۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

بخش سیزدهم (2): بعثت مُردگان در قرآن





ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون

بنا بر تفسیر سنتی؛ خداوند همراهان موسی (ع) را بنا به درخواست وی؛ مورد مغفرت قرار داده و آنان را دوباره زنده نمود تا؛ با هم بسوی بقیۀ قوم بنی اسرائیل بازگردند. مفسران شیعه این آیه را؛ ادله ای محکم در اثبات عقیدۀ " رجعت " دانسته اند.



دو پرسش اساسی از مفسران

نخست اینکه؛ قرآن در آیات متعددی صراحتا و قاطعانه " رجعت " آنانیکه به عذاب الهی بهلاکت رسیده اند را مردود؛ و " حرام " اعلام نموده است. حال چگونه این دو با هم؛ جمع می شوند؟

و حرام علی قریه اهلکنا انهم لا یرجعون
الانبیاء - 95

ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون
البقره - 56
 

دوم اینکه؛ چرا خود خدا در قرآن؛ بجای
« بعثناکم »؛ عبارت « رجعناکم » نیآورده است؟! زیرا بنا بر قرآن:
 
و یرید الله یحق الحق بکلمته
الانفال - 7

و خداوند می خواهد که با کلماتش حقایق را ثابت نماید. 

 
همچنین قرآن بگونه ای سخنان را تمام نموده که؛ دیگر قابل تغییر و تعویض نمی باشد:

و تمت کلمت ربک صدقا وعدلا لامبدل لکلماته
الانعام - 115

و پروردگارت پیام خود را تمام نمود و برای انتخاب کلمات او جایگزینی نیست.


 

بررسی آیه بر روش تفسیر ساختاری

قرآن برای زنده شدن انسان و بازگشت او؛ واژه هائی مانند " احیاء " , " خروج " و " رجعت " بکار برده است. اینک آیا امکان گزینه های دیگری؛ برای آیۀ مورد نظر وجود داشت بگونه ای که؛ دقیقا همان معنی و مقصد را برساند؟ مانند:

ثم  احییناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون
ثم اخرجناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون
ثم  رجعناکم  من بعد موتکم لعلکم تشکرون

 
اگر زنده کردن آنان؛ برای موسی (ع) و رسالتش؛ و یا برای نشان دادن قدرت خداوند خیلی اهمیت داشته؛ پس چرا درست واژۀ " احیاء " یعنی " زنده کردن "؛ بکار نرفته است؟

واژۀ " احیاء " در قرآن؛ عام است. بدین معنی که آن در مورد زنده شدن؛ هم در بدن قبلی یا جسد مُرده و هم؛ در بدن جدید آمده است:

بدن قبلی: فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحی الموتی
البقره - 73
بدن جدید: قال من یحی العظام و هی رمیم قل یحیها الذی انشاها اول مره...یخلق مثلهم
یس - 78الی81 

 

پس اگر در آیۀ مورد بحث؛ بجای عبارت « بعثناکم » از عبارت « احییناکم » استفاده می گردید ، معلوم نمی شد که آنان ، چگونه و در کدام بدن ، زنده شدند.

همینطور واژۀ " خروج " ، هم در بازگشت به "بدن قبلی" بکار رفته
و هم ، در بازگشت در"بدن جدید". مانند:

بدن قبلی: اذ قال الله یا عیسی ابن مریم...اذ تخرج الموتی
المائده -110
 
بدن جدید: و یقول الانسان ء اذا مامت لسوف اخرج حیا
مریم - 66
 

اینجا نیز اگر بجای عبارت « بعثناکم » از عبارت « اخرجناکم » استفاده می گردید؛ معلوم  نمی شد که ، آنان چگونه و در کدام بدن ، زنده شدند.



اما واژۀ " رجع " ، تنها برای بازگشت به " بدن قبلی " استفاده شده ( ولو اینکه قرآن آن را مردود دانسته) . البته برای رجعت و بازگشت به حیات دنیا از طریق " بدن جدید " هم آمده است . به همین منظور اولی را  " رجعت به بدن قبلی " و دومی را " رجعت در بدن جدید " نامیدم . آیات ذیل دو نمونۀ فوق می باشند: 

به بدن قبلی: حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون
المؤمنون - 100
 
در بدن جدید: ء اذا متنا و کنا ترابا ذلک رجع بعید...بل هم فی لبس من خلق جدید
ق -3الی15
 
اما ممنوعیت " رجعت به جسد مُرده " در آیۀ 100 از سورۀ مومنون؛ می تواند مورد خاصی دانسته شود. و یا موضوع؛ محل اختلاف گردد و یا حتی قرآن متهم به تناقضگوئی شود. پس در اینجا نیز؛ اگر بجای عبارت « بعثناکم » از عبارت « رجعناکم » استفاده می شد؛ بطور روشن و قطعی معلوم  نمی شد که؛ همراهان بهلاکت رسیدۀ موسی (ع) چگونه و در کدام بدن؛ زنده شدند.





عدم امکان " رجعت به خویشان " در قرآن!

قرآن همچنین تصریح به عدم رجعت مُردگان؛ بسوی قوم و نیز خویشاوندان نموده؛ اگرچه ضرورتی به بیان آن نداشت. زیرا وقتی رجعت به جسد مُرده حرام باشد؛ بطریق اولی؛ رجعت بسوی خویشان امکان ندارد. ولی از آنجائی که قرآن؛ بهترین کتاب هدایت است؛ تمامی ابعاد و عواقب " رجعت " را بیان نموده تا؛ راههای بهانه جوئی و اختلاف را ببندد:

الم یروا کم اهلکنا قبلهم من القرون انهم الیهم لا یرجعون 

یس - 31
و ما ینظرون الا صیحه واحده تاخذهم
...و لا الی اهلهم یرجعون 

یس - 49,50




نقش واژگان در معماری قرآن

در قرآن تنها نباید به " معنی " واژگان توجه کرد؛ بلکه باید به " نقش " آنها در بافت و ساختار ادبی - آموزشی قرآن نیز؛ دقیق بود. و البته بدون در نظر داشتن " نقش واژگان "؛ نمی توان به معانی دقیق آنها دست یافت.


مثلا قرآن برای " بازگشت زندگان " بسوی خویشان ( اهل )؛ که امکان آن وجود دارد؛ با اینحال؛ از بکارگیری واژۀ « رجعت » امتناع ورزیده و بجای آن؛ از واژۀ  " قلب " استفاده نموده تا بدین ترتیب به واژۀ « رجعت » معنا و مفهومی خاص و روشنی ببخشد: 


بل ظنتم ان لن ینقلب الرسول و المومنون الی اهلیهم ابدا
 

الفتح - 12
فسوف یحاسب حسابا یسیرا و ینقلب الی اهله مسرورا

الانشقاق - 9
لعلهم یعرفها اذا انقلبوا الی اهلهم
 

یوسف - 62
و اذا انقلبوا الی اهلهم انقلبوا فکین 

المطففین - 31




عدم امکان " رجعت " در خواب

در نمونۀ دیگر از معنی بخشی واژگان؛ قرآن واژۀ " بعث " را برای "بیدار شدن" و "برخاستن از خواب" آورده است:

 
وهو الذی یتوفیکم باللیل ویعلم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم
 

الانعام - 60 
 و اوست که شما را در شب به تمامی می گیرد و می داند آنچه در روز کرده اید. سپس شما را مبعوث می نماید. 

فضربنا علی اذانهم فی الکهف سنین عددا ثم بعثناهم 
الکهف - 11,12  
پس آنان را در طول سالها در غاری بخواب بُردیم. سپس آنها را مبعوث نمودیم.
 
اگر چه " بیداری پس از خواب "؛ نتیجۀ بازگشت نفس به همان بدن خُفته است؛ ولی قرآن؛ جهت جلوگیری از هرگونه سوء برداشت یا دفع هر گونه بهانه یا انحرافی که می تواند منجر به نتیجه گیری غلط گردد؛ از بکارگیری واژۀ " رجعت " خود داری نموده؛ است.
و در آیۀ دیگری برای مفهوم بازگشت روح در خواب؛ بجای  واژۀ " رجعت واژۀ " یرسل " بکار برده است:

 
الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی 

 الزمر - 42  
خداوند نفس را؛ به تمامی در موقع مرگ و خواب می گیرد. پس نفس آنکسی که؛ مرگ او فرا رسیده را؛ نگه می دارد و نفس دیگری را؛ برای مدتی معین؛ باز می فرستد.



در بخشهای گذشته گفتم که؛ قرآن بعنوان فرقان و میزان عقائد حق و باطل و قضاوت نهائی؛ باید لیستی از تعریفهائی را؛ ارائه دهد. از آن جمله؛ در اینجا؛ تعریف " رجعت " می باشد. از اینروست که؛ اگرچه در مواردی مانند " خواب "؛ درعمل؛ رجعت به بدن قبلی بوقوع می پیوندد؛ اما در ساختار فرهنگ ادبی - آموزشی قرآن؛ از مفهوم " رجعت به بدن قبلی " بطور مطلق؛ اجتناب می شود. این نکته ای ظریف و درعین حال بسیار مهمی است. زیرا آن نشان دهندۀ حساسیت عجیب و سختگیری شدید شیوۀ آموزش قرآن به موضوع عدم " رجعت به بدن قبلی " می باشد.



عدم " رجعت " در معجزه!

همینطور؛ بعنوان مثال؛ در رابطه با زنده شدن مُردگان؛ بدست معجزه آسای عیسی (ع)؛ قرآن دو بار؛ چنین توصیف نموده است:

و رسولا الی بنی اسرائیل...و احی الموتی
آل عمران - 49

اذ قال الله یا عیسی ابن مریم...اذ تخرج الموتی
المائده -110


می بینیم که در هیچ مورد؛ بجای واژۀ " احیاء " و " خروج واژۀ " رجع " بکار نرفته است. این نشان می دهد که؛ اگرچه عملا؛ ارواح آن مُردگان به اجساد مُرده شان رجعت کرده بودند؛ ولی قرآن؛ بمنظور هدف خاصی؛ هرگز سخن از " رجعت به جسد مُرده "؛ نمی آورد. 

لازم به ذکر است که؛ ظاهر مرگِ مُردگانی که بعدا بدست عیسی (ع) زنده شدن؛ مرگ قطعی نبوده است. آنان؛ ظاهرا ؛ " تجربۀ نزدیک مرگ " یا NDE داشتند. و یا در شرایطی بودند که ؛ می توانستند میان 
مرگ قطعی یعنی « اجل مسمی »؛ یا بازگشت به زندگی؛ انتخاب کنند.

در هر صورت؛ با چنین ساختار ادبی قرآن؛ تعریف خاصی برای واژۀ " رجعت " آفریده می شود. 
زیرا قرآن؛ کتاب " هدایت " است. و این هدایت؛ شامل چگونگی صحیح خواندن قرآن و درست فهمیدن آن نیز می باشد. بنا بر این؛ ما ممکن است مفاهیمی را در خارج از قرآن بکار گیریم؛ اما هرگز حق نداریم در حریم قدسی قرآن؛ آنها را بدون اصول و موازین و ضوابط ویژۀ آموزشی قرآن؛ استفاده کنیم. زیرا قرار است که؛ قرآن ما را هدایت کند و نه ما آن را.



کاربُرد واژۀ
" بعث " در قرآن

و اما واژۀ " بعث " در قرآن؛ بر خلاف سه واژۀ 
" احیاء " ، " خروج " و " رجعت دارای ویژه گیهای خاص و منحصر بفرد است. و آن از دو جهت می باشد: 1- نقش آن در بافت آموزشی قرآن؛ 2- معنی دقیق و روشن آن.

 

نقش " بعث " در بافت قرآن

چنانکه پیشتر متذکر شدم؛ تنها معانی واژگان در قرآن اهمیت ندارد؛ بلکه نقش آنها در ساختار قرآن نیزخداوند در آیۀ ذیل؛ درخواست کافران و مجرمین مبنی بر " رجعت به حیات دنیا " را ردّ می نماید:

ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا 
السجده - 12

پروردگارا؛ نظر به ما کن و ما را بشنو! پس ما را رجعت ده تا؛ کارهای نیک انجام دهیم.

حال اگر بجای « فارجعنا » عبارت « فابعثنا » می آمد؛ موضوع بکلی فرق می کرد و درخواست آنها مطابق با موازین و تعالیم قرآنی می شد. در نتیجه قرآن درخواست آنان را مردود نمی دانست.


توضیح اینکه وقتی مفسران « بعثناکم »؛ در آیۀ مورد بحث را؛ به « رجعناکم » یعنی بازگشت ارواح هلاک شدگان به اجساد مُرده شان؛ معنی کرده اند؛ پس باید عکس آن نیز صادق باشد. بدین معنی که باید بتوان؛ لااقل در معنی؛ واژه های " بعث " و " رجع " را؛ جایگزین یکدیگر قرار داد. مثلا باید بتوان آیات 99 و 100 از سورۀ مومنون را چنین فهمید: 

حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ابعثون لعلی اعمل صالحا فیما ترک کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یرجعون
 

وقتی مرگ هر کدام آنها فرا می رسد؛ می گوید پروردگارا مرا مبعوث نما تا کارهای نیکی را رها کرده بودم؛ انجام دهم. هرگز چنین نخواهد شد! این خیالی است که او دارد. ولی در پیش روی آنها مانعی (عالم برزخ) است تا روزی که رجعت کنند!

اما در چنین صورتی با هرج و مرج و فساد غیر قابل اصلاحی مواجه می شویم. زیرا پاسخ خدا برای درخواست بعثت کافران؛ می خواسته مثبت یعنی « بلی » باشد و نه « کلا » یعنی " هرگز "! زیرا خود چنین گفته است:

ء اذا متنا و کنا ترابا و عظاما ء انا لمبعوثون او اباونا الاولون قل نعم
الصافات - 16الی18

آیا وقتی مُردیم و خاک و استخوان شدیم؛ آیا ما و یا نیاکان اولیۀ ما؛ حتما مبعوث می گردیم؟ بگو: بله!

و در غیر اینصورت؛ سخن خدا موید سخن کفرآمیز و دروغ کافران می شد! آنگاه که ادعا کردند:
 

اقسموا بالله جهد ایمانهم لایبعث الله من یموت
النحل - 37
با تمامی ایمانشان به خدا سوگند می خورند که؛ خداوند کسی را که می میرد؛ دیگر مبعوث نمی گرداند!



اما از سوئی دیگر قرآن خود؛ شاهد و نمونه ای را؛ برای " بعثت مُردگان " آورده است!

ثم بعثناکم من بعد موتکم 

البقره - 56
 
در نتیجه قرآن دچار آنچنان تناقضگوئیهای مضاعف و پیچیده ای می گردد که؛ قابل توجیه و علاج نخواهد بود. و آن مصداق فساد گسترده و بارز است.


 

بعثت نتیجۀ عدم رجعت

بنا بر این؛ آیۀ 56 از سورۀ بقره را می توان؛ بلکه باید؛ با آیات 99 و 100 از سورۀ مومنون؛ تجزیه و تحلیل کرد:


 
ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون

سپس شما را پس از مرگتان؛ مبعوث کرد تا؛ شاید شکرگزار باشید.


حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترک کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون

وقتی مرگ هر کدام آنها فرا می رسد؛ می گوید: " پروردگارا مرا رجعت ده تا کارهای نیکی را رها کرده بودم؛ انجام دهم ". هرگز چنین نخواهد شد! این خیالی است که او دارد. ولی در جلو آنها مانعی (عالم برزخ) است تا؛ روزی که مبعوث گردند.

بدین ترتیب معلوم می شود که؛ نه تنها آیۀ مورد بحث (بقره - 56)؛ دلیل بر عقیدۀ شیعۀ " رجعت " نیست؛ بلکه " بعثت " در آن آیه؛ نتیجۀ عدم " رجعت " بوده است. به سخن دیگر؛ دو مفهوم ذیل از آیۀ مورد نظر؛ بکلی خلاف یکدیگر؛ می باشند:


ثم  بعثناکم  من بعد موتکم لعلکم تشکرون
ثم رجعناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون


بنا بر این همراهان موسی (ع) بدین خاطر " بعثت " کردند؛ چون " رجعت " نکرده بودند!



 

معنی واژۀ " بعث " در قرآن

واژۀ " بعث " از واژه های بسیار خاص و کلیدی قرآن است. " بعث " در قرآن؛ بمعانی بیداری ؛ برخاستن ؛ برگزیدن ؛ برانگیختن و مانند آنها، آمده است.


ولی واژۀ " بعث " در قرآن؛ دارای دو معنی " عام " و " خاص " می باشد. معنی عام آن را؛ هم اکنون؛ در بالا یادآوری کردم. اما معنی خاص " بعث "؛ مربوط به " پس از مرگ " می باشد.


مفسران واژۀ " بعث " را بطور" عام " معنی نمودند و به همین دلیل " بعثت مُردگان " را در همۀ جای قرآن؛ به یک معنی گرفتند. از اینرو در ترجمه های قرآن معمولا " بعثت " را به عبارت " برانگیختن " و یا " زنده شدن مُردگان " معنی نموده اند.

بعنوان مثال؛ بسیاری آیۀ  ذیل را چنین معنی کردند که؛ در قیامت؛ بقدرت الهی استخوانهای پراکنده و پوسیدۀ مُردگان؛ بازسازی و جمع می گردند و قبرها شکافته شده و انسانها از گورهایشان برمی خیزند:


وان الله یبعث من فی القبور
الحج -7


اما در بافت و ساختار ادبی - آموزشی قرآن؛ واژۀ " بعث " هیچگاه و به هیچوجه برای " جسد مُرده " نیآمده ، بلکه تنها واژه ای است که ، منحصرا و مطلقا برای " بدن جدید " آمده است.
بعنوان مثال؛ در معجزۀ زنده کردن مُردگان بدست عیسی (ع) ، بجای واژه های عام "خروج" یا "احیاء" ، از واژۀ "بعث" استفاده نشده است:

اذ قال الله یا عیسی ابن مریم...اذ تخرج الموتی
المائده -110

اذ قال الله یا عیسی ابن مریم...اذ تبعث الموتی


زیرا آنچه عیسی
(ع) انجام داد ، زنده کردن مُردگان در " بدن قبلی " بوده است. به عبارت دقیقتر ، او
" اجساد مُرده " را زنده کرده بود.

از طرفی دیگر؛ از آیات متعددی در قرآن؛ معلوم می شود که ، " بعثت = خلقت جدید " است:


اء ذا متنا و کنا ترابا و عظاما اءنا لمبعوثون
الصافات - 16
آیا وقتی مُردیم و خاک و استخوان شدیم، ما حتما مبعوث می گردیم؟

اء ذا کنا ترابا ائنا لفی خلق جدید
الرعد - 5

آیا وقتی خاک شدیم ما حتما در آفرینش جدیدی در خواهیم آمد؟
و بنا بر آیات ذیل ، معنی خاص " بعثت " در قرآن ، دارای دو مشخصه می باشند:

و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا اولم یروا ان الله الذی خلق السموات و الارض قادرعلی یخلق مثلهم
الاسراء - 98,99

و پرسیدند: آیا وقتی استخوان و پوسیده شدیم؛ ما حتما در بدن جدیدی آفریده می شویم؟ آیا نمی بینند که خدائی که آسمانها و زمین را آفریده؛ می تواند مانند (بدن های) آنها را بیآفریند؟

الف - خلق جدید : یعنی آفرینش نو و مجدد.  

ب - یخلق مثلهم : چنین آفرینش دوباره و نوئی؛ مثل و همانند " آفرینش نخستین " می باشد. 


بنا بر این؛ معنی خاص " بعثت " در قرآن؛ " خلقت دوباره " می باشد. و سرانجام آیات ذیل؛ " بعثت " و " خلقت " را مترادف هم؛ تعریف نموده است:

ما خلقکم ولا بعثکم الا کنفس واحده ان الله سمیع بصیر الم تر ان الله یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل
لقمان - 28,29
خلقت و بعثت شما مانند یک چیز واحد است. بدرستی که خداوند شنوانا و بیناست. آیا نمی بینی که خداوند شب را به روز و روز را به شب در می آورد؟

حرف تشبیه "کاف" در عبارت «کنفس»؛ احتمالا اشاره به «یخلق مثلهم» دارد. زیرا مفهوم "بعثت" تکرار " خلقت قبلی " نیست؛ بلکه مثل و مانند آن است.
قرآن در ادامه؛ برای ملموس نشان دادن چنین حقیقتی؛ نمونه ای در طبیعت را؛ مورد توجۀ قرار می دهد:

الم تر ان الله یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل
لقمان - 29

آیا نمی بینی که؛ خداوند شب را در روز در می آورد و روز را در شب؟

چرخش دو پدیدۀ " خلقت " و " بعثت
همانند گردش " شب " و " روزدر واقع یک " حقیقت واحد " هستند: « کنفس واحده ».  از اینرو نمی گوید :

ما احیاکم و لابعثکم الا کنفس واحده

زیرا این نشان می دهد که؛ " بعث " و " احیاء " دو چیز جداگانه هستند. همچنین قرآن تصریح به  

" خلقت حیات " نموده است:

الذی خلق الموت و الحیوه
الملک - 2
خدائی که " مرگ " و " زندگی " رآ آفرید.

ولی قرآن هرگز نمی گوید:

خلق الموت و الحیوه و البعث
 

چرا که اصولا« خلق البعث » غلط است. زیرا " خلقت " و " بعثت "؛ در ساختار ادبی - آموزشی قرآن؛ به یک معنا هستند.
پس آیۀ « ان الله یبعث من فی القبور »(الحج - 7)  می خواهد تاکید نماید که؛ اینگونه نیست که؛ خداوند جسد متلاشی شدۀ کسی را در قبرش بازسازی و سامان دهد و او را از گورش بیرون آورد. بلکه خداوند آنکسی که در گورش آرامیده را؛ از نو می آفریند.

همچنین بدین خاطر؛
اگرچه عیسی بن مریم (ع) مُردگانی را زنده کرد؛ ولی هرگز نمی توانسته آنها مبعوث نماید. بعبارت دیگر؛ در آیۀ ذیل نمی توانسته بجای واژۀ " خروج " یا " احیاء "؛ از واژۀ " بعث " استفاده شود. زیرا آن می خواسته بدین معنی باشد که؛ 

عیسی (ع)  بدن های جدیدی را؛ برای ارواح مُردگان؛ آفرید!

اذ قال الله یا عیسی ابن مریم...اذ تخرج الموتی
المائده -110

اذ قال الله یا عیسی ابن مریم...اذ تبعث الموتی



بنا بر این؛ " بعثت مُردگان " بمعنی خاص " خلقت دوباره "؛ بخصوص در عباراتی که هر دو واژۀ " بعث " و " موت " آمده باشد؛ قطعی است. مانند:

ثم انکم بعد ذلک لمیتون ثم انکم یوم القیمه تبعثون
المومنون -15,16  

سپس شما حتما می میرید و بعد حتما روز قیامت مبعوث می گردید.

ولئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت

هود - 7

و اگر گفته شود که شما حتما پس از مرگ؛ مبعوث می گردید...

مگر اینکه استثنائا؛ در یکی دو مورد؛ سیاق آیه و ساختار ادبی آن؛ دلالت بر معنی عام " بعثت " داشته باشد. احتمالا آیۀ ذیل یک مورد استثنائی می باشد. بخصوص اینکه پس از فعل « بعثنا »؛
حرف « من »؛ آمده است:

ونفخ فی الصور فاذاهم من الاجداث الی ربهم ینسلون قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا
یس - 52
 
و در صور دمیده می شود. آنگاه آنها از مقرشان بسرعت بسوی پروردگارشان می شتابند و گویند که وای بر ما چه کسی ما را از استراحتگاهمان برخیزانیده است؟!

و استثناء از قائدۀ کلی؛ به تعریف عام " بعثت مُردگان " بمعنی " خلقت دوباره " خدشه ای وارد نمی نماید.




همراهان موسی (ع)  هرگز زنده نشدند!

بنا بر این معنی آیۀ مورد بحث؛ نمونه های ذیل می باشد:

ثم خلقناکم جدیدا من بعد موتکم لعلکم تشکرون

و یا


ثم خلقنا مثلکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون


در نتیجه
موسی (ع) هرگز از نزول عذاب گله ننمود؛ و هرگز از هلاکت همراهان خود؛ نهراسید؛ و هرگز برای آنها استغفار نکرد. در نتیجه کافران هلاک گشته به عذاب الهی؛ هرگز مورد عفو و مغفرت خدا قرار نگرفتند و هرگز رجعت نکردند و هرگز دوباره زنده نشدند و هرگز بسوی قوم خویش بازنگشتند! 

 و از جمله موید این نتیجه گیری؛ آیات ذیل؛ بعنوان اصول و موازین قرآنی می باشد:
 
و ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون الم یروا کم اهلکنا قبلهم من القرون انهم الیهم لا یرجعون 
یس - 30 , 31
و هیچ پیامبری به آنها داده نشد؛ مگر اینکه او را مسخره می کردند. آیا اینان ندیده اند که پیش از آنها؛ چه بسیار اقوامی را هلاک کردیم و آنها هرگز؛ بسوی قومشان رجعت نکردند.

و ما ینظرون الا صیحه واحده تاخذهم
...و لا الی اهلهم یرجعون ...
قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا  
یس -49 الی 52
و جز یک صدائی را که آنها را خواهد گرفت؛ انتظاری نمی کشند...و آنها دیگر نمی توانند بسوی خویشان خود رجعت کنند...(آنگاه) خواهند گفت: " ای وای بر ما؛ چه کسی ما از استراحتگاه ما مبعوث نموده است؟"

چنانکه مشاهده می کنیم در قرآن؛ همواره " بعثت " در مقابل " رجعت " آمده است.



دو نوع " رجعت " در قرآن


اما قرآن؛ در حقیقت از دو نوع " رجعت " سخن بمیان آورده است:

الفرجعت  به  بدن قدیم
ب  رجعت  در  بدن جدید 

چنانکه پیشتر هم نشان دادم؛ قرآن در آیات چندی؛ رجعت نوع اول را حرام و ممنوع ؛ ولی بر وقوع رجعت نوع دوم تاکید نموده است. به همین دلیل در آیات ذیل " بعثت "؛ " خلقت جدید" و " رجعت "؛ قرینۀ همدیگر قرار گرفته ند:

اء ذا متنا و کنا ترابا و عظاما اءنا لمبعوثون
الصافات - 16
آیا وقتی مُردیم و خاک و استخوان شدیم؛ ما حتما مبعوث می گردیم؟

و ان تعجب فعجب قولهم ء اذا کنا ترابا ائنا لفی خلق جدید
الرعد - 5

و اگر تعجب کنی؛ سخن آنان تعجب برانگیزتر است مبنی بر اینکه آیا وقتی خاک شدیم؛ ما حتما در آفرینش جدیدی در می آئیم؟
  
فقال الکافرون هذا شئی عجیب ء اذا متنا و کنا ترابا ذلک رجع بعید
ق - 2,3

پس کافران گفتند: این چیز عجیبی است. حتی وقتی مُردیم و خاک شدیم؟ این نوع " رجعت " محال است!!


و این دلالت بر خلقت " بدن جدید " در دنیا دارد. والا آن را " رجعت " یعنی " بازگشت " نمی نامید. زیرا بازگشت باید؛ رجوع به مکان قبلی باشد. آیات ذیل نیز بروشنی در تفکیک این دو نوع " رجعت " می باشند.

الف: کل الینا یرجعون فمن یعمل من الصالحات و هو مومن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون و حرام علی قریه اهلکناها انهم لا یرجعون
الانبیاء - 93 الی 95

همه بسوی ما رجعت می کنند. پس کسی که کارهای نیک انجام دهد و مومن باشد؛ کوشش او بی ثمر نخواهد بود و ما آنها را می نگاریم. ولی رجعت گروهائی را که ما هلاک کردیم حرام است.

ب : حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترک کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون
المومنون - 99 , 100
وقتی مرگ هر کدام آنها فرا می رسد؛ می گوید پروردگارا مرا (به جسد مُرده ام) رجعت ده تا کارهای نیکی را رها کرده بودم؛ انجام دهم. هرگز چنین نخواهد شد! این خیالی است که او دارد ولی در پیش روی آنها مانعی (عالم برزخ) است تا روزی که (در بدن جدیدی به زندگانی دنیا) رجعت کنند.

پس رجعت نوع اول؛ " رجعت به بدن قبلی " اما رجعت نوع دوم؛ در واقع " رجعت به دنیا از طریق بدن جدید " می باشد.

اینک می توان با اطمینان گفت که؛ اگر عقیدۀ " رجعت " در تشیع؛ بمعنی " رجعت به جسد مُرده " باشد؛ چنین عقیده ای در قرآن؛ باطل می باشد! اما آنچه در روایات شیعه از " رجعت " آمده؛ در واقع همان 
" بعثت " یا " خلقت جدید " است. مانند روایتی از بحارالانوار جلد 52 ؛ حدیث 25
  
قال رسول الله (ص): من ابغضنا اهل بیت بعثه الله یهودیا. قیل: یا رسول الله و ان شهد الشهادتین؟ قال نعم.
 

کسی که بر اهل بیت غضب کند؛ خدا او را یهودی مبعوث خواهد کرد. سوال شد؛ ای رسول خدا! حتی او شهادتین گفته باشد؟ فرمود بله! 


حال پرسش این است که؛ چگونه ممکن است مسلمانی در " روز قیامت " (و یا در " روز رجعت "؛ در تفسیر سنتی)؛ در امت دینی دیگری مبعوث گردد؟! چنین بعثتی محال است؛ مگر در خلقت جدیدی در امتی دیگر. بعید نیست آیۀ ذیل؛ موید همین روایت نبوی باشد:



قال ادخلوا فی امم قد خلت من قبلکم
الاعراف - 38
خدا گفت: در امتهای پیش از خودتان؛ وارد شوید!

قال أبو جعفر (ع): من مات بعث حتى یقتل، و من قتل بعث حتى یموت

کسی که (طبیعی) بمیرد؛ مبعوث می شود تا به قتل برسد و کسی که به قتل می رسد؛ مبعوث می شود تا (طبیعی) بمیرد.




 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر