ادم من ظهورهم ذرّیتهم 
الاعراف - 172
و آنگاه که پروردگارت از نسلهای گذشتۀ آدم؛ برگزید.

اما نکتۀ قابل تامل و مهم اینکه؛ « بنی اسرائیل »؛ لزوما؛ بمعنی فرزندان فیزیکی؛ پشت در پشت؛ منتهی به یک " پدر" نیست. قوم بنی اسرائیل؛ می تواند مردمانی از نژادها و فرهنگها و دودمانهائی؛ بکلی متفاوت و متنوعی باشند. بخشی از آنان حتی می تواند؛ فرزندان پدرانی؛ قبل از " اسرائیل " (یعقوب) بوده باشند!

از اینجا می توان؛ چنین پنداشت که مفهوم « بنی آدم »؛ نیز؛ الزاما؛ بمعنی
فرزندان فیزیکی؛ پشت در پشت؛ منتهی به یک " آدم " نیست. و در نتیجه؛ چه بسا بسیاری از اعضای « بنی آدم »؛ از فرزندان پدرانی؛ قبل از " آفرینش آدم " باشد. با اینحال؛ شخصیت " آدم "؛ او را در موقعیت؛ " پدر معنوی و اجتمائی بشریت "؛ قرار داده است.
وقتی مسلم شد که واژۀ « الانسان » اسم عام؛ یعنی " نوع بشر" است و نمی توان و نباید معنی و مفهوم آن را تغییر داد؛ پس معنی « نسله »؛ هم باید متناسب با آن باشد. و آن
؛ " عالم بشریت "؛ است که؛ شامل 
" آدم  و حوا " نیز؛ می باشد. پس رابطۀ میان « الانسان » و « نسله »؛ نمی تواند و نباید تفسیر به؛ رابطۀ " پدر و فرزندان " شود. زیرا که این معنا؛ خارج از زبان غیر زمینی قرآن و ساختار ادبی - آموزشی مختص آن؛ است. هر چند که در خارج از قرآن؛ می تواند؛ آن معنی را تداعی نماید.سرانجام آنکه؛ اگر 
« الانسان » نخستین آنها؛ یعنی" آدم " باشد و« نسله » به " بنی آدم " دلالت دارد؛ پس چرا می گوید:

هو اعلم بکم اذ انشاکم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم
النجم - 32
 

او بهتر از شما می داند. وقتی که (می گوید) شما را از زمین آفرید؛ آن موقع شما؛ جنین هائی در رحم مادرانتان بودید!

آیا صحیح تر نبود که بگوید

هو اعلم بکم اذ انشاء ابویکم من الارض ثم اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم
 

او بهتر از شما می داند؛ وقتی پدر و مادر شما را از زمین آفرید؛ سپس شما را؛ جنین هائی در رحم مادرانتان قرار داد.

زیرا چگونه ممکن است که ضمیر « کم » در« انشاکم » و نیز« انتم »؛ اشاره به همۀ انسانهای عالم باشد؛ اما همۀ آنها؛ هم از" زمین " و هم  در شکم " مادر" آفریده شوند؟!




مقایسۀ آفرینش مرغ عیسی (ع) با آدم (ع) !

برخی؛ آفرینش آدم (ع) را؛ در اصل و اساس؛ همانند آفرینش مرغی؛ بطور مستقیم از " گِل " توسط قدرت معجزه آسا و خارق العادۀ عیسی مسیح (ع)؛ دانسته اند:

 
انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی
 
ص - 71,72 
حقیقت این است که من ابتدا؛ از گِل؛ بدن بشری را ساختم و بعد از آنکه آن را آراستم؛ از روح خودم در آن دمیدم.

انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله

آل عمران - 49
بدرستیکه من از گِل؛ هیکل پرنده ای را ساختم و سپس در آن دمیدم. پس آن ؛ باذن خدا؛ پرده ای زنده و واقعی شد!


بررسی دقیق آیات فوق؛ نشان می دهد که اتفاقا؛ آفرینش " مرغ عیسی "؛ مستقیما از " گِل "؛ دلیل بر آن است که؛ آفرینش " آدم " مستقیما از " گِل " نبوده است!

پیش از هر چیزی؛ باید پرسید که اصلا چرا قرآن؛ آفرینش آدم (ع) را به همان روشنی و قطعیت آفرینش مرغ عیسی (ع)؛ حتی در یکجا هم؛ بیان ننموده است؟ آیا روشن نمودن آفرینش " مرغی "؛ از آفرینش عظیم " خلیفه الله " در زمین مهمتر است؟



طین و الطین

اولین تفاوتی که در مقایسۀ بین آیات آفرینش مرغ عیسی و آدم؛ ملاحظه می شود؛ این است که آفرینش 

" مرغ " را از « الطین » و آفرینش آدم و بطور کلی انسان را؛ در سراسر قرآن؛ بدون یک مورد استثناء؛ از « طین »؛ توصیف نموده است. چرا؟ آیا قضییه می توانست؛ به گونۀ ذیل؛ برعکس باشد؟ 
     
انی خالق بشرا من الطین

انی اخلق لکم من طین کهیئه الطیر


بعبارت دیگر؛ تفاوت آفرینش دو " موجود زنده "؛ یکی از« طین » و دیگری از« الطین » در چیست؟


واژۀ « الطین » سه بار؛ آمده که دو بار آن؛ در مورد آفرینش مرغ عیسی  و یکبارهم؛ درآیۀ ذیل آمده؛ مبنی بر اینکه فرعون دستور می دهد که آتشی بر روی " گِل " بیافروزند: 

و قال فرعون یا ایها الملا ما علمت لکم من اله غیری فاوقد لی یا هامان علی الطین
القصص - 38

 

اگر قرآن معتقد باشد که خداوند فرد مشخصی بنام آدم (ع) را - تدریجی یا غیرتدریجی - همچون مرغ عیسی؛ مستقیما از" گِل " آفریده؛ پس باید بعنوان نمونه؛ چنین بگوید:

و بدا خلق الانسان من الطین

زیرا لازمۀ منطقی و طبیعی آفرینش " مستقیم " فرد مشخصی از" گِل "؛ آفرینش او از مقدار و تکه گِل معینی است. درست به همین خاطر است که؛ در مورد آفرینش مرغ عیسی « الطین » آمده که؛ نشان دهندۀ مقدار و تکه گِل " معین " می باشد.

ممکن است؛ با اینحال کسی بگوید که آهنگ کلمۀ « طین »؛ دارای تنوین است و در زبان عربی؛ آن همان اثر " الف - لام معرفه " را دارد. در نتیجه « طین » و« الطین؛ اگر چه در صورت؛ تفاوت دارند؛ ولی در معنا یکی هستند!

در پاسخ باید گفت که؛ اولا همه چیز قرآن؛ " آیه " و " نشانۀ " هدایت است
. بنا بر این؛ تفاوت در صورت نیز خود؛ آیه ای؛ برای آموختن است. ثانیا؛ اگر آن نظر درست بود؛  قرآن می بایستی لااقل؛ در یک مورد؛ با جابجائی کاربُرد آن دو؛ آن را نشان می داد.

ثالثا و مهمتر از همه اینکه؛ اگرچه ساختمان زبان قرآن؛ از مواد و مصالح " عربی " ساخته شده است؛ اما " عربی قرآن زبان عربی نیست! به بیان دیگر؛ عربی قرآن؛ زبان ابتکاری خالق زبانهاست. بنا بر این؛ قرآن؛ الزاما تابع قوائد زبان کلاسیک عربی نیست.
 

همینطور است؛ در رابطه با آفرینش آدم (ع)؛  یا کلا انسانها از " خاک " در قرآن؛ مانند:

...ادم خلقه من تراب

 آل عمران - 59 
...آدم؛ او را از خاک آفرید!

در سراسر قرآن؛ در رابطه با آفرینش انسان؛ 
همواره - بدون استثناء - واژۀ « تراب » آمده است. اما در یک مورد دیگر؛ می گوید

و اذا بشر احدهم با لانثی
...ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب
النحل - 59
 

و وقتی به او مژدگانی بخاطر آوردن دختر می رسید؛...می گفت که آیا او را با ننگ نگهدارد یا در زیر خاک پنهان کند!

چرا؟ زیرا دفن یا پنهان کردن موجودی؛ در زیر" خاک معینی "؛ است که باید با « التراب » توصیف شود.
اما « تراب »؛ بدون " الف و لام معرفه "؛ در بیان آفرینش انسان؛ اشاره به " کمیّت خاک " یا تکه خاک معینی نیست؛ بلکه آن؛ نشان دهندۀ " جنس خاک " است.



تاخّر طین

در ادامۀ مقایسۀ چگونگی آفرینش مرغ عیسی و آفرینش آدم ؛یا انسان بطور کلی؛ از " گِل "؛ به نکتۀ دیگری برمی خوریم و آن اینکه در مورد اخیر؛ عبارت « طین » بعد از موجود زندۀ انسانی می آید.
اصولا در همۀ آیاتی که دربارۀ آفرینش " انسان " آمده است؛ « طین »؛ بر انسان؛ تاخّر دارد. بدون اینکه در سراسر قرآن؛ حتی یک استثناء؛ وجود داشته باشد. مانند:

انی خالق  بشرا  من طین

بدا خلق الانسان من طین
 
این در حالیست که؛ درهر دو آیات آفرینش مستقیم مرغ عیسی از " گِل "؛ « الطین » بر مخلوق زنده؛ تقدم دارد:

انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا

آل عمران - 49
و  اذ  تخلق  من  الطین کهیئه الطیر فتنفخ فیها فتکون طیرا
المائده - 110

 

چرا؟ زیرا تقدم « الطین » در دو آیۀ مربوط به آفرینش "مرغی" بدست عیسی (ع)، باعث آهنگ " بلند " و لحن " تاکید " می شود. یعنی:

من از مشتی گِل! مرغی را ساختم! 

در مورد آفرینش " انسان "؛ که « طین » تاخّر دارد؛ آهنگ و لحن آیه؛ عادی و طبیعی است. مثل اینکه بگوئیم:

 قائق از چوب؛ ساخته شده است.


ولی اگر مثلا می گفت:


انی خالق من طین؛ بشرا

آنگاه آن؛ آهنگ و لحن دیگری می داشت:

من از گِل! بشری را خلق کردم!


 جالب توجه اینکه قرآن؛ آفرینش عادی و طبیعی انسان از " نطفه " را نیز؛ با همان آهنگ و لحن آفرینش انسان از " گِل " بیان نموده است!

خلق الانسان من طین
السجده - 5
خلق الانسان من نطفه
النحل - 4
 

اما هیچ بیسوادی؛ دو امری؛ که یکی کاملا معمولی و طبیعی؛ ولی دیگری؛ خارق العاده؛ غیرمعمول و غیر طبیعی را؛ با یک آهنگ مشترک و لحن واحد؛ بیان نمی کند. چطور در آیات مربوط به آفرینش "مرغی" بدست عیسی (ع)؛ این قائدۀ مسلم و روشن ملاحظه شده؛ اما تفاوت آهنگ و لحن میان آفرینشهای 
« من طین » و « من نطفه »؛ حتی در یکجای قرآن هم؛ مراعات نشده است؟!

وقتی آفرینش خارق العادۀ " مرغی "؛ مستقیما از " گِلی "؛ اینقدر اهمیت دارد که درساختار ادبی قرآن نشان داده شود؛ بطریق اُولی آفرینش خارق العادۀ آدم (ع) مستقیما از " گِل " بعنوان " پدر" عالم بشریت و نیز " نخستین پیامبر"؛ بسی پر اهمیت تر می باشد.


بنا بر این؛ اگر خداوند آدم (ع)  را مستقیما از " خاک " یا " گِل " آفریده؛ و قرآن می خواست که با اصرار و تاکید؛ چنین آفرینش عجیب؛ منحصر بفرد؛ استثنائی و حتی غیر طبیعی را؛ به رُخ بکشد؛ در اینصورت می بایستی همانند آیات آفرینش مرغی بدست عیسی (ع)؛ عبارات « تراب » یا « طین » را؛ در ساختار ادبی آیات؛ " تقدم " می داد و نه " تاخر"!

در نتیجه؛ همۀ عبارات دیگری مانند: « من الارض »,« من سلاله من طین »,« من صلصال کالفخار »,« من صلصال من حما مسنون »,« من ماء دافق »,« من سلاله من ماء مهین »,« من نطفه »,« من علق »,« من بطون امهاتکم »؛ که همگی با " تاخّر" آمده اند؛ دلیل بر آفرینش عادی و طبیعی نخستین " بشر " یا آدم (ع) است.

بدین خاطر؛ در آیۀ ذیل عبارات
« من تراب » و« من نطفه » و« من علقه » در کنار هم؛ قرار گرفته و با هم در ساختار آیه؛ " تاخر"؛ یافته اند:

هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلا
المومن- 67
 

او کسی است که شما را از خاک؛ سپس از نطفه؛ سپس از علقه و سپس شما را بشکل کودکی متولد نمود.


تقدم الماء؛  بعنوان سند!

با اینحال در قرآن؛ به یک نمونۀ عجیب و جالب برمی خوریم که آن را؛ همراه آیۀ مورد نظر در بحث؛ می آورم:

الذی خلق من الماء بشرا
الفرقان - 54 

 انی خالق  بشرا من طین
ص - 71

اما چرا اصلا قرآن؛ چنین آیه را آورده است؟ بنظر می رسد که آن در واقع؛ سندی است مبنی بر؛ نوعی تائید بر درستی تجزیه و تحلیل و نیز صحت نتیجه گیری بحث اینجاست.

زیرا اولا در این آیه؛ بعنوان " سند "؛ واژۀ « ماء » را با الف و لام معرفه آورده: « الماء ». تا بدین شکل؛ اندازۀ معین و آبی مشخص؛ اشاره کرده باشد. و ثانیا؛ آن را بر « بشرا » مقدم نموده؛ تا آهنگ و لحن ویژه ای را خلق نماید که؛ نشان دهندۀ عظمت آفرینش الهی باشد!

بنا بر این؛ می بینیم که شگفتی آفرینش الهی؛ نه در آفرینش؛ غیر معمول و غیر طبیعی؛ مستقیم " انسان " از " گِل "؛ بلکه؛ بر عکس؛ در آفرینش معمولی و طبیعی انسان از " نطفه " یا " آب " است!! و خداوند؛ درست با چنین آفرینشی عادی و طبیعی است که؛ خود را می ستاید!

فتبارک الله احسن الخالقین
المومنون - 14

 

به آیۀ دیگری که؛ برای تاکید برعظمت آفرینش آمده؛ دقت نمائید:

و جعلنا من الماء کل شئی حی
الانبیاء - 30
 

و هر موجود زنده ای را از " آب "؛ آفریدیم.

اما آنجا که متوجۀ آفرینش موجود زنده؛ از نفس " آب " است و نه چگونگی آن؛ (مانند آفرینش بطور بلافصل و مستقیم؛ از " آب معین و مشخصی ")؛ از واژۀ « ماء » (بصورت نکره) استفاده شده است. و درست اینجاست که آن؛ " تاخّر " نیز؛ می یابد!  

و الله خلق کل دابه من ماء
نور - 45 
 

و خدا هر جنبده ای را از " آب " آفرید.

در نتیجه اگر آفرینش آدم - استثنائا - مستقیم  و بلافصل از " گِل " بود؛ در اینصورت می بایستی لااقل در یکجا؛ یکی از اشکال ذیل را می آورد:

خلق من الطین ادم ؛ خلق من الطین بشرا
و یا  من طین خلق الانسان



 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر