۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

بخش هشتم (2): تولد آدم (ع)




تسویه  در آفرینش


در ادامۀ مقایسه در آیات ذیل ؛ تفاوت آشکار و مهم دیگری ؛ بچشم می خورد و آن مرحلۀ " تسویه " در آفرینش انسان است که ؛ در آفرینش معجزه آسای مرغ عیسی؛ وجود ندارد.

انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی 

 ص - 71 , 72
حقیقت این است که من ابتدا؛ از گِل؛ بدن بشری را ساختم و بعد از آنکه آن را آراستم؛ از روح خودم در آن دمیدم.

انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله 
 آل عمران - 49 
بدرستیکه من از گِل؛ هیکل پرنده ای را ساختم و سپس در آن دمیدم. پس آن ؛ باذن خدا؛ پرده ای زنده و واقعی شد!

ظاهرا مُراد از " تسویه "؛ مرحلۀ تکمیلی و پایانی رشد و شکل گیری؛ می باشد. از بررسی آیات خلقت انسان و نیز کاربُرد واژۀ " تسویه "؛ بدست می آید که آن؛ بمعنی آفرینش تدریجی و تکاملی است. از مقایسۀ آیات ذیل؛ به روشنی معلوم می شود که آفرینش انسان نخستین؛ بطور بلافصل و مستقیما از " گِل " نبوده است.

و بداء خلق الانسان من طین
السجده - 5
و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین 
المومنون - 12     

واژۀ
« سلاله » (ظاهرا بمعنی عصاره) که " جمع " می باشد؛ دلالت بر سیر تبدیلات و تحولات طبیعی  
" موجود زنده " دارد.


تسویه  در رحم


اکنون می خواهیم بدانیم که پدیدۀ " تسویه "؛ دقیقا در قرآن چیست و در کجا صورت می گیرد؟ برای اینکار؛ لازم است که آیات 7 الی 9 از سورۀ سجده (الف) و 12 الی 14 از سورۀ مومنون (ب) را؛ با هم مقایسه؛ و تجزیه و تحلیل کنیم. 
 
الف - و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین
و (خدا) آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. سپس نسل او را از عصاره ای از آبی ناچیز آفرید.

ب -
و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین

و قطعا انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم. سپس او را نطفه ای در جائی مطمئن قرار دادیم.

در مرحلۀ نخست مقایسه؛ معلوم می گردد که عبارات مشخص شده با رنگ آبی؛ قرینه و تفسیر یکدیگرند. اما آیۀ مهم ذیل ؛ دو آیۀ فوق را؛ با هم ادغام نموده است:

الم نخلقکم من ماء مهین فجعلناه فی قرار مکین 
المرسلات - 20,21 
 آیا شما را از آبی بی قدر؛ که آن را در جای با ثباتی قرار دادیم؛ نیآفریدیم؟

اینک وارد مرحلۀ دوم مقایسه؛ بشرح ذیل می شویم:


الف -
ثم سواه  و نفخ فیه من روحه

السجده - 9

ب - ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا لحما ثم انشاناه خلقا اخر
المومنون - 14

از مقایسۀ آیات فوق؛ به روشنی؛ معلوم می گردد که؛ " تسویه "؛ مرحله ای از رشد جنین در رحم مادر است. یا لااقل؛ پروسۀ " تسویه " از رحم مادر؛ آغاز می گردد و تا بعد از تولد هم؛ ادامه دارد. آیات دیگری در قرآن؛ این نظر را تائید می کنند. مانند:

ایحسب الانسان ان یترک سدی الم یک نطفه من منی یمنی ثم کان علقه فخلق فسوی
القیمه - 36 الی 38
آیا انسان گمان می کند که رها شده است؟ آیا او نطفه ی از منی نبود؟ سپس علقه شد و آنگاه ساخته و آراسته گردید؟

خلقک من تراب ثم من نطفه ثم سویک رجلا 

 الکهف -37
تو را از خاک و سپس نطفه آفرید. سپس تو را بشری آراسته؛ نمود.

اما؛ با یک مقایسۀ دیگر؛ آشکار می گردد که؛
مرحلۀ " تسویه " در آیۀ اول؛ در ذیل نیز؛ در رحم مادر صورت گرفته است! تامل نمائید.

انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی
 ص - 71 , 72
بدأ خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سواه و نفخ  فیه من روحه
 السجده - 5

این مقایسه همچنین موید این استکه؛ منظور از « نسله »؛ فرزندان آدم و حوا نیستند؛ بلکه کل عالم بشریت است. زیرا در آیۀ دوم؛ مرحلۀ " تسویه " را برای « نسله » آورده است و همان مرحله؛ در آیۀ اول برای نخستین " بشر "؛ آمده است! دقت نمائید.



یک اشکال !

ممکن است که کسی؛ بعنوان اشکال؛ به آیۀ ذیل استناد نماید که در آنجا؛ تمثیل فرشته ای؛ بصورت 
" بشر" را؛ با " تسویه " توصیف نموده است. و حال آنکه اولا " فرشته " در رحم مادر تسویه نگردیده و ثانیا؛ و مهمتر؛ فرشته؛ " تمثیل " گشته بود.

 فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا
 مریم - 17
آنگاه روح مان را بسوی او (مریم) فرستادیم. پس او بصورت بشری تمام عیار؛ برای مریم؛ متمثل گردید.

در پاسخ باید گفت که؛ اولا بحث؛ در مورد " خلقت انسان " است و نه " تمثیل فرشته ". ثانیا؛ مُراد از 

" تسویه در اینجا؛ در بیان این است که؛ آن فرشته؛ همانند یک " بشر تسویه " شده؛ تمثیل نموده است. نه اینکه او ؛ واقعا " تسویه " شده بود. چنانچه او؛ واقعا؛ " بشر" هم نشده بود.

اما اگر کسی ادعا کند که لزومی ندارد؛
" تسویه " حتما شامل مرحلۀ رشد جنینی در رحم مادر نیز؛ باشد؛ باید بتواند آن را؛ با دلیل قرآنی؛ ثابت نماید. اکنون پرسش این است که آیا آفرینش مرغ عیسی می توانست؛ به شکل ذیل؛ توصیف گردد؟


انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر ثم سویته فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله

بدرستیکه من از گل؛ شکل پرنده ای را؛ برای شما؛  آفریدم. سپس آن را تسویه کردم! آنگاه در آن دمیدم. پس آن؛ باذن خدا؛ پرنده ای زنده و واقعی گردید.


بنا بر این استدلال؛ تسویۀ آدم (ع) در رحم مادر بوده است!

سلاله و تسویه


دو مرحلۀ «
من سلاله من طین » و« تسویه »؛ در آفرینش نخستین " بشر "؛ نشان دهندۀ " مراحل تدریجی و تکاملی " پروسۀ آفرینش می باشد. اینک پرسش این است که اگر آفرینش آدم (ع)؛ بطور بلافصل و مستقیما از " گِل " بوده است؛ اصلا چه نیازی به آن دو مرحلۀ تبدیلات و تحولات؛ بوده؟ زیرا دلیلی وجود ندارد که آفرینش " خارق العاده " و " غیر طبیعی دو مرحلۀ تدریجی یا تبدیلات و تحولات را؛ بگذراند. اتفاقا همین دو مرحلۀ مذکور نشان دهندۀ  پدیده ائی؛ " آفرینش طبیعی و عادی " می باشد. به همین خاطر آفرینش " مرغ عیسی " نمی توانست در شکل ذیل؛ توصیف شده باشد:

 انی اخلق لکم الطیر من سلاله من طین ثم سویته

بدرستیکه من؛ برای شما؛ پرنده ای از عصارۀ گِل آفریدم. سپس آن را تسویه کردم!


زیرا هر کدام از دو مرحلۀ
« من سلاله من طین » و« تسویه » به تنهائی؛ دلالت بر آفرینش عادی و طبیعی دارد. چه رسد به اینکه؛ آنها با هم بیآیند. چنانکه در توصیف آفرینش نخستین انسان؛ آمدند! از طرفی دیگر؛ با آمدن هر کدام از آنها؛ اشاره به اجازۀ خدا؛ یا « باذن الله »؛ در ادامۀ آیه؛ اصلا غلط می باشد:


 فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله
 
پس در آن دمیدم. آنگاه آن؛ با اجازۀ خدا؛ پرنده ای شد!

زیرا آفرینش معمولی و طبیعی؛ عین فعل مشهود خداست و نه اذن او. در نتیجه مجموعه آیات؛ دلالت روشن و محکمی بر آفرینش عادی و طبیعی نخستین انسان؛ دارد.

اما از طرفی دیگر؛ در مورد آفرینش نخستین انسان؛ قرآن نمی توانست؛ مانند آفرینش مرغ عیسی بگوید:


انی خالق کهیئه بشرا من الطین و نفخت فیه من روحی !!

 

بدرستیکه من از تکه گلی؛ شکل بشری را ساختم. و بعد در آن؛ از روح خودم دمیدم.
 
جالب توجه آنکه؛ قرآن؛ بر خلاف نظر برخی مفسران؛ آفرینش آدم را؛ نه مشابۀ آفرینش مرغ عیسی؛ بلکه آفرینش خود عیسی (ع)؛ دانسته است!! همچنین بطور کلی؛ تنها جائیکه در قرآن؛ اصلا به آفرینش شخص آدم (ع)؛ صریحا اشاره شده؛ در ارتباط  با همین تشابه با آفرینش عیسی بن مریم (ع) است!


ان مثل عیسی عندالله کمثل ادم خلقه من تراب

ال عمران - 59
بدرستیکه در نزد خدا؛ نمونۀ عیسی؛ مانند آدم است؛ که او را از خاک آفرید.

بنا بر تفسیر سنتی از آیۀ فوق؛ اگر آفرینش بدون پدر عیسی؛ دلیل بر ادعای الوهیت او باشد؛ آفرینش آدم از خاک؛ یعنی بدون پدر و  مادر را نیز؛ باید دلیل بر الوهیت آدم دانست. بلکه او سزوارتر از عیسی به مقام الوهیت است.

اولا باید خدا را سپاسگزار باشیم که سخنان سبک بالا؛ کلام قرآن نیست! بلکه ذهنیتی است که بسیاری؛ بر خلاف ضوابط  و موازین علم تفسیر؛ از خارج از قرآن؛ بر آیه تزریق کردند. در خود آیه؛ یک کلمه از سخنان بالا دیده نمی شود! باری؛ اگر آن سخنان درست می بود ؛ می بایستی در آیه ؛ بجای « عندالله » ؛ 

« عندالناس » می آمد!

ثانیا؛ بر خلاف بسیاری مفسران عبارت « خلقه من تراب » اشاره به آفرینش عیسی (ع) دارد؛ و نه آدم (ع)! و اتفاقا شگفتی ؛ زیبائی و انگیزۀ نزول آیه هم؛ در همین است! به عبارت دیگر؛ ریشۀ آفرینش همۀ انسانها؛ عند الله (یا عند القرآن)؛ از " خاک " است. اگرچه همۀ آنها؛ عندالناس؛ از " نطفه "؛ آفریده شده اند. چنانکه در آیۀ ذیل؛ بدان تصریح شده است:

اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفه ثم سویک رجلا 
الکهف - 37 
آیا تو به آنکسی که تو را از خاک؛ سپس از نطفه آفریده و سپس تو را بشری آراسته نموده کفر می ورزی؟!


بنا بر این مُراد آیه؛ از تشابۀ آفرینش عیسی (ع) با آدم (ع) در این است که؛ هر دو از " خاک " آفریده شده اند. درغیر اینصورت؛ عبارت « کمثل »؛ اصلا غلط می بود!
از طرفی دیگر؛ بنا بر تصریح خود قرآن؛ عیسی بن مریم؛ از نطفۀ در رحم مادر آفریده شده بود! پس معادله و تناسبی بوجود می آید که حاصل آن؛ آفرینش آدم (ع) از " نطفه " خواهد بود. و این همان " توحید در خلقت " است:

ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت
الملک - 3
 
تو در چگونگی آفرینش خدای رحمان؛ تفاوتی نخواهی دید!

و این " توحید در خلقت "؛ تجلی
« الرحمن » است یعنی خدای " آفرینش طبیعی ". جالب توجه اینکه در رابطه با آفرینش عیسی در سورۀ مریم نیز؛ خداوند با نام « الرحمن » ذکر شده است.


استثناء در قرآن


استثناء کردن نوع آفرینش آدم (ع) از بنی آدم؛ " استثنائی " است که در میان دلائل نقلی؛ استثنائا ؛ در قرآن یافت نمی شود! مثلا بگوید:

هو الذی خلقکم من نطفه الا ادم خلقه من تراب !
 
او کسی است که؛ همۀ شما را از نطفه آفرید؛ بجز آدم؛ که او را از خاک آفرید!

چرا؟ چگونه می توان چنین چیزی را در کتابی که مدعی بهترین میزان سنجش و ملاک تشخیص درست و نادرست است؛ پذیرفت؟ علیرغم اینکه نشان دادن امور خاص و استثناء؛ در قرآن؛ کم نیست. مانند


و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس قال ء اسجد لمن خلقت طینا قال ارایتک هذا الذی کرمت علی لئن اخرتن الی یوم القیمه لاحتنکن ذریته الا قلیلا

الاسراء - 61,62

بنا بر این؛ عدم وجود نوعی " استثناء " در قرآن؛ در توصیف آفرینش نخستین انسان؛ خود بمعنی؛ عدم وقوع چنین استثنائی است.


 نقد استدلال صاحب تفسیر نسیم

بنا بر نظر آیت الله جوادی آملی مفسر بزرگ قرآن؛ آیۀ ذیل دلیل بر آن است که آدم (ع) مستقیما از " گِل " آفریده شد:


فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوءه اخیه قال یا ویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب

 المائده - 31

و استدلال ایشان این است که اگر آدم (ع) از مادری زائیده شده بود؛ پس می بایستی انسانهائی قبل از آدم (ع) در زمین می زیسته اند. اما در آیۀ فوق پس از اینکه قابیل؛ هابیل را به قتل می رساند؛ خداوند کلاغی را می فرستد که قابیل نشان دهد که چگونه  زمین را  بشکافد تا جسد هابیل را  در آن پنهان نماید. قابیل با دیدن این صحنه بخود می آید که حتی عاجز بوده که مثل آن کلاغ باشد. حال اگر انسانهائی قبل از آدم (ع) می زیسته اند؛ می بایستی دفن کردن اجساد مُرده هایشان را بلد می بودند و به نسلهای بعدیشان می آموختند. اینک بلد نبودن هابیل نشان می دهد که انسانهای دیگری قبل از آدم نمی زیسته اند!

اما این استدلال بغایت ضعیف است. زیرا بلد نبودن چگونگی دفن جسد از جانب یک نفر؛ نمی تواند دلیل بر انکار حیات نسل بشر از قبل باشد. چه بسا اصولا انسانها؛ برای  مدتهای طولانی اجساد مُردهایشان شان را دفن نمی کردند. یا لااقل هابیل بلد نبود که چگونه - آنهم به تنهائی - برادرش را دفن کند.

ولی نقد اصلی من این است که با آن همه آیات مستقیم و روشن و محکم در آفرینش انسان؛ چرا باید به آیۀ بی ربط داستان هابیل و قابیل؛ متوسل شد؟!!  



سند قطعی آفرینش آدم از نطفه؛ در قرآن!

بر خلاف تصور در قرآن؛ ذکری از آفرینش آدم (ع)؛ نیآمده است! آنچه در قرآن آمده است؛ آفرینش 

" انسان " یا " بشر "؛ بطور کلی است. با اینحال؛ آیۀ ذیل؛ سند قطعی و نهائی آفرینش آدم؛ از نطفه می باشد!

اکفرت بالذی خلقک من تراب ثم من نطفه ثم سویک رجلا
 الکهف - 37
آیا به کسی کفر می ورزی که تو را از خاک؛ سپس نطفه آفرید. سپس تو را بشری کامل نمود؟!

زیرا آفرینش یک فرد انسان ؛ آنهم کسی که زمانی بسیار طویل پس از آدم ؛ آفریده شده است ؛ هم از خاک و هم از نطفه ؛ محال است! مگر اینکه؛ بجای « خلقک »؛ «خلقکم » می آمد. در اینصورت ؛ البته با تکلّف ؛ می توانست راهی برای توجیه ؛ وجود داشته باشد. بدین ترتیب که ضمیر جمع « کم » (شما را) میتوانست ؛ شامل تمام سلسلۀ پدرها و مادرها ؛ منتهی به آدم (ع) گردد که مستقیما از خاک آفریده شده بود. اما ضمیر مفرد « ک » (تو را) ؛ عملا چنین راه توجیه ائی را ؛ مسدود نموده است.





 آفرینش طولی و آفرینش عرضی 


اما در آیاتی که هم ضمیر جمع « کم » (شما را) آمده است نیز دلالت بر آفرینش آدم بطور مستقیم و بلافصل از خاک ندارد:

هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلا
المومن - 67
او کسی است که شما را از خاک آفرید و سپس از نطفه و سپس از علقه و سپس شما را کودک متولد نمود!

ساختار آیه نشان می دهد که آن دو آفرینش (از خاک و از نطفه) ، در عرض یکدیگر نیستند ، بلکه در طول یکدیگرند. این بدان معناست که همۀ انسانها ، بدون استثناء ، حتی آدم و حوا ، هم از خاک و هم از نطفه ، آفریده شده اند.

خطای تفسیر سنتی این است که در آیۀ فوق ، آفرینش همۀ انسانها ، از جمله آدم و حوا ، در طول هم قرار داده شده و نه در عرض یکدیگر. اگر تفسیر سنتی از آفرینش جداگانۀ و منحصر بفرد آدم (و حوا) از بقیۀ انسانها درست می بود قرآن می بایستی آفرینش آدم (و حوا) را در عرض آفرینش دیگر ابنای بشر قرار می داد . در حالیکه در آیۀ فوق آفرینش همۀ انسانها را ، بدون استثناء ، در طول یکدیگر ، از خاک و نطفه توصیف نموده است.
 



انکار و اثبات در قرآن

ممکن کسی بگوید که درهیچ جای قرآن؛ خلقت آدم بدون پدر و مادر یا مستقیم از خاک؛  انکار نشده است. و اصل در " اعتقادات قرآنی "؛ " انکار " است و نه " اثبات ".

در پاسخ باید گفت که یک تفاوت بزرگ وجود دارد و آن اینکه طبق آیۀ « یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی »(حجرات - 13)؛ اصل؛ بر آفرینش عادی و طبیعی است. در این آیه تصریح شده است که همۀ انسانها از مذکر و مونث؛ آفریده شده اند. ممکن است کسی ایراد بگیرد که در آفرینش عیسی؛ فرد مذکری نقشی نداشته است. در پاسخ باید گفت که اولا عیسی (ع)؛ پدر بزرگ؛ داشته است. ثانیا؛ سلولهای جنسی و نطفۀ عیسی در رحم حضرت مریم (س)؛ بطور طبیعی؛ دارای دو عنصر مذکر و مونث بوده است. وگرنه عیسی (ع)؛ از جنس مَرد نمی شد!

از اینجا می توان چنین نیز نتیجه گرفت که اگر آفرینش آدم (ع)؛ تنها غیر معمولی می بود (تا چه رسد به اینکه غیر طبیعی هم باشد)؛ باید قرآن ؛ بدان تصریح می نمود. همانگونه که  ظاهرا در آفرینش عیسی (ع) ؛ نموده است.

بنا بر این چون اصل؛ بر خلقت طبیعی و معمول از پدر و مادر است؛ دلیلی وجود ندارد که قرآن خلقت آدم از پدر ومادر را اثبات و تائید نماید. بلکه اصلا آن صحیح هم نمی باشد. اما صحیح؛ بلکه ضروری است که خلقت استثنائی - به یک معنا - مهمترین شخصیت قرآن؛ بدون پدر و مادر را؛ با صراحت غیرقابل تردید و تاویلی بیان نماید.

از آنجائی که در اعتقادات؛ اصل بر" انکار"؛ است و نه " اثبات "؛ پس وقتی قرآن خلقت آدم (ع) از پدر و مادر را انکار ننموده؛ در نتیجه ؛اصل؛ خلقت آدم (ع) از طریق تولد است؛ مگر آنکه عکس آن ثابت شود. وعکس آن ثابت نمی شود؛ مگر آنکه آن با صراحت غیرقابل تردید و تاویلی در قرآن؛ آمده باشد.


تعریف " بدای خلقت " در قرآن


آیات 7 تا 10 سورۀ سجده؛ پس از تشریح چگونگی آغاز آفرینش انسان؛ خبر از؛ آفرینشی نو می دهد:

و بدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و ابصار و الافئده قلیلا ما تشکرون و قالوا ء اذا ضللنا فی الارض ء انا لفی خلق جدید
السجده -7 الی 10

اما قرآن؛ اصل جهانشمولی را نیز؛ در بارۀ " معاد " بیان می نماید:
 
کما بدانا اول خلق نعیده

الانبیاء - 104
 
همانگونه که آفرینش نخستین را آغاز کردیم؛ بازمی گردانیم.

ولی به اعتقاد برخی مفسران این آیه نشان می دهد که در معاد ، خداوند دوباره ، اما اینبار همۀ انسانها را مستقیما از " گِل " می آفرید و نه مانند تناسخ که از " نطفه " می باشد . بعبارت روشنتر
در نزد مفسران  
" بداء " مرحله ائی پیش از " نطفه " است و خود آن . مفسران همچنین با استناد به همین آیۀ اخیر در بالا ، چگونگی  معاد و بازگشت را ؛ آفرینش بدیع  و بی سابقه دانستند ؛ به همانگونه که در خلقت قبلی بوده است. بعبارت دیگر؛ در نظر آنان در معاد بکلی " بداء جدیدی " صورت می گیرد.

یادآوری می کنم که آفرینش انسان در زمین ؛ برخلاف نظر مفسران ؛ بدیع و بی سابقه نبوده است! زیرا 

" بشر " ؛ بلحاظ بدنی ؛ از دستۀ حیواناتی است که قبل از او وجود داشته اند. بعبارت دیگر؛ لااقل ؛ دستۀ خاصی از حیوانات ؛ بر اساس " الگوی واحدی آفریده شده بودند که " بشر " نیز یکی از آنها؛ بوده است.  

اما آیات قرآن ظاهرا خلاف گفتار مفسران را نشان می دهد . مانند:


 
اولم یروا کیف یبدی الله الخلق ثم یعیده ان ذلک علی الله یسیر
العنکبوت - 19
آیا نمی بینید که چگونه خداوند آفرینش را آغاز می کند. سپس آن را بازمی گرداند ؟ البته این برای خداوند آسان است.
 


در این آیه فعل مضارع « یبدی » آمده که دلالت بر استمرار و تکرار دارد.  و می دانیم که مرحلۀ " بداء " یا " آغازین " همۀ پدیده های فعلی طبیعت در میلیونها سال پیش بوده است. حال ما چگونه می توانیم در گردش در طبیعت و زمین آن را مرحله مکرر ببینیم. دقت کنید که فعل دیدن نیز به شکل مضارع آمده است « یروا ». از طرفی دیگر بنا بر همان اصل مرکور در بالا ، یعنی آیۀ 104 از سورۀ انبیاء ، " معاد " همانند " بداء " خواهد بود. حال در اینجا ، آن را مکرر می بینیم « یعیده » !! و این امکان ندارد مگر آنکه تعریف " بداء خلقت " همان " آفرینش طبیعی " باشد. مانند تولد انسان ! 

در هر صورت؛ قرآن؛ بصراحت فاش نموده است که معاد؛ بر اساس همان " بداء قبلی " در" خلقت اول " خواهد بود؛ و نه ؛ بر اساس " بداء جدید ". اگر استنباط مفسران درست بوده باشد ؛ آنوقت بهتر بود که قرآن ؛ (صرفنظر از صحیح بودن عربی)؛ چیزی بدین مضمون می گفت:

کما بدانا اول خلق نبدئی

همانگونه که آفرینش نخستین را آغاز کردیم؛ آغازی دیگر خواهد بود!


در قرآن؛ همواره " عود " همراه " بداء " آمده است؛ نه " بداء جدیدی " همانند " بداء اول ". چنانکه 

" خلقت جدید " را همانند " خلقت اول " تشریح نموده است:

افعیینا بالخلق الاول بل هم فی لبس من خلق جدید
ق-15
 

آیا خلقت اول ما را خسته و ناتوان کرده؟! البته آنان از خلقت جدید؛ در شک و تردیدند!

درنتیجه " خلقت جدید " نیز؛ بر اساس همان " الگوی ابتدائی " خواهد بود که " خلقت اول " را؛ بنا نموده.


تفاوت یا توحید در چگونگی آفرینش !


چنانکه قبلا هم اشاره کردم؛ قرآن اصرار و تاکید بر این دارد که؛ در نظام آفرینش عادی و طبیعی؛ تفاوتی وجود ندارد:

ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت
الملک - 3
 
تو در چگونگی آفرینش خدای رحمان؛ تفاوتی نخواهی دید!

زیرا وجود " تفاوت " در چگونگی آفرینش؛ بمعنای آن است که " نظام آفرینش الهی " ناقص وناکارآمد؛ است. بنا بر آیۀ فوق؛ چگونگی " خلقت جدید " در معاد؛ تفاوتی با چگونگی " خلقت اول " ندارد.


نمایشی از خلقت و معاد در قرآن

بسیاری؛ آفرینش معجزه آسا و خارق العادۀ مرغی؛ مستقیما از " گِل " بدست عیسی (ع) را؛ نمایشی از 

" خلقت انسان " و مشخصا آفرینش آدم (ع)؛ بطور بلافصل و مستقیم از " گل " دانسته اند! از طرفی دیگر؛ همانها؛ اتصال دوبارۀ اجزاء و اعضای متلاشی شده و پراکندۀ بدن مرغان ابراهیم (ع)؛ در آیۀ 260 از سورۀ بقره را؛ صحنه ای از چگونگی " معاد در روز قیامت " توصیف نموده اند.  

الف - مرغ عیسی (ع):
 

انی قد جئتکم بایه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله 

 آل عمران - 49
بدرستیکه من برای شما " نشانه " ای از جانب پروردگارتان؛ آورده ام. بدرستیکه من برای شما از گِلی؛ شکل پرنده ای آفریدم. سپس در آن دمیدم. آنگاه آن پرنده ای زنده و واقعی گردید.

ب - مرغان ابراهیم
(ع):
 

و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی قال فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزءا ثم ادعهن یاتینک سعیا و اعلم ان الله عزیز حکیم

 البقره - 260
و آنگاه که ابراهیم به پروردگار گفت: به من نشان ده که چگونه مُردگان را زنده می نمائی. خداوند گفت: آیا تو ایمان نداری؟! ابراهیم پاسخ داد: البته! ولی می خواهم که قبلم مطمئن شود. خداوند گفت: پس چهار پرنده (مرغ) را بگیر و آنها را تکه تکه کن و هر تکه ای را بر روی هر کوهی قرار ده. سپس مرغان را صدا کن. پس خواهی دید که آنها بسرعت بسوی تو می آیند. و بدان که خداوند قدرتمند و حکیم است.

اما
" آیات امور خارق العاده " یا " آیات معجزه " در قرآن؛ خود " نشانه ها " و" آیه ها " ئی هستند که؛ آفرینش در دامن " طبیعت " بدآن گونه نیست! بعبارت دیگر آنها در قرآن؛ بمنزلۀ " مثالها و نمونه ها " یا " نمایشی بسیار فشرده " از نظام آفرینش عادی و طبیعی در جهان هستند. درغیر اینصورت آنها اصلا 
" معجزه " نمی بودند. " مثال ها و نمونه ها " کمک هائی هستند برای رسیدن به " حقایق ". نه آنکه آنها؛ خودِ آن " حقائق " باشند (دقت کنید). از اینرو قرآن هرجا که از عظمت؛ شگفتی؛ تحسین و زیبائی آفرینش وصف می کند؛ نظام عادی و طبیعی آفرینش را تبیین و توصیف می نماید؛ نه معجزات و امور خارق العاده را.
 

اصولا اخلاق آموزشی قرآن چنان است که می خواهد از امور" خارق العاده " و " معجزات " دوری گزیند. گوئی قرآن آنها را از نظر ارزش " علمی " و حتی " اخلاقی " در سطحی فرومایه و نازل می داند. بعنوان مثال در قضیۀ باصطلاح " مرغان ابراهیم " برای نشان دادن " معاد " به پیامبر بزرگش خطابی می نماید که گوئی او ایمان ندارد! 


 قال اولم تومن
 البقره - 260
خدا گفت: آیا تو ایمان نداری؟!

و حتی در داستان درخواست
" مائدۀ آسمانی " توسط حواریون عیسی؛ ابتدا عیسی (ع) آنها را از چنین درخواستی برحذرمی دارد و با لحن تندی به آنها چنین توصییه می نماید:

قال اتقوا الله ان کنتم مومنین
المائده - 112
 

(عیسی) گفت: تقوای الهی را حفظ کنید؛ اگر (واقعا ) مومن هستید.

و آنگاه خداوند آن درخواست را؛
با شرط تهدید آمیزی؛ می پذیرد؛ و بشدت بدان هشدار می دهد:

قال انی منزلها علیکم فمن یکفربعد منکم فانی اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمین
المائده - 115

(خدا) گفت: بدرستیکه من آن را برای شما؛ نازل خواهم کرد. اما؛ هر کدام از شما؛ بعد از آن کفر بورزد؛ آنوقت من خودم؛ او را عذابی خواهم نمود که هیچکسی را در عالم؛ چنین عذابی نکردم!

ازعظمت و شگفتی آفرینش عادی و طبیعی خداوند همین بس که؛ " معجزات " و " امور خارق العاده " برای قابلیت داشتن؛ محتاج همین " جهان آفرینش عادی و طبیعی " هستند. دقت نمائید.


نکتۀ جالب توجه و شگفت انگیز آنکه خداوند در قرآن؛ برای آفرینش خارق العاده وغیر طبیعی مرغی؛ بطور مستقیم از " گل "؛ با ذکر اشاره ای؛ از کنار آن می گذرد. بدون آنکه آن را؛ بعنوان نشانۀ عظمت قدرت خویش؛ مورد تحسین و ستایش قرار داده باشد. به عبارت دیگر؛ قرآن آن را دارای " ارزش "؛ برای نمایش قدرت خدا؛ نمی بیند.

اما برعکس؛ وقتی سخن از آفرینش " عادی و طبیعی " انسان از " گِل "؛ بعنوان ریشه و منشاء؛ بمیان می آورد؛ خداوند در قرآن؛ یک جا در آغاز و جائی دیگر در پایان؛ خود را به بلند ترین کلام؛ تحسین می نماید:

الذی احسن کل شئی خلقه وبدا خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سویه و نفخ فیه من روحه
السجده - 5
 


و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین...ثم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین
المومنون - 12 الی 14


به عبارت دیگر؛ در قرآن؛ زیبائی آفرینش الهی؛ در آفرینش عادی و طبیعی آن است.


 

قدرت خدا؛ در آفرینش زیبائی است

از مجموعۀ گفتار بالا؛ بدست می آید که زیبا ترین شکل آفرینش انسان در زمین؛ همانا آفرینش معمولی و طبیعی او از نطفۀ در رحم مادر است. از طرفی دیگر؛ فطرت زیبا پسند هر انسانی؛ آفرینش بلافصل و مستقیم انسان از مشتی " گِل " را؛ نه تنها جزو " زیبائی " نمی داند؛ بلکه حتی آن را پدیده ای " زشت " در طبیعت می شمرد.
حال؛ چرا باید خالق زیباترین ها؛ از مقام خود نزول نماید؟! به همین دلیل؛ " خلقت جدید " انسان؛ در " معاد " هم باید؛ از طریق آفرینش معمولی  و طبیعی او؛ از نطفۀ در رحم  مادر باشد. بخصوص اینکه؛ اوج " زیبائی " در " معاد " است.

آیۀ جمع شدن اعضای پراکنده مرغان ابراهیم و زنده شدن دوبارۀ آنها؛ نشان می دهد و حتی خود؛ سندی است در قرآن؛ که بعثت و خلقت جدید؛ از همان راه عادی و طبیعی بار اول است. بدلیل سادۀ اینکه؛  معاد؛ قانون است؛ و نه معجزه!

توضیح اینکه؛ ابراهیم از پروردگار می خواهد که در واقع نمونه ای از " معاد " را به او نشان دهد:


رب ارنی کیف تحیی الموتی
البقره - 260
پروردگارا چگونگی زنده شدن مُردگان را به من نشان ده!

واژۀ « تحیی » که فعل مضارع می باشد؛ دلالت بر زنده کردن دوبارۀ مُردگان بطور"مکرر" و"مستمر" در نظام آفرینش دارد. به عبارت دیگر آن " قانون " است. اینک اگر " معجزه ای " بعنوان یک 

" مثال "؛ عین " معاد " باشد؛ دیگر تفاوتی میان " مثال " و " حقیقت " نخواهد بود. به بیان دیگر؛ در چنین صورتی؛ آن " مثال معاد " نمی باشد؛ بلکه خودِ " معاد " خواهد بود.

از طرفی دیگر؛ حتی اگر بپذیریم که؛ زنده شدن دوبارۀ مرغان ابراهیم؛ " عین معاد " بوده؛ و نه 

" مثال آن در اینصورت نیز؛ آن نشان می دهد که " معاد " در همین زمین دنیا خواهد بود. در نتیجه هر جور که تصور کنیم؛ سرانجام به یک حقیقت می رسیم. و آن " تکرار زندگی دنیوی " است! 

ممکن است کسی عتراض نماید و بگوید که زنده کردن مُردگان در معاد؛ در اصل بطور طبیعی و قانونمند صورت می گیرد. منتها نه در این دنیا؛ بلکه در عالم دیگری که پس از انقراض عالم حیات دنیا بر پا می گردد. آن عالم؛ یعنی عالم آخرت؛ جنس؛ طبیعت و قوانین خاص و مربوط بخود را دارد که برای ما ناشناخته است. بنا بر این زنده شدن انسانها در چنین عالمی بر اساس نظام و قوانین طبیعی مختص خودش؛ صورت می گیرد. ولی آن؛ نسبت به عالم دنیا؛ که اکنون در آن زندگی می کنیم؛ البته پدیده ای خارق العاده و غیر طبیعی است.

اما بزرگترین اشکال؛ این استکه؛ آن نه " زنده شدن مُردگان " است و نه " بازگشت آنها "! آن در واقع فرستادن آنها؛ به جهان  و عالمی دیگر است. دقت نمائید. زیرا باید معنا و مفهوم " زنده شدن مُرده " با معنا و مفهوم " مُرده " و " مُردن "
تناسب داشته باشد. عقل و فطرت هیچ کسی نمی پذیرد که انسان درعالم مادی حیات دنیا بمیرد؛ سپس بعد از انقراض این عالم و آفرینش عالم و جهان بکلی دیگری؛ آفریده شود؛ آنگاه آن بمعنی " زنده شدن دوباره " و یا " بازگشت " باشد!

وانگهی؛ آیا کافران نخواهند گفت که؛ پس ما حق داشتیم که؛ همواره " زنده شدن دوبارۀ مُردگان " و 

" بازگشت " آنان را؛ انکار می کردیم؟!!

و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات ما کان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الجاثیه - 25
و هرگاه آیات روشن ما بر آنان (کافران) خوانده می شد؛ استدلالی نداشتند جز اینکه بگویند: اگر راست می گوئید؛
پس پدران ما را بیاورید!

فقال الکافرون هذا شئی عجیب ء اذا متنا و کنا ترابا ذلک رجع بعید

ق - 3
پس کافران گفتند: این چیزعجیبی است. حتی وقتی مُردیم و خاک شدیم؟! اینچنین بازگشتی امکان ندارد.

باری؛ کافران خواهند گفت که ما از همان اول گفتیم که؛ اینچنین بازگشت و رجعتی امکان ندارد. حالا خودتان قضاوت کنید که چه کسی راست می گفت!

و چنانکه در بخشهای قبلی اشاره کردم؛ اصولا " قانون معاد "؛ قانون حاکم؛ ساری و جاری بر نظام آفرینش جهان هستی است. بنا بر این؛ آن ذاتا نمی تواند امری خاص و خارق العاده ای باشد.

با توضیحات ارائه شده در بالا؛ نتیجه آن می شود که نه " بداء " یا ابتدای آفرینش انسان؛ امری معجزه آسا و خارق العاده بوده و نه " معاد "؛ بگونۀ معجزه آسا و خارق العاده است. زیرا چنانچه اشاره شد؛ امور معجزات و خارق العاده ؛ تحت شرایط خاصی؛ برای کمک به انسانها و هدایت آنهاست. اما نه در ابتدای خلقت انسان که (اتفاقا بخصوص بنا بر تفسیر سنتی)؛ انسانی وجود نداشته تا نیاز و ضرورتی برای امر معجزه یا خارق العاده بوده باشد و نه در روز قیامت؛ (بخصوص بنا بر تفسیر سنتی)؛ که تنها روز قضاوت است و نه هدایت! در نتیجه آیاتی مانند:

 کما بداکم تعودون
 الاعراف - 29
همانگونه که آفرینش شما را آغاز کردیم؛ شما را بازمی گردانیم.


دلالت بر خلقت مجدد انسانها؛ در روز قیامت؛ بطور عادی و طبیعی؛ از نطفۀ در رحم مادر؛ دارد.

  
 نکتۀ قابل تامل!

اجازه دهید در پایان این بخش؛ به این نکته هم اشاره کنم که؛ کسانی که بر طبق ظاهر آیات قرآن؛ مدعی آفرینش آدم (ع)؛ بلافصل و مستقیما از " گِل " هستند؛ چگونه علیرغم ظاهر صریح آیات قرآن؛ خلقت جدید بشر مُرده؛ درهمین زمین دنیا را؛ انکار می کنند؟! درحالیکه آیات آفرینش دوبارۀ انسان مُرده و بازگشت او به همین زمین دنیا؛ در قرآن؛ صریحتر از آفرینش مستقیم آدم از " گِل " است.  


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر