۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

آیات رفع سوء تفاهم در تکمیل قرآن !





آیات رفع سوء تفاهم و رفع شک
در تکمیل قرآن!


قرآن بعنوان بهترین شیوۀ هدایت ،
جهت تکمیل بحثها و شیوۀ آموزشی خود ، مجموعه ای از آیات رفع سوء تفاهم و رفع شک و تردید ، آورده است تا همه چیز را بروشنی بیان نموده باشد و تا نقطۀ ابهامی و یا جای بهانه ائی باقی نماند!




تصور غلط  کافران از بعثت

از ظواهر برخی آیات این ذهنیت می تواند شکل گیرد که مُردگان در قبرهایشان بازسازی می شوند و با شکافته شدن گورستانها از قبرهایشان خارج می گردند. مانند:

ان الله یبعث من فی القبور
الحج -7
بدرستیکه خدا آنکسی را که در گور آرامیده برانگیخته می نماید. 


یوم یخرجون من الاجداث سراعا
المعارج - 43

روزی که از گورهایشان بسرعت بیرون می آیند.

مثالهای قرآن در چگونگی معاد هم ، چنین تصور و ذهنیت غلطی را تقویت و تشدید نمود:


و الذی نزل من السماء ماء بقدر فانشرنابه بلده میتا کذلک تخرجون
الزخرف - 11
خدائی که از آسمان آب را فرو می فرستد. پس با آن سرزمین مُرده را بارور می نماید. شما نیز اینچنین بیرون می آئید.

شگفت انگیز اینکه همین تصور و ذهنیت غلط کافران را بسیاری مسلمانان نیز داشته اند! این نشان می دهد که در ورای ایمان و کفر آنان ، این دو دسته دارای ذهنیت مشترکی بودند. کم نبودند و نیستند که علماء و صاحب نظران ، یا عینا و تماما یا لااقل در اساس و پایه همان سخنان کافران را تکرار کرده اند! پس با توجه به گستردگی و فراگیری سوء تفاهم از برخی آیات و اصولا ذهنیت غلط در سطح جامعه ، لازم بود که ، قرآن بموقع دست بکار شود و با روشن نمودن چگونگی معاد ، رفع سوء تفاهم نماید. 



اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین  و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره
یس - 77 الی 79

آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه آفریدیم ؟! پس آنگاه او آشکارا مخالفت می کند و برای ما نمونه ائی می آورد در حالیکه آفرینش خود را فراموش کرده می پرسد : چه کسی استخوانهای خُورد شده و پراکنده را زنده می کند ؟ بگو آنکسی که آن را بار نخست آفرید .


اما شگفت انگیز و حیرت آور اینکه خودِ آیۀ رفع سوء تفاهم ، مورد سوء تفاهم قرار گرفته است!! زیرا برای این آیه ، روایتی آوردند مبنی بر اینکه کافری استخوانهائی را جمع آوری کرده و پیش محمد (ص) آمد و با اشاره به استخوانهای پوسیده پرسید: چه کسی این استخوانها را زنده می کند؟

اگر داستان چنان بود که اشاره شد ، می بایستی می گفت: « هذه العظام ». < این استخوانها را > و نه  
« العظام » ، که اشاره به مطلق استخوانها دارد. اهمیت این تفاوت در پاسخ می باشد. توضیح اینکه اگر می گفت « هذه العظام » آنگاه ضمیر « یحییها » به عین همان استخوانهای جمع آوری شده و پوسیده ، برمی گشت! و این نه تنها رفع سوء تفاهم نیست ، بلکه خود سوء تفاهم هست! و بنا بر همین سوء تفاهم  برخی مفسران گفته اند که در عبارت ذیل « یحییها » و « انشاها » تفاوت و فرق دارند:


قل یحییها الذی انشاها اول مره

بگو آنکسی آن را زنده می نماید که بار اول آن را آفرید

بدین ترتیب که خداوند همآن استخوانهائی را که ، در بار اول آفریده ، اینباراما ، آنها زنده می نماید! اما چنین فهمی از « اول مره » غلط است! زیرا با چنین فهمی ، بهتر بود چنین می آمد:


قال من یحی هذه العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها من قبل


حقیقت این است که قرآن مطلق استخوانها یا « العظام » را می آورد تا ، ضمیر « یحیها » به آنها برگردد. بدین ترتیب آن مطابق و موافق زبان و سبک خاص آموزشی قرآن می شود. زیرا قرآن در آیات متعددی 
« انشاها اول مره » را به « احیاء » تعبیر نموده است:

و کنتم  امواتا  فاحیاکم
البقره - 28

و شما مُرده بودید که زنده تان نمود .


هو الذی احیاکم ثم یمیتکم
الحج - 66

او کسی است که شما را زنده کرد و سپس شما را می میراند.


استخوان ، بعنوان یک شئی مادی ، فی نفسه مُرده است. مانند و چوب و آهن. اما همین استخوان ، بعنوان بخشی از بدن موجود زنده ، دارای حیات و رشد و نمو می شود. در نتیجه لازمۀ " احیاء استخوان " ، آفرینش آن در موجود زنده ائی است. از اینرو در ادامۀ آیه ، ابتداء به " آفرینش بار اول " آن اشاره می نماید:

قل یحییها الذی انشاها اول مره

بگو! همآنکسی که بار اول استخوانها را آفرید ، آنها را زنده می کند.


بعد در پایان ، قرآن فاش می سازد که مُراد از " زنده کردن مُردگان " بطور کلی ، آفرینش مثل و مانند (بدن) آنهاست و نه عین جسد مُرده با اعضا و اجزایش:

اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادرعلی ان یخلق مثلهم؟ بلی!
یس - 81

آیا کسی که کل جهان را آفریده ، نمی تواند همانند (بدن) شما را؛ بیآفریند؟! بله؛ البته که می تواند!

بدین ترتیب قرآن فاش می سازد که " مثل استخوانها " آفریده خواهند شد. نه اینکه " استخوانهای قبلی " ، دوباره زنده شوند. در نتیجه در قرآن ، احیاء مُردگان ، از طریق آفرینش جدید مُردگان می باشد.



تکرار ذهنیت کافران!

اما علیرغم صراحت آیه ، بسیاری برعکس آن گفته اند! سخن آنان چیزی بدین مضمون است:

آیا آن خدائی که آسمانها و زمین را آفریده ، قادر نیست که ، حتی
توسط " ژن " یا DNA باقی ماندۀ مُرده ، اجساد بخاک و استخوان شدۀ مُردگان را ، دوباره زنده نماید؟!!

این سخن در اصل ، نگاه و ذهنیت " کافران " است! ولو اینها ، بطور کلی به " معاد جسمانی " کافرند. زیرا تصور کافران از آیات معاد هم این بود که ، همان بدن مُرده شان دوباره زنده می شود.


ء اذا کنا ترابا و اباونا ائنا لمخرجون
النمل - 67
آیا آنگاه که ما و نیاکان ما خاک شدیم ، آیا ما حتما بیرون می آئیم ؟!


قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الجاثیه - 25

گفتند اگر راست می گوئید پدران ما را بیآورید.

و شگفت انگیز اینکه ، آنان استدلال خود را مستند به آیات قرآن هم می کنند. مانند آیۀ ذیل:

ان الله یبعث من فی القبور
الحج -7
قطعا خدا ، آنکسی را که در گُورستان آرامیده ، زنده می نماید!

غافل از اینکه ، معنی آیه چنین است:


" بدرستیکه ، خدا کسانی را که در قبرهایشان آرامیده اند را ، دوباره زنده نمی کند! بلکه آنها را ، در خلقت جدیدی ، دوباره می آفریند! "


لقد جئتمونا کما خلقکم اول مره
الکهف - 48
قطعا به همان شکلی که شما را بار اول آفریدیم ، پیش ما می آئید!


بنا بر این آیۀ 7 از سورۀ حج را باید اینگونه ، در ذهن ، بازسازی کرد:


ان الله یخلق جدید من فی القبور کما خلقه اول مره!

قطعا خدا آنکسی را که در گورستان آرامیده ، از نو می آفریند. از همان طریقی که؛ بار اول او را آفرید!

به همین دلیل است که در آغاز مجموعه آیات رفع سوء تفاهم ، قرآن تذکر می دهد که ، انسان آفرینش بار اول خود از" نطفه " را ، فراموش کرده است:

اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین  و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه
 
آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه آفریدیم ؟! پس آنگاه او آشکارا مخالفت می کند و برای ما نمونه ائی می آورد در حالیکه آفرینش خود را فراموش کرده  است.


اشاره به « اولم یر الانسان » < آیا انسان نمی بیند > ، اشاره به قویترین استدلال ، یعنی تجربۀ خود انسان است که ، اگر زندگانی خود را به هر علتی  فراموش می کند ، ولی او هرگز نمی تواند تجربۀ چگونگی 
" آفرینش " را از یاد ببرد. با اینحال در مقام بحث و جدل و استدلال ، تجربۀ خودش را به فراموش می سپارد! و یا منظور از آن ، فراموش کردن " زندگی قبلی " است.

عبارت « یخلق مثلهم » ، دارای دو جهت و زاویه می باشد. در یکی ، « مثل » متوجۀ ضمیر « هم » است.  یعنی آفرینش مثل همین " بدن دنیوی ". اما در جهت دیگر ، « مثل » متوجۀ « یخلق » است تا تاکیدی دو چندان نماید. یعنی ما نه تنها " مانند بدن دنیویشان " را ، خلق می کنیم ، بلکه روش و مکانیسم چنین خلقتی هم ، مثل و مانند روش و مکانیسم " بار اول " است.  زیرا:


ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت
الملک - 3
در آفرینش خدای رحمن هیچ تفاوتی نخواهی دید.

کما بدانا اول خلق نعیده
الانبیاء - 104
همانگونه که شما را در بار نخست آفریدیم بازمی گردانیم.





استدلال " قدرت "

اما استدلال تفسیر سنتی ، بر خلاف روش استدلال قرآن ، همواره  " استدلال قدرت " بوده است! بدین معنی که انسان فراموش کرده که آن خدائی که قادر بود انسان را از نطفه بیآفریند ، قطعا تواناست که ، استخوانهای پوسیده  و بالاخره تمام او را " زنده " نماید!

کسی هم نبود که بگوید ، اگر خدای قرآن اینگونه " قدرت " دارد ، پس چرا از آوردن حتی یک استدلال علمی و تشریح چگونگی معاد در کتابش ، عاجز و ناتوان است و دائما فقط قدرتش را به رُخ می کشد؟! آیا چنین خدائی عقل و اندیشیدن را آفریده که در مقابل " استدلال قدرت " جرات نفس کشیدن نداشته باشد؟!!

باری ، آن تفسیر خوب است اما اگر
" قدرت الهی " شامل " تولد دوباره " هم باشد! اما گویا تفسیر سنتی ، این یکی را فراموش کرده است!! پاسخ تفسیر سنتی این است که " تناسخ " ، محذوریت " عقلی " دارد! اما کدام " عقل "؟! همان عقلی که گفتۀ خودش را فراموش کرده ، مبنی بر اینکه ، " معاد " و " روح " مربوط به " عالم غیب " هستند و براهین عقلی را بدانها ، راهی نیست؟!! 

وانگهی، قرآن نگفته: « و نسی ربه » < و او پروردگارش را فراموش کرده > بلکه « و نسی خلقه ». یعنی او چگونگی خلقتش را فراموش کرده است. به همین دلیل است که قرآن آفرینش جنین در رحم مادر را با شگفتی و هنرمندی تشریح نموده است. 

اگر قصد صرفا یادآوری قدرت خدا بود ، با توجه به اینکه بدن مُرده به " خاک " تبدیل می گردد ، و نیز با توجه به تفسیر سنتی از آفرینش انسان ، مستقیما از خاک ، مناسبتر آن بود که بگوید: 


اولم یر الانسان انا خلقناه من تراب فاذا هو خصیم مبین  و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه

آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه آفریدیم ؟! پس آنگاه او آشکارا مخالفت می کند و برای ما نمونه ائی می آورد در حالیکه آفرینش خود را فراموش کرده  
 
اما این سخن ، سراسر غلط است! زیرا اشاره به خلقت انسان از "خاک" ، با عبارت « اولم یر الانسان »
< آیا انسان نمی بیند >، ناسازگار خواهد بود. به همین علت پاسخ انسان می خواسته منفی باشد! بدلیل سادۀ آنکه او چنین تجربه ای را درک نکرده است. در نتیجه عبارت « نسی خلقه » هم ، بی معنی و لغو می شد.

ولی تمام ارزش استدلال قرآن ، در اینجا ، بر تجربۀ عینی خود انسانها و یادآوری آن است.
زیرا که بهترین استدلال ، " تجربۀ عینی " است و نه استدلال " قدرت "! اصلا " استدلال قدرت " ، در شکل 
 " تجربۀ عینی " ظهور می یابد. بدین معنی که خدا بزرگتر از آن است که برای انسانها؛ استدلال نظری بر قدرت خود نماید. بلکه او تجربۀ عینی خود انسانها ، از " قدرت خدا " را؛ برای آنها یادآور می شود. زیرا که روش هدایت و آموزش قرآن بر " اقوم " استوار است.

 

تعیین چهار چوب " بدن مبعوث " در قرآن!

در ادامه قرآن فاش می سازد که:

اولیس الذی خلق السموات و الارض بقادرعلی ان یخلق مثلهم بلی و هو الخلاق العلیم 

آیا کسی که کل جهان را آفریده ، نمی تواند همانند (بدن) شما را ، بیآفریند؟! بله ، البته که می تواند! زیرا او بسیار خلاف و داناست.


 بنا بر این ، باید میان « خلقناه من نطفه » و « نسی خلقه »  و « انشاها اول مره » و « یخلق مثلهم » ، ارتباط منطقی مستقیم و هماهنگی متقابل وجود داشته باشد. پس تعریف و چگونگی " احیاء مُردگان " در همین چهار چوب فوق ، می باشد.






معنی « انشاء » در قرآن

نکتۀ ظریف اینکه ، قرآن در پاسخ به پرسش « من یحیی...» ، نمی گوید « الله ». در عوض فعلِ او را توصیف می نماید:

الذی انشاها اول مره

آنکسی که آنها (استخوانها) را در بار نخست آفرید. 

این نشان می دهد که باید " انشاء و آفرینش بار دیگری " هم ، باشد. قرآن این حقیقت را فاش نموده است:

و ان علیه النشاه الاخری (النجم - 47)...و ننشئکم فی ما لا تعلمون و لقد علمتم النشاه الاولی (الواقعه - 62).

به اعتقاد تفسیر سنتی واژۀ « انشاء » به معنی " آفرینش بدیع و بی سابقه " است. و منظور دقیق این است که آن آفرینش بر اساس هیچ الگوئی در گذشته نیست. مانند خلقت آدم . آن همچنین به "مبداءآفرینش" نیز اشاره دارد. بدین خاطر ما با واژۀ " منشاء " آشنا هستیم.
بنا بر این ، خدا در روز قیامت بدن بدیع و بی سابقه ائی که الگوئی در گذشته نداشته ، از صفر می آفریند. بدین ترتیب ما نمی دانیم که " بدن مبعوث انسان " چگونه بدنی خواهد بود و چگونه آفریده می شود! و از آنجائیکه قرآن در این مورد سخنی نیآورده ، معلوم می شود که ، دانستن آن ضروری نیست! ولی این خلاف موازین و راهنمائیهای قرآن است! اولا بنا بر قرآن ، محل وقوع معاد مُردگان ، در همان زمینی است که مُرده بودند:

الذی جعل لکم الارض مهدا
...و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری
 طه - 53 الی 55
او کسی استکه " پرورشگاه " شما را " زمین " قرار داده است...(به همین خاطر) ، از آنجا شما را آفریدیم و در آنجا شما را بازمی گردانیم و از همانجا ، شما را ، دوباره خارج می کنیم!




سند قطعی " معاد " در همین زمین دنیا !

در همین راستا قرآن راه کشف چگونگی " انشاء و آفرینش بعدی " را نشان داده و بدان دستور اکید صادر کرده است!



 قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدا الخلق ثم الله ینشی النشاه الاخره
العنکبوت -  20.
بگو در زمین بگردید تا بیاندیشید که چگونه خداوند آفرینش را آغاز می نماید و سپس آفرینش دیگری را می آفریند.

این آیه دارای سه نکتۀ قطعی است که ، در اینجا به دو تای اشاره می کنم:

الف: با توجه به آیۀ نخست در بالا ، مبنی بر«
منها نخرجکم تاره اخری » ، " انشاء آخرت " ، در همین " زمین دنیا " رُخ می دهد. و ما می توانیم آن را همین حالا هم ، بیانیم و ببینیم!

ب: عبارت «
فانظروا کیف » ، دلالت بر تحقیق و شناخت علمی دارد. بنا بر این می توان به چگونگی 
" انشاء آخرت " ، در همین زندگانی دنیوی ، علم و آگاهی داشت.

چنانکه قرآن انسانها را توصیه نموده که به " آفرینش خود " از روی آگاهی؛ اندیشه کنند:

فلینظر الانسان مم خلق
الطارق - 86

پس انسان باید بنگرد و بیاندیشد که از چه چیز آفریده شده است.

همچنین " انشاء " نمی تواند بمعنی " آفرینش بدون الگوئی در سابق " باشد. زیرا خلقت آدم و دقیقتر

" بدن انسان " ، بر اساس الگوی " بدن حیوانات " بوده است. مانند میمون. وانگهی « یخلق مثلهم » خود ، دلالت بر " الگوئی در سابق " دارد ، والا « مثلهم » نمی شد! دقت بفرمائید.

ضمنا قرآن علت توضیح ندادن چگونگی " بدن مبعوث " و آفرینش آن را نیز؛ از قلم نیانداخته است!

 
لقد علمتم النشاه الاولی فلولا تذکرون ؟!

الواقعه - 62
تو که بتحقیق ، می دانستی که آفرینش قبلی ، چگونه بود! پس چرا نمی فهمید؟! 

بر اساس این آیه؛ چگونگی زنده شدن مُردگان و نوع " بدن مبعوث " و نیز چگونگی آفرینش آن ، هم اکنون در قرآن آمده است و آن " آیات خلقت انسان " می باشد! بعبارت روشنتر " آیات خلقت " تفسیر 
" آیات بعثت " هستند. زیرا:

و کنتم امواتا فاحیاکم
البقره - 28

شما مُرده بودید که زنده تان کرد.

در نتیجه آیۀ ذیل دیگر جای بحثی دربارۀ چگونگی معاد و مکان نشئه و عالم آخرت ، باقی نمی گذارد و حجت را تمام می نماید:


قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدا الخلق ثم الله ینشی النشاه الاخره
العنکبوت -  20.
بگو در زمین بگردید تا بیاندیشید که چگونه خداوند آفرینش را آغاز می نماید و سپس آفرینش دیگری را می آفریند.


زیرا عبارت « ینشی النشاه الاخره » با فعل مضارع که دلالت بر تکرار و استمرار دارد ، به روشنی نشان می دهد که نشئه و عالم آخرت دائما درهمین زندگی دنیا متحقق می گردد.






 آفرینش طبیعی در قرآن

در ادامۀ توضیح قرآن جهت رفع سوء تفاهم در معاد ، قرآن در معنی " انشاء " ، نمونۀ " درخت " را می آورد. با استفاده از روش قرینه سازی ، آن را بهمراه قرینه اش در ذیل می آورم:

قل یحییها الذی انشاها اول مره...الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم توقدون

یس - 79 الی 80
بگو آنکسی که بار نخست آنها (استخوانها) را آفریده ، آنها را زنده خواهد کرد...همانکسی که برای شما از درخت سبزی آتشی قرار داده آنگاه که از آن استفاده می کنید.

و ننشئکم فی ما لا تعلمون و لقد علمتم النشاه الاولی
...افرایتم النار التی تورون ء انتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون  
الواقعه - 61 الی 72
و شما را در چیزی که نمی دانید می آفرینیم ولی شما که یقینا آفرینش قبلی را می دانستید...آیا دیده اید آتشی را که می افروزید ؟ آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریننده هستیم ؟

بنا بر این قرینه سازی ، می توان استدلال ذیل را استخراج کرد:

الذی جعل لکم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم توقدون افرایتم النار التی تورون ء انتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون 

همانکسی که برای شما از درخت سبزی آتشی قرار داده که از آن استفاده می کنید. آیا دیده اید آتشی را که می افروزید ؟ آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریننده هستیم ؟

عبارت پایانی که با « نحن المنشئون » ختم می شود؛ گویای این است که " انشاء " بمعنی " آفرینش طبیعی و معمولی " است. بدلیل آنکه کمی پیشتر در همان سورۀ واقعه می گوید:

افرایتم ما تحرثون ء انتم تزرعونه ام نحن الزارعون 
الواقعه - 63,64  
آیا دیده اید آنچه می کارید؟ آیا شما هستید که " زراعت " می کنید یا ما (نظام الهی) زراعت می کنیم؟

معلوم می شود که بین " کشاورزی " و" زراعت "، فرق بزرگی است. زیرا "کشاورزی" کار "مکانیکی" است در حالیکه " زراعت " امری " طبیعی " می باشد.


از اینرو ، قرآن در پاسخ پرسشهای کافران ، واژۀ « خلق » بکار نمی برد. زیرا این واژه در قرآن ، عام است و می تواند انواع آفرینشهای طبیعی و عادی و نیز معجزات و خارق العاده را هم ، شامل گردد. در نتیجه پاسخ قرآن به آنان مبهم و نامعلوم می گردد. بدین خاطر قرآن برای روشن نمودن چنین پاسخهائی می دهد:


قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره
یس - 78 , 79
می پرسد : چه کسی استخوانهای خُورد شده و پراکنده را زنده می کند ؟ بگو آنکسی که آن را بار اول آفرید .


و قالوا ء اذا کنا عظاما...من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره
الاسراء -  49,50  
و گفتند: " وقتی استخوان شدیم...چه کسی ما را باز می گرداند"؟ بگو! آنکسی که شما را؛ بار اول بطور فطری(طبیعی) آفرید!

واژه های « انشاء » و « فطر » ، هر دو نشان دهندۀ " آفرینش طبیعی و عادی " هستند. آفرینشهائی که همۀ انسانها خود به عینه تجربه کرده اند. البته ظاهرا واژۀ « فطر » ، در زبان و ادبیات قرآن دارای شخصیت منحصر بفردی است بطوریکه ، مستقیما و صریحا به " تولد بار اول " دلالت دارد. همینجا باید بگویم ، عبارت «
فطرکم اول مره » نشان می دهد ؛ ایدۀ " تنها یکبار تولد " ، از عقائد کافران بوده است!!

از طرفی دیگر، قرآن معنی آفرینش در شکل " انشاء " را ، توضیح داده است :

هو اعلم بکم اذ انشاکم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم
النجم - 32
او نسبت به شما داناتر است. آنگاه که شما را از زمین آفرید و آنوقت شما جنین هائی در شکم مادرانتان بودید.


انشاکم من ذریه قوم اخرین

الانعام - 133

(خدا) شما را از فرزندان مردمانی دیگر آفرید.


اجازه دهید یکبار دیگر، به آیۀ بسیار مهم ذیل ، برگردیم:

قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدا الخلق ثم الله ینشی النشاه الاخره
العنکبوت - 20
بگو در زمین بگردید تا بیاندیشید که چگونه خداوند آفرینش را آغاز می نماید و سپس آفرینش دیگری را می آفریند.

عبارت « ثم » ، نشان می دهد که " انشاء آخرت " ، ادامۀ همان آغاز آفرینش است: « بدا الخلق ». زیرا این عبارت ، بنا بر روش قرینه سازی در تفسیر ساختاری ، قرینۀ توصیف قرآن از آفرینش اول می باشد!

بدا الخلق ثم الله ینشی النشاه الاخره
العنکبوت - 20

خداوند آفرینش را آغاز می نماید و سپس آفرینش دیگری را می آفریند.

بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین
السجده - 5
خداوند آفرینش انسان را از گِل ، آغاز کرد. سپس نسل او را ، از عصاره ای از آبی  ناچیز قرار داد.

بنا بر این

النشاه الاخره =  نسله من سلاله من ماء مهین
حیات آخرت  = تولید مثل نسل جدید


این بدان معناست که ، آنچه اصطلاحا " خلقت اول " نامیده شده ، در حقیقت " زنده شدن مُردگان " است و این بمعنی " بعثت " است! این نتیجه گیری کاملا مطابق و موافق با آیۀ ذیل است:

و کنتم امواتا فاحیاکم
البقره - 28
 

و شما مُرده بودید که زنده تان کرد.

بدین ترتیب مفهوم " اول " ، نسبی است. و آن در حقیقت ، نسبت به " زندگی بعدی " می باشد. به همین دلیل قرآن گاه ، عبارات " زندگی قبلی " و " زندگی بعدی" بکار می برد:



لقد علمتم النشاه الاولی...و ان علیه النشاه الاخری


الواقعه - 62
النجم -  47

شما که حتما حیات قبلی را می دانستید...و البته حیات بعدی هم بر همان اساس است !




رابطۀ « یحییها » و « مثلهم »

در آیۀ مورد بحث نکتۀ دیگریست که بصورت بسیار فشرده ، در ذیل نشان داده شده است:


من یحی العظام وهی رمیم قل یحییها الذی
...یخلق مثلهم 


کیست که استخوانها را زنده می کند؟ بگو آنها را کسی زنده می کند...که مثل آنها را می آفریند!

نکتۀ ظریف و حساس اینکه ؛ جمع میان
« یحییها » و « مثلهم »؛ محال است تحقق یابد ، مگر با 
" بدن دنیوی "! زیرا از یک طرف ، ضمیر « یحییها » به « العظام » ؛ یعنی " استخوانهائی از جنس مادۀ دنیوی " برمی گردد.  و از طرف دیگر، قرار است بدنی مثل بدن دنیوی و در نتیجه مثل همان استخوانها آفریده شود. پس باید میان " احیاء استخوانهای مُرده " و " آفرینش مثل آنها " ، نقطۀ مشترک و واحدی باشد. درغیر اینصورت ارتباط متقابل میان آن دو قطع می گردد و عبارت بی معنی می شود. توضیح اینکه " نقطۀ مشترک و ارتباط " بین « یحییها » و « مثلهم » بدون شک " جنس واحد " است و آن 
" مادۀ دنیوی " می باشد. هر جور دیگر که تصور کنیم آن " نقطۀ مشترک و ارتباط " قطع می گردد. در اینصورت تمام آیات پایانی سورۀ یس بیهوده و بی معنی می شود.

در مجموعه آیات پایانی سورۀ یس ، قرآن جهت
زمینه چینی و آمادگی ، سه بار به افعال و خلاقیت خدا اشاره نموده: آفرینش بدن انسان ، آفرینش درخت و آتش ، آفرینش آسمانها و زمین ، تا سرانجام به مقصد خود برسد:

بقادرعلی ان یخلق مثلهم 


خدا تواناست که همانند (بدن های) شما را بیآفریند.

بدین ترتیب قرآن می خواهد بگوید که « یخلق مثلهم » ، در همان راستا و در چهارچوب همان آفرینشهای طبیعی و عادی ذکر شده ، قرار دارد. و عبارت « بقادر » ، در این چهارچوب معنی واقعی خود را دارد. زیرا مشکل بزرگ و اصلی کافران این بوده که معتقد بودند ، اصولا " بعثت در خلقت جدید " در نظام آفرینش طبیعی و عادی ، امکان ندارد و از اینرو آن را ، پدیده ائی عجیب و بیگانه در طبیعت تصور می کردند.

از سوئی دیگر عظمت و شگفتی قدرت آفرینندگی خدا هم ، در این است که ، در همین
نظام آفرینش طبیعی و عادی ، مُردگان را در خلقتی جدید مانند خلقت قبلی بازگرداند. اما اگر « بقادر » ، اشاره به آفرینش غیر طبیعی و خارق العادۀ خدا داشته باشد ، آن اولا خداوند به اندازۀ کافی " قادر " نیست! و ثانیا جهان آفرینش کنونی ، ناقص است!


تفاوت امثال و مثل در قرآن


ضمیر « هم » در عبارت « یخلق مثلهم »؛ اشاره به " بدن های جدید " دارد. آن در حقیقت مترادف 
« خلق جدید » می باشد. اما اگر می گفت « یخلقهم » ، صرفنظر از ضعف بلاغت و فصاحت کلام ، آن می خواسته بدین معنی باید که خداوند ، همان " بدن های مدفون " در گورستان را بازسازی می نماید.

مفسران معمولا دو عبارت « امثالهم » و« مثلهم » را همانند هم ، بلکه یکی دانسته اند. بنا بر این در نزد آنها « یخلق مثلهم » = « یخلق امثالهم » بوده است.

اما بررسی دقیق در قرآن خلاف آن را نشان می دهد . بدین ترتیب که در ساختار ادبی - آموزشی قرآن ، و مشخصا در رابطه با جسم انسان ، « امثالهم » یا « امثالکم » ، اشاره به " انسانهای دیگر" ، ولی 
« مثلهم » یا « مثلکم » اشاره به " بدن های دیگر " دارد. مانند:

ما نحن بمسبوقین علی ان نبدل امثالکم
الواقعه - 60
ما در جایگزین کردن مردمانی مانند شما درمانده وعقب نمی مانیم.

افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبه الذین من قبلهم دمرالله علیهم و للکافرین امثالها
محمد - 10
پس آیا در زمین نمی گردند تا سرانجام کسانی که پیش از آنها را ببینند ؟! خداوند آنها را سرنگون کرد و همینطور دیگر کافرانی که همانند آنها بودند.


بنا بر این واژۀ «امثال» در قرآن ، اشاره به " انسان مشابۀ دیگر" دارد. اما در آیاتی مانند آیۀ ذیل «مثل» ، اشاره به " بدن مشابۀ دیگر" دارد.  

ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه
المومنون - 33

این فقط بشری مانند شماست . و از آنچه شما می خورید ، می خورد.


در نتیجه « یخلق مثلهم » ، اشاره به " بشر " دارد که بمعنی " بدن دنیوی انسان " می باشد. در بخش هفتم تحت عنوان " بشر در آخرت " ، با استناد به آیات قرآن نشان دادم که انسان مبعوث در آخرت ،  
" بشر " است! و چنین موجودی دارای عواقب مهمی است . مانند اینکه " بشر " جاویدان نخواهد بود!

و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد 
الانبیاء - 34 
و ما بشری را قبل از تو جاویدان قرار ندادیم.

 
و این خلاف تفسیر سنتی مبنی بر " جاودانی معاد و آخرت " است!





انشاء دوبارۀ انسان از نطفه!



اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره...بقادر علی ان یخلق مثلهم
یس - 77 الی 81


آیا انسان نمی بیند که ما او را از نطفه آفریدیم ؟! پس آنگاه او آشکارا مخالفت می کند و برای ما نمونه ائی می آورد در حالیکه آفرینش خویش را فراموش کرده می پرسد: چه کسی اسخوانهای پوسیده و پراکنده را زنده می کند ؟! بگو ! همانکسی که آن را بار نخست آفرید...توانا بر آفرینش همانند آنهاست .






 
عبارت « انشاها اول مره » بمعنی " آفرینش طبیعی بار اول " نشان می دهد که باید " آفرینش طبیعی بار دوم " هم وجود داشته باشد . و " آفرینش طبیعی بار اول " را قرآن در ابتدای آیات تذکر داده که از
« نطفه » بوده است
 
پس " انشاء بار دوم " نمی تواند مخالف با " انشاء بار اول " باشد . زیرا دو آفرینش طبیعی موازی یا متخالف نه در کتاب تدوین (قرآن) و نه در کتاب تکوین (جهان) اصلا وجود ندارد
 
 
با اینحال قرآن در ادامه با وسواس تاکید می نماید

یخلق مثلهم


یعنی " انشاء بار دوم " همانند " انشاء بار اول " خواهد بود

 
و ننشئکم فی ما لا تعلمون و لقد علمتم النشاه الاولی فلولا تذکرون
الواقعه - 61 ، 62
 
و شما را در چیزی که (اکنون) نمی دانید (بطور طبیعی) می آفرینیم . تو که بتحقیق ، می دانستی که آفرینش (طبیعی) قبلی ، چگونه بود! پس چرا نمی فهمید؟
 
 
پس انسان برای پی بردن به معاد باید به آفرینش خویش بنگرد
 
 
اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه
یس - 77


فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء
الطارق - 5 الی 6
 
 

اولم یر الانسان = فلینظر الانسان
 
 
اما در ادامه فاش می سازد
 
 
یخرج من بین الصلب و الترائب انه علی رجعه لقادر
الطارق - 7 ، 8
 
ضمیر در عبارت « رجعه » به انسان و آفرینش او از « نطفه » بازگشت می نماید . به عبارت روشنتر انسان به نطفه رجعت و بازگشت خواهد نمود . در نتیجه
 
 
انه علی رجعه لقادر = بقادرعلی ان یخلق مثلهم
 
 
نکتۀ مهم اینکه باید میان ابتداء و مقدمۀ آیات و انتها و نتیجۀ آنها رابطۀ منطقی و علمی وجود داشته باشد . بنا بر این در آیات ذیل
 

فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء یخرج من بین الصلب و الترائب انه علی رجعه لقادر
الطارق - 5 الی 8


باید میان « رجعه » و « خلق من ماء » یا " بازگشت  " و " نطفۀ در رحم " ارتباط مستقیم وجود داشته باشد . با توجه به آیات دیگری مانند
 
 
و ننشئکم فی ما لا تعلمون و لقد علمتم النشاه الاولی فلولا تذکرون
الواقعه - 61 ، 62
 
و شما را در چیزی که (اکنون) نمی دانید (بطور طبیعی) می آفرینیم . تو که بتحقیق ، می دانستی که آفرینش (طبیعی) قبلی ، چگونه بود! پس چرا نمی فهمید؟

 

 





 

 

 
 

 
 
 

 





معنی « اول مره » در قرآن
   



 
 


قرآن در آیات متعددی ، زندگی کنونی انسانها را " خلقت بار اول " آنها دانسته است. مانند:
 
فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره
الاسراء - 51
قل یحیها الذی انشاها اول مره
یس - 79
ولقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره
الانعام - 94
لقد جئتمونا کما خلقکم اول مره
الکهف - 48 
و هو خلقکم اول مره و الیه ترجعون
فصلت - 21
 
و این دلالت بر خلقت دیگری دارد که قرآن از آن به « خلق جدید » یا « النشاه الاخری » یاد کرده است. اما « اول مره » یا " بار اول " ، موقعی معنی درستی دارد که دفعۀ بعد هم آفرینش و زندگی در همین دنیا باشد و نه جائی دیگر. زیرا اگر آفرینش و زندگی انسان در عالم دیگری غیر از عالم دنیا باشد ، آن بمعنی " بار اول " در آن عالم دیگر خواهد بود.

تفسیر سنتی اما ، معتقد است که خداوند انسانها را در مجموع دو بار می آفریند ، یکبار در این دنیا و بار دوم در عالم پس از انقراض عالم دنیا. این سخن ، حداقل به سه دلیل مردود است:

1. کاربُرد عبارت « اول مره » در قرآن نشان می دهد که " دفعۀ دیگر " در محل یا موقعیت و شرایط قبلی است:

و نقلب افئدتهم و ابصارهم کما لم یومنوا به اول مره
الانعام - 110

و برمی گردانیم دلها و دیده گان آنها را همانگونه که در بار اول ایمان نمی آوردند.


ولیدخلوا المسجد کما دخلوه اول مره
الاسراء - 7

و حتما داخل مسجد (اقصی) خواهند شد همانگونه که بار اول داخل آن شدند.


2. معاد و رجعت در بدن جدیدی ، بمعنای " بازگشت " است و آن موقعی معنی درستی دارد که مقصد ، محل و مکان قبلی بوده باشد:

و منها نخرجکم تاره اخری
طه - 55
و از همان (زمین) دوباره شما را بیرون می آوریم.

3. بگواهی قرآن هزاران هزار نفر پس از مرگشان ، دوباره زنده شدند:

و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم 
البقره - 243
و آنها هزاران هزار نفر بودند که از مرگ بگریزند. پس خدا به آنها گفت بمیرید سپس آنها را زنده کرد. 

و یا همراهان موسی (ع) که ظاهرا بنا بر قرآن هفتاد نفر بودند ، پس از مرگشان مبعوث گردیدند:

ثم بعثناکم من بعد موتکم
البقره - 56

سپس شما را پس از مرگتان مبعوث نمود.

در ضمن اعتقاد مذهب تشیع به " رجعت مشهور " را نباید فراموش کرد. و سرانجام اینکه آیۀ عجیب ، جالب و مهم ذیل صراحت دارد که « النشاه الاخره » ، در همین زمین دنیاست!

قل سیروا فی الارض فانظروا...النشاه الاخره !!
العنکبوت - 20
بگو؛ در " زمین " سفر کنید تا " عالم آخرت " را ، در آن کشف نمائید !!

پس این سخن که " معاد آخرت " در زمین دیگری ، غیر از همین زمین کنونی خواهد بود ، خلاف آیۀ صریح و روشن فوق است. نتیجۀ بحث در یک فرمول از قرار ذیل است :

انشاها اول مره + یخلق مثلهم = بدن دنیوی جدیدی


معاد جنین در رحم!

پرسشی که می توان مطرح کرد این است که ، بنا بر تعالیم قرآن ، برای « کل شئی » یعنی " هر چیزی " ، معاد است. بخصوص هر موجود زنده ائی ، معاد خواهد داشت. اینک " بدن مبعوث " در چه سنی یا درجۀ رشدی خواهد بود که بر اساس قائدۀ « یخلق مثلهم » ، مثل و همانند " بدن

قبلی " باشد؟ آیا بدن پیر یا بدن جوان یا بدن کودک خواهد بود؟ دامنه و مرز آن کجاست؟ ملاک تعیین میزان رشد آن چیست؟ و چه دلیل قطعی قرآنی می توان بر آن اقامه کرد؟

یا اینکه دامنه و مرز آن تعیین نشده و در نتیجه آن می تواند مثلا جنین کاملی که در رحم مادر مُرده بود را نیز، شامل گردد؟
به بیان دیگر بنا بر تعالیم قرآن ، برای « کل شئی » یعنی " هر چیزی " معاد است. بخصوص هر موجود زنده ائی ، معاد خواهد داشت. آیا این شامل " جنین " بعنوان یک " شئی زنده " نیز ، می گردد؟





یک پرسش
 
 
 
معنای اینکه در همۀ آیات ذیل که در بیان آفرینش انسان در بار اول از « نطفه » آمده و سپس آفرینش دوبارۀ او همانند آفرینش اول ، چیست؟
 
 
 
 
اولم یر الانسان انا خلقناه من نطفه فاذا هو خصیم مبین و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحییها الذی انشاها اول مره...بقادرعلی ان یخلق مثلهم
یس - 77 الی 81

فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء یخرج من بین الصلب و الترائب انه علی رجعه لقادر
الطارق - 5 الی 8

و انه خلق الزوجین الذکر و الانثی من نطفه اذا تمنی و ان علیه النشاه الاخری
النجم - 45 الی 47

و ننشئکم فی ما لا تعلمون و لقد علمتم النشاه الاولی فلولا تذکرون
الواقعه - 61 ، 62





با توجه به اینکه در هیچ آیه ائی در قرآن آفرینش نوع یا شکل دیگری در معاد وجود ندارد! و تنها آفرینشی که در قرآن وجود دارد آفرینش طبیعی انسان از نطفه می باشد . اینک با توجه به اینکه آفرینش در معاد همانند آفرینش بار اول است و با توجه به اینکه قرآن کرارا آفرینش نخستین را ملاک قرار داده است ، هیچ دلیلی وجود ندارد که اساسا بدنبال آفرینش بکلی نوع یا شکل دیگری بود





 
 
 
 
 
 
 


گلایۀ کافران از محمد (ص)  در روز قیامت! 

آیات قرآن نشان می دهد که ، فهم و تصور انسانها بطور کلی ، و بخصوص کافران از آیات معاد
این بود که ، مُردگان در همین زندگانی دنیا مبعوث و زنده می شوند. از اینرو در آیات ذیل آنها از پیامبر (و مومنان) درخواست می کردند که چنانچه راست می گویند پدرانشان را دوباره (به زندگی دنیا) بیآورند:

لیقولن ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین فاتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الدخان - 35,36


و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و...قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین قل الله یحییکم ثم یمیتکم
الجاثیه -24 الی 26



اینک اگر در روز در قیامت ، معلوم شود که بعثت و زنده شدن دوبارۀ مُردگان ، اصلا در این دنیا نبوده ، آنگاه کافران می توانند به پیامبر (ص) اعتراض کنند که چرا بطور صریح و روشن فاش ننموده که محل وقوع معاد در عالم حیات دنیا نیست. کافران می توانند چنین بگویند: وقتی که ما بارها از حضرتعالی سوال می کردیم که:

ایعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا وعظاما انکم مخرجون
المومنون - 35
آیا او (پیامبر) به شما وعده می دهد که وقتی مُردید و خاک شدید  و استخوان شدید ، حتما شما وباره در این دنیا) بیرون می آئید؟

آن موقعی بود که ما بخاطر قصور شما در تبلیغ و هدایت ، گمان بُرده بودیم که منظور، زنده شدن دوباره در همین زندگانی دنیاست. و ما بشدت آن را انکار می کردیم و آن را بازگشتی دور از حقیقت می دانستیم . اما اکنون معلوم شده که اتفاقا ما کافران حق داشتیم!! لذا از کرده خود پشیمان نیستیم! و اگر گستاخی نباشد ، این شما هستید که شایستۀ ندامت هستید ، زیرا آیات شما مبین نبود ، بلکه مبهم بود و رسالت و هدایت شما ناقص بود. بعنوان نمونه وقتی ما درخواست کردیم که اگر راست می گوئید پدران ما بیآورید ، چرا آنموقع نفرمودید که برای ما سوء تفاهم شده ، معاد در این زندگانی دنیا نیست که پدران شما ، اینجا آورده شوند؟! گمان و تصور نادرست ما کاملا طبیعی بود. چرا که ما در مقام شما نبودیم که حقایق برایتان روشن شده بود. راستی علما و فیلسوفان امت جنابعالی هزاران سال یا لااقل بیش از 1000 سال است که از چگونگی " معاد " سر در نیاوردند! اختلافات میان آنها تا بدانجا بود که گاه حتی به تکفیر همدیگر هم پرداختند. ولی بالاخره موضوع معاد روشن نشد که نشد! پس شما چه انتظاری از ما بیسوادان جاهل در 1400 سال پیش داشتید؟! اما با اینحال ما امروز خوشحالیم که معلوم شده آنموقع درست می گفتیم و حق با ما کافران بوده است!!