۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

بخش نهم (1): قانون چرخۀ حیات در قرآن




قانون " چرخۀ آفرینش " در قرآن

اگر بخاطر داشته باشید؛ قبلا گفتم که قرآن؛ بعنوان اقوم کتب هدایت و نیز میزان و ملاک تشخیص حق و باطل و همچنین مرجع صدور حکم نهائی در درستی و نادرستی عقائد و باورها؛ باید قوانین جهان هستی و چگونگی نظام آفرینش را تبیین نماید.


حرکت نظام آفرینش در قرآن


قرآن نوع و شکل حرکت نظام آفرینش جهان را؛ بطور مجمل ولی زیبائی؛ در آیۀ ذیل فاش نموده است: 

تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تزرق من تشاء بغیر حساب 

 ال عمران - 27
شب را به روز در می آورد و روز را به شب؛ زنده را از مُرده خارج می کند و مُرده را از زنده. و هر کسی را که خواهد روزی بیشمار می دهد.

لازم به تذکر است که از آنجائیکه دو پدیدۀ " شب " و " روز
" همۀ پدیده ها " را می پوشانند؛ از اینرو آن دو؛ نماد " نیستی " و " هستی " همۀ پدیده ها نیز؛ می باشند. بنا بر این برای همۀ پدیده ها؛ شب و روزی خواهد بود. بعبارت دیگر؛ آنها در شب؛ بمثابۀ " نیستی " اند و در روز " هستی " . و این؛ بمعنی " گردش نیستی  و هستی " است. آیۀ فوق؛ در ادامه؛ بُعد دیگری از این گردش دَورانی را؛ در چرخش 
" مرگ " و " زندگی " توصیف نموده است.

اصل
" معاد "
؛ بمنزلۀ قانون " چرخه "


با نگاه علمی و مُدرن؛ معلوم می گردد که دومین رکن اساسی قرآن؛ " معاد " ؛ همین " قانون چرخه " است که ؛ بر سرا سر جهان هستی و تمامی نظام آفرینش؛ همواره ؛ جاری و ساری بوده است. چنانکه در بخشهای قبل ؛ فرمول ساختار نظام آفرینش در قرآن را ؛ بشرح ذیل ؛ آوردم:


الله یبدوا الخلق ثم یعیده ثم الیه ترجعون
الروم - 11
خداوند؛ آفرینش را آغاز می نماید؛ سپس آن را باز می گرداند؛ و سپس شما را بسوی خودش برمی گرداند.


نتیجۀ جالب و مهم این خواهد بود که؛ معاد در نظام آفرینش؛ امری ذاتی است؛ نه عََرَضی. بنا بر این در اصل؛ " خلقت " و " معاد "؛ دو امر و پدیدۀ متفاوت؛ مستقل و جدا نیستند. بلکه آنها؛ دو روی یک حقیقت واحدند.

شب و روز؛ اگرچه فی نفسه؛ دو پدیدۀ متفاوت هستند؛ اما گردش آن دو؛ یک حقیقت و امر واحدی است. بدین ترتیب که با روز شدن یکطرف کرۀ زمین؛ همزمان؛ طرف دیگر شب می گردد. و با همین "گردش" است که؛ شب و روز؛  پدید می آیند. و این " گردش " همان " معاد " می باشد. بعبارت دیگر 

" پیدایش " در " گردش " است. و این همان است که در بخش ششم از آن؛ تحت عنوان "رفت و برگشت" یاد شد. و نتیجه گرفتیم که در قرآن؛ " بودن در بازگشتن " است. بنا بر این " خلقت " در " معاد " ظهور می یابد. از اینرو؛ قرآن " معاد " را " خلقت جدید " توصیف نموده که همانند " خلقت بار اول " است:

و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا... فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره...اولم یروا ان الله الذی خلق السموات و الارض قادر علی ان یخلق مثلهم
الاسراء -  49,51 - 99
و گفتند: " وقتی استخوان و متلاشی شدیم؛ آیا ما در بدن جدیدی؛ آفریده می شویم"؟..بعد بلافاصله می پرسند: " چه کسی ما را باز می گرداند "؟ بگو! همآنکسی که بار اول شما را بطور طبیعی آفرید!
..آیا نمی بینند؛ خدائی که آسمانها و زمین را آفریده؛ قادر است که " مثل آنها " (بدن ها) را بیآفریند؟!
 



معاد در تفسیر سنتی

اما تفسیر سنتی؛ " معاد " را؛ امری عَرَضی می داند که با " فرمان الهی "؛ و نه " قانون الهی "؛ بطور خارق العاده و غیر طبیعی؛ بوقوع می پیوندد. بعبارت دیگر " معاد " و " نظام قانونمند آفرینش "؛ دو امر بکلی متفاوت؛ مستقل از یکدیگرند. در نتیجه " خلقت " و " معاد " در اصل؛ دو پدیده محسوب می گردند. ولی این خلاف آیات صریح قرآن؛ از جمله آیۀ ذیل می باشد:

ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس واحده

 لقمان - 28
خلقت شما و بعثت (معاد) شما؛ مانند یک پدیدۀ واحد است.

احتمالا حرف تشبیه (کاف) در عبارت « کنفس »؛ متوجۀ عبارت « یخلق مثلهم »؛ در معاد باشد. زیرا بدن در " خلقت جدید " عین " خلقت اول " نخواهد بود؛ بلکه مثل و مانند آن است. در هر صورت؛ شکی نیست که از نظر قرآن؛
" بعثت " و " خلقت "؛ یک پدیده واحد هستند:

ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه

 الحج - 5
اگر در چگونگی " بعثت " خیلی شک دارید؛ پس (بدانید که آن؛ به همان شکل خواهد بود که) ما شما را از خاک و سپس از نطفه آفریدیم!



تعریف
" مُردن "
و " زنده شدن " در قرآن

چنانکه در بخشهای قبل گفتم؛ قرآن بعنوان فرقان حق و باطل و نیز میزان و ملاک سنجش درستی و نادرستی و بالاخرۀ مرجع نهائی قضاوت و صدور حکم؛ باید حاوی یک سری " تعریفها " در جهان هستی و نظام آفرینش باشد. این بدان معناست که ما مجاز نیستیم؛ تعریفهائی خارج از قرآن را؛ به آیات آن تزریق کنیم. اکنون یکی دیگر از آنها؛ " تعریف مُردن و زنده شدن " می باشد. با توجه به اینکه نشان دادم؛ نظام آفرینش در قرآن؛ بر پایۀ " قانون چرخه " می باشد؛ بنا بر این؛ دو پدیدۀ " مُردن و زنده شدن " را نیز باید؛ در چهارچوب همین قانون؛ تعریف نمود. قسمت دوم از آیۀ 27 از سورۀ آل عمران؛ که در آغاز این بخش آوردم؛ در بیان همین حقیقت است:

 و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی
زنده را از مُرده خارج می کند و مُرده را از زنده.
 

عبارت « تخرج الحی »؛ در واقع همان فعل " زنده شدن " است. اما در فرهنگ آموزشی قرآن؛ " زنده " از " مُرده " خارج؛ و پدید می آید. در نتیجه عبارت « تخرج الحی من المیت » در واقع شکل دیگری از عبارت مشهور قرآنی « یحی الموتی » می باشد.

نکتۀ ظریف اینکه در آیۀ اخیر؛ حرف ربط « ثم » نیآمده؛ بلکه از حرف عطف « و » استفاده شده است:

تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی

 این بدان معنی است که خودِ " میت " یا " مُرده " نیز بنوبۀ خود؛ مستقیما از " زنده " خارج و پدید می گردد! به بیان دیگر؛ چرخش " مرگ " و " زندگی "؛ همانند گردش " شب " و " روز"؛ در حقیقت؛ یک امر واحد هستند. اما اگر حرف « ثم » که دلالت " گذشت زمان " و نیز " تفکیک دو مرحله " دارد؛ می آمد؛ آنگاه آن؛ در این مورد خاص؛ نشان دهندۀ دو پدیدۀ متفاوت و مستقل از هم؛ می بود. و یا لااقل؛ بطور مستقیم و صریح؛ نشان نمی داد که " میت " یا " مُرده " نیز؛ نتیجۀ فعل " مُردن " است.

از اینرو برخی آیۀ فوق را چنین نیز معنی نموده اند که؛ خداوند موجود زندۀ انسان  را از خاک مُرده آفرید سپس؛ در پایان زندگی؛ بدن مُردۀ خاکی را از وجودش جدا می نماید. ولی با کاربُرد حرف عطف « و »؛ چنین معنی ائی بدست نمی آید. بخصوص که در آیۀ قرینۀ 27 از سورۀ آل عمران؛ همین فرمول را؛ پس از توصیف " گردش شب و روز " بیان نموده است. و چنانکه آشکار است؛ شب و روز؛ از گردش یکدیگر پدید می آیند.

همچنین
عبارت « یخرج المیت » نیز؛ بمعنای عبارت قرآنی « یمیت » یا فعل " مُردن " است. بنا بر این در فرهنگ  و منطق آموزشی قرآن " موت " (مُرده) نتیجۀ " اماته " (مُردن) است. دقت نمائید.

قرآن در آیۀ دیگری؛ برای مملوس شدن تعریف و قائدۀ مزبور؛ مثال و نمونۀ احیاء زمین را می آورد:


فسقناه الی بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها
فاطر - 9
پس با بارش باران به زمین مُرده؛ آن را پس از مرگش؛ زنده نمود.

پس طبق این آیه « میت » (مُرده) نتیجۀ « بعد موتها » (مُردن) می باشد.



تعریف
" خلقت " در قرآن


اکنون؛ با توجه به اصل و قائدۀ قرآنی؛ می توانیم فهم بهتر و درستی از آیۀ ذیل داشته باشیم:

الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم
الملک -2
 

خدائی که " مرگ " و " زندگی " را آفرید؛ تا شما را بیآزماید.

بنا بر این؛ مُراد از خلقت و آفرینش " موت " یا " مرگ "؛ در واقع همان " مُردن " پس از " زندگی " است.

از مجموعه مطالب بالا؛ معلوم می شود که در قرآن؛ دو پدیدۀ " زنده شدن " و " مُردن "؛ همانند گردش 

" شب " و " روز"؛ در حالت " چرخش " هستند. اکنون آشکار می گردد که چرا قرآن؛ در آیات متعددی 
" آفرینش انسان " را به " زنده شدن " توصیف نموده است. از مقایسۀ نمونه های ذیل؛ بدست می آید که مُراد از " آفریدن " انسانها در قرآن؛ همان " زنده کردن " آنهاست:

الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم

الروم - 40
 
خدا کسی است که شما را آفرید. سپس شما را روزی داد و سپس شما را می میراند و سپس شما را (دوباره) زنده می نماید. 

و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم
الحج - 66
و او کسی است که شما را زنده کرد. سپس شما را می میراند و سپس شما را (دوباره) زنده می نماید.


بعبارت دیگر در قرآن؛ " آفرینش انسانها "؛ بطور کلی؛ بمعنی " زنده کردن مُرده " است. مُرده ای که خود؛ نتیجۀ فعل " مُردن " است.

 


قانون " چرخۀ مرگ و زندگی " در قرآن


یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون
الروم - 19
" زنده " را از " مُرده " پدید می آورد و " مُرده " را نیز از " زنده ". و زمین را پس از مرگش زنده می نماید و اینگونه؛ شما را بیرون می آورد!



در آیۀ فوق فعل مضارع « یخرج » و « تخرجون »؛ دلالت بر " تکرار " و " استمرار " دارد. این نشان می دهد که آن یک " قائدۀ عمومی" و" فرمول ثابت " است. و این بمعنای " قانون " است. در نتیجه عبارت معادی « و کذلک تخرجون »؛ شامل آفرینش نخستین هم می گردد. چنانکه ابتدای آیه بدان تصریح نموده است: یخرج الحی من المیت

اما سند قطعی و صریح این ادعا؛ آیۀ ذیل می باشد:


الذی جعل لکم الارض مهدا
...و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری

 طه - 53 الی 55
او کسی استکه " زمین " را " پرورشگاه " شما قرار داده است...(به همین خاطر)؛ از آنجا شما را آفریده و در آنجا شما را بازمی گرداند و از همانجا؛ شما را؛ دوباره؛ خارج می نماید.

 
توصیف « تاره اخری » در عبارت « نخرجکم تاره اخری »؛ بمعنی " شما را دوباره خارج می نمائیم "؛ آشکارا دلالت بر " خارج کردن بار نخست " نیز دارد.

تعریف " معاد " در قرآن

اینک با توجه به
قائده و فرمول " چرخۀ مرگ و زندگی " در آیۀ 19 از سورۀ روم که پیشتر آوردم؛ " آفرینش نخستین " هم؛  " زنده کردن مُردگان " بوده است: « یخرج الحی من المیت ». اما شگفت انگیز آنکه؛ این معنی؛ بنا بر ساختار ادبی - آموزشی قرآن؛ تعریف " معاد " است!

الیس ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی
القیمه - 40
آیا چنین خدائی قادر به زنده کردن مُردگان نیست؟!

انه یحیی الموتی و انه علی کل شئی قدیر ان الساعه اتیه لاریب فیه و ان الله یبعث من فی القبور

 الحج - 6 , 7
و بدرستیکه او مُردگان را زنده می نماید و او بر هر چیزی قادر است. شکی نیست که آن " زمان " خواهد رسید و خداوند آنکسی را که در گور آرامیده؛ مبعوث خواهد نمود.

در نتیجه بر اساس " تفسیر ساختاری "؛ هر موقع " احیاء مُردگان از طریق آفرینش " صورت پذیرد؛ آن " معاد " است.


 


چرخۀ معاد !

و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون
 البقره - 27
 
و شما مُرده بودید که شما را زنده کرد. سپس شما را می میراند. بعد شما را (دوباره) زنده می نماید. و سپس بسوی او برمی گردید.

اکنون؛ با توجه به مطالب ارائه شده در بالا؛ آشکار می گردد که در آیۀ فوق؛
عبارت « امواتا »؛ دلالت بر " چرخۀ معاد " دارد! بعبارت دیگر " خلقت " چیزی جز؛ " چرخۀ معاد " نیست! چنانکه عبارت قرآنی 
« نخرجکم تاره اخری »< شما را دوباره خارج می کنیم>(طه - 55) نیز؛ بروشنی بیانگر" چرخۀ معاد " است.



تفسیر سنتی در معنی
« امواتا »


اما تفسیر سنتی عموما واژۀ « امواتا » در عبارت « و کنتم امواتا » را؛ بمعنی اشیاء مُرده مانند خاک ؛ گل ؛ سنگ ؛ چوب ؛ آهن دانسته! در حالیکه عبارت « کنتم » خطاب به موجودیت انسانهاست. و نیز 

« امواتا »؛ صفت وضعیت انسانها می باشد. پس ترکیب « کنتم امواتا » بمعنی " شما (انسانهامُرده بودید " می باشد. در نتیجه این ادعا که منظور از « امواتا »؛ خاک و گِل مُرده و بی جان است؛ نادرست می باشد. زیرا که خاک و گِل؛ جنس می باشند؛ در حالیکه « امواتا »؛ صفت است. پس انسان نمی تواند؛ مثلا؛ خاک باشد؛ زیرا انسان و خاک؛ دو جنس و دو مخلوق جداگانه و مستقل هستند. در حالیکه درعبارت « و کنتم امواتا »؛ انسانها جنس و مُردگان؛ صفت آنها می باشند. یعنی: انسانهای مُرده.

علامۀ طباطبائی در تفسیرالمیزان؛ در ذیل آیۀ مورد نظر؛ با فرق گذاشتن بین " مُردن " و " مُرده "؛ چنین آورده است:

اماته ( مُردن) بدون زندگی قبلی تصور و مصداق ندارد؛ باید کسی قبلا زنده باشد تا او را بمیرانند؛ بر خلاف موت ( مُرده) که بر هرچیزی که زندگی بخود نگرفته صدق می کند؛ مثلا می گوئیم  زمین مُرده؛ یا سنگ مُرده و امثال آن.


ولی اولا چنین تعریفی؛ خارج از زبان ویژۀ قرآن و ساختار ادبی - آموزشی آن می باشد. ثانیا این سخن در مورد « و کنتم امواتا » صادق نیست؛ زیرا انسانهای مُرده؛ از قبیل؛ زمین مُرده و سنگ مُرده و امثال اینها نمی باشند. بدلیل آنکه انسان؛ ذی روح می باشد. صرف اینکه واژۀ " موت " درکتب لغات وعرف؛ می تواند به اشیاء جامد و بی جانی مانند خاک , سنگ , چوب وغیره اطلاق شود؛ دلیل براین نیست که در قرآن هم؛ از مُرده بودن انسان؛ در زمانی؛ مُراد جسم جامد بی جان و فاقد حیات باشد. مگر آنکه منظور بدن مُرده یا جسد مُرده بوده باشد؛ که در اینصورت مقصود ما حاصل می گردد!

اصولا در ساختار قرآن " موت بودن انسان " با " موت بودن اشیاء " به یک معنا نیست. بعنوان نمونه قرآن در مورد " اشیاء " می گوید:

اموات غیر احیاء
النحل - 21

اما در مورد " انسان " می آورد:

اموات بل احیاء
البقره - 15

بنا بر این در قرآن؛ انسانها بعنوان « اموات »؛ حتما باید دارای " ارواح " باشند.
سخن صاحب تفسیر المیزان و همفکران او در تعریف " موت "؛ آشکارا خلاف منطق آموزشی قرآن است. بدلیل آیۀ ذیل:

الذی خلق الموت و الحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا
الملک - 2

او کسی استکه " مرگ " و " زندگی " را آفرید تا شما را بیآزماید (و پرورش دهد) و معلوم شود که کدامیک از شما بهترین و زیبا ترین اعمال را انجام می دهید!

در این آیه؛ « الموت » یا " مرگ "؛ بعنوان آزمایش (و پرورش) انسانها تعریف شده است؛ نه بعنوان مبداء آفرینش آنها. از اینرو سخن از « خلق الموت » یا " آفرینش مرگ "؛ برای انسانها بمیان می آورد. و درست بدین خاطر؛ باید « الموت » را قبل از« الحیوه » بیآورد. زیرا تا حیات انسانی نباشد؛ آفرینش 

" مرگ " برای آزمایش (و پرورش) آنها؛ معنی ندارد. پس « الموت »؛ پایان حیات انسانهاست؛ نه آغاز آن.
از طرفی دیگر آفرینش " حیات و زندگی " نمی تواند آزمایش و پرورش انسان باشد. زیرا آزمایش کردن " مُرده " خطاست! مگر اینکه « الحیوه »؛ هم اشاره به " زندگی قبل از مرگ " باشد و هم اشاره به " زندگی دوبارۀ پس از مرگ " . پس « و کنتم امواتا فاحیاکم » مطابق با قائدۀ « خلق الموت و الحیوه »؛ است.


تفاوت
« و کنتم امواتا » با « و کنتم ترابا » در قرآن

تفسیر سنتی؛ « امواتا » را بمعنی اشیاء مُرده؛ مانند خاک و گِل گرفته؛ تنها به دلیل موقعیت عبارت 

« و کنتم امواتا » در آیه؛ دلالت بر آغاز آفرینش انسان دارد و چون آن از خاک مُرده یا گِل مُرده است؛ پس مُراد از « و کنتم امواتا »؛ « و کنتم ترابا » می باشد.

اما درهیچ جای قرآن؛ « و کنتم ترابا » نیامده که؛ بیانگر قبل از آفرینش باشد. مثلا هیچگاه در قرآن؛ چنین نیامده:

و کنتم ترابا ثم خلقکم
و شما خاک بودید. سپس شما را آفرید. 

 
اگر مُراد از « امواتا »؛ خاک و گِل باشد؛ مناسبتر بود بجای « فاحیاکم » بگوید « فخلقکم ». چنانچه در آیۀ ذیل؛ آورده است.

الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم
الروم - 40
 

خدا کسی است که شما را آفرید. سپس روزیتان داد. سپس شما را می میراند و سپس زنده می نماید.

زیرا قرآن می بایستی؛ نشان می داد که مُرادش از « و کنتم امواتا »؛ « و کنتم ترابا » یا خاک بودن انسانها؛ در مرحلۀ قبل از آفرینش بوده است! ناگفته نماند که همین معنا خلاف  بلاغت و فصاحت بشر معمولی است؛ چه رسد به آن حکیم علیم. زیرا خاک؛ خاک است و انسان؛ انسان! بخصوص اینکه "خاک" عنصر بسیط  و واحد است؛ پس درست نیست که « امواتا » که جمع می باشد؛ در بیان توصیف "خاک" باشد. بنا بر این خودِ جمع بودن آن؛ نشان از این دارد که مقصود؛ افراد مُرده هستند.


همچنین کاربُرد « و کنتم ترابا » و دیگر مشتقات آن؛ درهمه جای قرآن؛ دارای دو مشخصه است:

اول - وقتی انسانها می میرند و مبدّل به خاک می گردند.  
دوم - احیاء دوباره و خلقت جدید همان انسانهائی که - بدنهایشان - پس از مرگ؛ به خاک مبدل گشتند.

 
انکم اذا متم و کنتم ترابا وعظاما انکم مخرجون

المومنون -35
 
بدرستیکه شما وقتی مُردید و خاک و استخوان شدید؛ حتما شما (دوباره) بیرون می آئید.

نکتۀ مهم در بحث ما اینکه؛ در آیۀ فوق؛ « متم » (مُرده) و« و کنتم ترابا » (جمادات)؛ یکی نیستند! بلکه آن دو؛ دو مرحلۀ از یک روند طبیعی و یا دو پدیدۀ متفاوت؛ می باشند. در حالیکه تفسیر سنتی در تفسیر آیۀ 27 از سورۀ بقره؛ آن دو را؛ یکی معنی نموده است. اما جالبتر از همه آنکه؛ قرآن عبارت 

« و کنتم ترابا » را در رابطه با؛ " معاد " آورده است.
وقتی تفسیر سنتی « و کنتم امواتا » را؛ به « کنتم حجاره »(شما سنگ بودید) یا « کنتم حدیدا »(شما آهن بودید) معنی می نماید؛ قرآن اما؛ همین مثالها را؛ پس از پایان حیات انسانها و مُردن آنها؛ می آورد:

وقالوا ءاذا کنا عظاما و رفاقا ءانا لمبعوثون خلقا جدیدا قل کونوا حجاره او حدیدا 
 الاسراء - 49,50
و پرسیدند که وقتی اسکلت و پوسیده شدیم؛ آیا ما در بدن جدیدی آفریده می شویم؟! بگو: (حتی اگر) آهن یا سنگ شوید!


جالب توجه اینکه در اینجا نیز؛ قرآن؛ نمونه های فوق را در رابطه با " معاد " می آورد.

بنا بر این؛ ترکیب موجودیت انسانها یعنی « کنتم » با « امواتا »؛ بخوبی نشان می دهد که؛ منظور از 

« و کنتم امواتا » همان ظاهر روشن خودش است: انسانهای مُرده! 
 پس تمام عبارت « اذا متم و کنتم ترابا » را باید؛ تفسیر « و کنتم امواتا » دانست. با این توصیف؛ اکنون می توان آیات پرسش و پاسخ ذیل را؛ بدرستی فهمید:

و یقول الانسان ء اذا مامت لسوف اخرج حیا اولا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئا
مریم - 65,66
انسان می پرسد که آیا وقتی مُردم؛ بزودی دوباره زنده می گردم؟ آیا انسان بیآد نمی آورد که ما او را در گذشته نیز آفریدیم در حالیکه چیزی نبود؟

 
در اینجا؛ پرسش دربارۀ " زنده شدن پس از مرگ " در معاد؛ است. اما قرآن؛ " آفرینش نخستین " را بعنوان پاسخ متذکر می شود! حال اگر آیۀ « و کنتم امواتا فاحیاکم »؛ در قرآن نبود؛ پاسخ مذکور در بالا؛ در بافت ادبی و ساختار آموزشی قرآن؛ ناقص و حتی نادرست می شد. توضیح اینکه قرآن؛ " آفرینش نخستین " را نیز تعبیر به " زنده شدن مُردگان " نموده است. بنا بر این؛ عبارت پایانی آیۀ 66 از سورۀ مریم؛(بالا)؛ قرینۀ عبارت آغازین آیۀ 27 از سورۀ بقره می باشد. بدین ترتیب:

خلقناه من قبل و لم یک شیئا = و کنتم امواتا فاحیاکم

در نتیجه؛ اکنون می توانیم آیات مذکور را بشکل ذیل؛ بازخوانی کنیم:

ویقول الانسان ءاذا مامت لسوف اخرج حیا اولا یذکر الانسان و کنتم امواتا فاحیاکم ؟!

انسان می پرسد که آیا وقتی مُردم؛ بزودی دوباره زنده می گردم؟ آیا انسان بیآد نمی آورد که شما مُرده بودید که زنده تان کرد؟

بدین ترتیب گنجاندن عبارت « و کنتم امواتا فاحیاکم »؛ در معماری ادبی و بافت آموزشی قرآن؛ یک ضرورت بوده است!


 
معنی « امواتا » در قرآن

خوشبختانه امروزه مفسران و قرآن شناسان؛ بر این اصل و قائده؛ متفق القولند که باید؛ معانی صحیح و واقعی واژگان و عبارات قرآن را؛ از طریق کاربُرد آنها در خودِ قرآن؛ بدست آورد. بنا بر این؛ باید معنی درست واژۀ
« امواتا » را نیز؛ از کاربُرد آن در خودِ قرآن بدست آوریم. در قرآن واژۀ « امواتا »؛ آنگاه که در رابطه با انسانهاست؛ لااقل به همین شکل خاص؛ در یک جای دیگر هم؛ آمده است:

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

آل عمران - 169

و گمان نبرید که آنانیکه در راه خدا کشته شده اند؛ مُردگانی هستند. بلکه آنها زنده هائی هستند که در نزد پروردگارشان روزی دارند.

همچنین در آیۀ 156 از سورۀ بقره؛ همین موضوع؛ در شکل « اموات » آمده است.
بنا براین چاره ای جز این نداریم که؛ معنی و نقش « امواتا » در آیۀ مورد بحث را؛ از همین آیۀ فوق بدست آوریم. زیرا هر 

" لفظ "  قرآن خود؛ " آیه " است و در نتیجه کلمات آن " حق " می باشند. چنانکه خودش می گوید: 
« قوله حق »(الانعام - 73). همچنین اگر منظور از « امواتا »؛ مثلا " خاک مُرده " بود؛ آنگاه این پرسش بمیان می آید که پس چرا قرآن خودش آن را نگفته؛ با توجه به اینکه می گوید:

و یرید الله ان یحق الحق بکلمته
الانفال - 7
 

و ارادۀ خدا بر این است که با (انتخاب) کلماتش؛ " حقیقت " را ثابت نماید.

از اینرو؛ تفسیر ساختاری تحمل تغییر بی ضابطه و غیر اصولی معانی واژگان قرآن را ندارد. بنا بر این؛ نه تنها در هیچ جای قرآن؛ « امواتا »؛( بخصوص آنجا که در رابطه با انسانهاست)؛ بمعنی آغاز آفرینش و حیات نیست؛ بلکه همۀ شواهد و قرائن قرآنی؛ عکس آن را نشان می دهد. بدین معنی که آن دلالت؛ بر پایان حیات دنیوی انسانها؛ دارد.

لازم به ذکر است که " مرگ معنوی " انسانها؛ که قرآن بدان اشاره نموده؛ ربطی به موضوع بحث ما ندارد.


عدم تقوای علمی !


مفسران باید مواضع و تکلیف خود را روشن نمایند که؛ آیا بر سر نظر درست و قائدۀ حقی که خودشان بنا نهاده اند؛ مبنی بر اینکه
باید معانی صحیح و واقعی واژگان و عبارات قرآن را؛ از طریق کاربُرد آنها؛ در خود قرآن بدست آورد؛ تقوا و پایبندی دارند یا نه! ولی متاسفانه تجربه نشان داده است که؛ از ویژگیهای " تفسیر سنتی "؛ عدم تقوا و پایبندی علمی؛ به اصول و موازین تفسیری خود و در نتیجه کثرت تناقضگوئیها می باشد.

نکتۀ دیگر اینکه برخی واژۀ « اموتا » در آیۀ مربوطه را بمعنی عدم و نیستی گرفته اند! پاسخ به این شبهه تاکنون داده شده؛ آنجا که به آیۀ « الذی خلق الموت و الحیوه »(الملک -2)؛ استناد کردم. همچنین آفرینش " عدم "؛ خود؛ عدم است. دقت نمائید. اما آفرینش « الموت » دلالت به این دارد که " مرگ " امر " وجودی " می باشد. و اگر ادعا شود که « امواتا » استثنائا در آیۀ مورد نظر؛ بمعنی " عدم " است؛ مدعی باید بتواند با دلائل قرآنی (و نه غیر آن)؛ ادعایش را بطور قطعی؛ ثابت نماید. ولی اصولا چنین معنائی؛ من در آوردی است و در قرآن وجود ندارد.


 

تفسیر منسوب به پیامبر اسلام

اگرچه روش بحث من تنها و تنها با " قرآن " است و بس و روایات هیچ نقشی ندارند. زیرا میزان و ملاک درستی یا نادرستی روایات و یا فهم صحیح از آنها؛ قرآن است. اما با اینحال؛ نظر به اهمیت موضوع؛ به یک روایت مهم می پردازم. آیت الله جوادی آملی؛ در تفسیر خود؛ روایتی را منسوب به  پیامبر اسلام (ص)؛ اقتباس نمودند که گویا تفسیر آیۀ مورد نظر است:

عن النبى(ص) مخاطبا لكفار قریش و الیهود:...( و كنتم امواتا ) فى اصلاب آبائكم و ارحام امهاتكم ( فاحیاكم ) اخرجكم احیاء
 

آیت الله جوادی آملی در تفسیر خود؛ به استناد همین روایت؛ « امواتا » را به « نطفه » هم؛ معنی نموده است. اما در روایت مذکور؛ پیامبر(ص) در صدد معنی « امواتا » و علت انتخاب آن؛ در قرآن نبوده است. بلکه  قصد او این بود که؛ معنای " زنده شدن مُردگان " را؛ از طریق " زایش و تولد " انسان بیان نماید. به عبارت دیگر این روایت؛ آیه را از زاویه و بُعد نزولی مُردگان؛ در مسیر حیات دنیوی؛ توضیح می دهد و نه بُعد صعودی آنها؛ آنگاه که حیات دنیوی را ترک می کنند.
 
بنا بر این روایت؛ پیامبر(ص) فاش می سازد که در جهت نزولی یعنی بازگشت به حیات دنیا؛ مُردگان از طریق نطفه و جنین در رحم؛ زنده می شوند. و این دقیقا سخن ماست.

اما وقتی قرآن؛ بارها مبداء آفرینش انسان را از « نطفه » بیان نموده؛ چرا در آیۀ مورد نظر؛ استثنائا بجای آن؛ واژۀ « امواتا » را انتخاب نموده است؟!
پاسخ استاد آیت الله جوادی آملی؛ در تفسیر کبیر نسیم چنین است:

" مراد از اموات در جمله ( و كنتم امواتا ) هم مى تواند نطفه اى باشد كه در اصلاب و ارحام است و هم مى تواند خاك باشد كه مرحله پیشین نطفه است. گرچه در نطفه و خاك نیز حیات ضعیفى وجود دارد، لیكن حیات انسانى در آنها نیست و به همین اعتبار تعبیر اموات بر آن مواد اولى صدق مى كند."

اما چنین تعریفی از " موت "؛ ممکن است در زبان عرفی و علمی مجاز باشد؛ ولی در فرهنگ آموزشی قرآن؛ اصلا جائی ندارد. و میزان ادبیات قرآن است. هیچ سندی در قرآن؛ برای استخراج چنین معنی ای از واژۀ « امواتا »؛ وجود ندارد.

نتیجۀ سخن صاحب تفسیر نسیم این است که؛ گزینه های ذیل؛ در معنی آیۀ مورد نظر؛ عین یکدیگر می باشند:


1 - و كنتم امواتا   (البقره - 27)
2 - و کنتم ترابا    (المومنون - 35)
3 - و کنتم نطفه

اما چنانکه پیشتر نشان دادم؛ در قرآن؛ گزینۀ دوم پس از گزینۀ اول آمده است. بنا بر این؛ آن دو؛ به یک معنی؛ نمی توانند باشند. ولی گزینۀ سوم؛ اصلا در قرآن وجود ندارد. بلکه در قرآن چنین آمده است:

خلق الانسان من نطفه

النحل - 4
انسان را از نطفه آفرید.

پس؛ در ادبیات خاص قرآن؛ " انسان " هرگز مساوی " نطفه " شمرده نشده است. با اینحال تفسیر منسوب به پیامبر(ص) ؛ مبنی بر
امواتا  = نطفه ؛ اتفاقا قویّا دلالت بر " تناسخ " یا " تولّد دوباره " دارد! زیرا با توجه به معانی کاملا متفاوت واژه های « نطفه » و « امواتا » در زبان و فرهنگ خاص قرآن؛ که دلالت بر دو مرحلۀ کاملا متفاوت از حیات انسان دارد؛ اما تلفیق آنها در آیۀ مورد نظر؛ معاد و خلقت جدید انسانهای مُرده؛ از طریق نطفۀ در رحم؛ می باشد.

پاسخهای قرآن؛ دقیقا در افشای همین حقیقت است که " زنده شدن مُردگان از طریق آفرینش "؛ پدیده ایست که هم اکنون انسانها آن را؛ تجربه کرده اند. در نتیجه آن چیز عجیب و بی سابقه ای نیست. اگرچه انسانها آن را بیآد نمی آورند:


 و یقول الانسان ء اذا مامت لسوف اخرج حیا اولا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئا
مریم - 65,66
انسان می پرسد که آیا وقتی مُردم؛ بزودی دوباره زنده می گردم؟! آیا انسان بیآد نمی آورد که ما او را در گذشته نیز آفریدیم؛ در حالیکه چیزی نبود؟

اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه...و نسی خلقه قال من یحی العظام وهی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره
یس - 77 الی 79
 
آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه آفریده ایم؟!...و (با اینحال) آفرینش خود را فراموش می کند و می پرسد: چه کسی استخوانهای (مُرده) پوسیده را؛ زنده می کند؟ بگو! همانکسی که آنها را در بار اول؛ بطور طبیعی آفرید؛ زنده می نماید.

روشن است که آفرینش بار اول استخوانها؛ دلالت بر آفرینش بار دوم (یا بعدی) آنها را  دارد. در غیر اینصورت عبارت " بار اول "؛ بیهوده و بی معنی خواهد بود. اما نکتۀ جالب توجه اینکه قرآن؛ هم آفرینش بار اول و هم آفرینش دوباره را " زنده کردن مُرده " توصیف نموده است! در نتیجه؛ عبارت 

« و کنتم امواتا فاحیاکم »؛ در" روز قیامت " نیز؛ صادق و معتبر است.

حال جای پرسش دارد که؛ چگونه عبارتی که ظاهرا مخصوص خلقت اول انسانها در عالم حیات دنیا بوده است؛ در معاد نیز؛ صادق و معتبر است؟!


یادآوری روش تفسیر ساختاری


فهم و درک تفسیر ساختاری؛ که قبلا بدان اشاره کرده بودم؛ احتیاج به تامل عمیق و زمان دارد. بخصوص اینکه ذهن ما به روش تفسیر سنتی عادت و اُنس نموده است. اساس روش تفسیر ساختاری؛ این نیست که در پی یافتن معنی؛ منظور و یا مصادیقی برای واژه ها و عبارات قرآن باشد. بلکه تفسیر ساختاری؛ به ظاهر خودِ کلمات و عبارات توجه دارد.
زیرا بنا بر خودِ قرآن؛ آیاتش مبین و روشن است.

از این رو برای تفسیر ساختاری؛ اهمیتی ندارد که مثلا « امواتا »؛ خاک است یا نطفه؟ بلکه مهم عین ظاهر کلام است. و مهمتر اینکه آن؛ چه نقش و کارکردی در ساختار آیات و بافت موضوعی آنها؛ ایفا می نماید. مثلا قرآن " معاد " در روز قیامت را؛ " زنده شدن مُردگان از طریق آفرینش " می داند:

یحیی الموتی
القیمه - 40
مُرده ها را زنده می کند.

می بینیم که قرآن همین معنا را؛ در آفرینش باصطلاح نخستین؛ می آورد:

و کنتم امواتا فاحیاکم
البقره - 27

و شما مُرده بودید که زنده تان کرد!

اینک تفسیر ساختاری توجّهی ندارد که معانی " موت " و " احیاء " و تفاوت آنها؛ در آیات " معاد " و 

" خلقت اول " چیست. بلکه ظاهر خودِ ساختار ادبی و بافت آموزشی آیات؛ اصل می باشد. پس برای تفسیر ساختاری " زنده شدن مُردگان از طریق آفرینش در" معاد " و " خلقت اول "؛ یک حقیقت واحد است. زیرا که کاربُرد کلمات و عبارات؛ در هر دوی آنها؛ یکی می باشد. و قصد قرآن؛ این است که با انتخاب کلمات و کاربُرد آنها؛ حقایق را تبیین نماید:

و یرید الله ان یحق الحق بکلمته
الانفال - 7 

 و خدا می خواهد که با (انتخاب) واژه هایش؛ حقایق را ثابت نماید.

 اینک بر اساس تفسیر ساختاری معادلۀ ذیل بدست می آید:
 
و کنتم امواتا فاحیاکم =
یحیی الموتی

و این بمعنی " چرخۀ مرگ و زندگی " یا " چرخۀ معاد " است. و معنای اینکه آیات قرآن؛ مبین و روشن است؛ همین است. یعنی صورت ظاهر ساختار ادبی آیات!

تفسیر ساختاری همچنین این نگاه را دارد که؛ در انتخاب واژه ها و تنظیم دقیق عبارات در معماری ادبی قرآن؛ نظم ارگانیکی وجود دارد. از اینرو قبل از فهم آیه ها بصورت جداگانه و مجرد؛ باید تصویری و نمائی کلی؛ از ساختمان موضوع دسته هائی از آیات؛ که حول محور مشخص و معینی هستند؛ بدست آورد. به بیان دیگر تفسیر ساختاری در پی کشف و فهم  طراحی و الگوی واژه ها و عبارات قرآن است. زیرا که قرآن؛ همین است! حقایق و معارف آن؛ در قالب و شکل چنین طراحی و معماری؛ بیان گردیده است.

اما تفسیر مشهور سنتی؛ بدنبال کشف مهندسی قرآن نیست. در نتیجه آن هرگز به یافتن شکل و قیافه ای از آیات دست نمی یابد. بعنوان نمونه؛ اولا با واژۀ « امواتا »؛ بصورت جداگانه و مجرد برخورد می کند. ثانیا معنی یا معانی آن را هم؛ از خارج قرآن قرض می گیرد (؟!) و بعد با استناد به آیات پراکندۀ قرآن؛ که اصلا ربطی به موضوع  ندارند؛ سرانجام به " خاک " و " گِل " می رسد! بعد هم هرگز معلوم نمی شود که؛ چرا در آیات خلقت انسان و نیز آیات مشابه ای که مُردن و زنده شدن انسانها اشاره می کنند؛ استثنائا؛ در یک مورد با « و کنتم امواتا » آغاز می نماید! و بالاخره؛ این؛ چه ربطی به دنبالۀ آیه دارد:

« ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ». زیرا تفسیر مشهور سنتی به  طراحی و الگوی واژه ها و عبارات قرآن؛ که شکل دهندۀ موضوع معینی است؛ اعتنائی ندارد. بقول خود قرآن

یحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما
المائده - 41
واژه ها را از جایگاهش تحریف می کنند و در نتیجه بهره ای که باید ببرند؛ به فراموشی سپرده می شود.

در پایان؛ شایسته است که پرسید؛ اگر جایز باشد که واژۀ « امواتا » را با نوعی لجبازی؛ هر طوری معنی کرد؛ مانند: خاک مُرده یا نطفه یا حتی عدم و نیستی مطلق؛ به چه دلیلی؛ استثنا ما نتوانیم آن را؛ آنهم به استناد خود قرآن در آیۀ 169 از سورۀ آل عمران (!)؛ بمعنی انسانهائیکه در حیات دنیا مُردند؛ معنی کنیم و بدین ترتیب به کشف جدیدی در قرآن؛ یعنی " تناسخ "؛ دست یابیم؟! چه کسی می تواند ادعا کند که کشف حقایق جدیدی در قرآن؛ نا ممکن یا نادرست است ؟!






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر