۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

بخش سوم: تناسخ و بحران هویّت




تناسخ و بحران هویّت

مخالفان و منتقدان عقیدۀ تناسخ؛ دلائل متنوع و گسترده ای را؛ جهت ابطال تناسخ ابراز داشته اند. تردیدی نیست که برخی استدلالها و پرسشها؛ بجا؛ متین و حائز اهمیت هستند که؛ باید پاسخهای مناسبی به آنها داده شود.

با اینحال به اعتقاد من در ورای همۀ دلائل و پرسشها؛ مخالفت یا تردید در رابطه با تناسخ؛ یک موضوع روانشناسی است. روشنتر آنکه؛ تناسخ در ضمیر ناخودآگاه همۀ انسانها بطور کلی؛ بحرانی را ایجاد می نماید که اجازه دهید از آن بعنوان بحران " هویّت " یاد کنم. شاید از دیرینه ترین پرسشهای فطری بشر این بوده: " من چه هستم
این پرسش البته برای مردمان معمولی؛ در ضمیر ناخودآگاهشان مطرح می شده؛ که در بیرون؛ آثار و عو
اقب خود را به اشکال گوناگون؛ بروز می داده است. شاید مهمترین و بزرگترین آثار آن " ترس از مرگ " باشد. آری؛ ما از " مرگ " هراس داریم. چرا؟ بسیاری گفته اند که آن؛ بدین خاطر است که انسان؛ فطرتا طالب " حیات " است. این پاسخ؛ اگرچه صحیح است؛ ولی بنظرم در لایۀ دوم قرار دارد. زیرا پاسخ در واقع؛ این است:

 من زندگی را دوست می دارم. پس؛ من از مرگ؛ هراس دارم.

در جملۀ بالا؛ یک کلمه هست که؛ تعیین کننده می باشد و آن " من " است. اگر تعریف آن بدرستی روشن گردد؛ بقیۀ جمله را باید دور انداخت! زیرا در چنین صورتی نه "زندگی" وجود خواهد داشت و نه "مرگ"!
چگونه انسان این " من " را آفرید؟! و جنس این " من " چیست؟ پاسخ کوتاه و سریع آن است که این 

" من "؛ همان " آگاهی " است. دقیقتر؛ آگاهی " بودن " یا " هستم ".
اگر این " آگاهی " نباشد؛ زندگی وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر؛ زندگی دنیا؛ بازتابی از این "من" است. آگاهی " هستم "؛ تمام هستی است. حتی هستی خدا! زیرا " تو " اگر نبودی؛ " خدا " هم نبود! بنده این را برای شما تضمین می کنم! راز آفرینش هم؛ همین است.
این " هستم "؛ نه تنها " مرگ " ندارد؛ بلکه آن را اصلا نمی فهمد. پس " ترس "؛ ناشی از چیست؟ آن از " جهل " است. و ریشۀ " جهل " و " ترس " در هویّت کاذب " من " است. هویتی که ناشی از " بدن " است. در نتیجه؛ ریشۀ روانشناسی مخالفت با تناسخ؛ در " ترس " است! به بیان دیگر:

 تناسخ ، قلب " هویّت کاذب " را ، نشانه گرفته و حیات او را ، بخطر انداخته است!

و قالوا ء اذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید
السجده - 10
و گفتند که آیا وقتی که ما در زمین " نیست " (!) شدیم؛ ما حتما در بدن جدیدی؛ در خواهیم آمد؟!
 
تردیدی نیست که معلمان و هادیان دین در طول تاریخ؛ در پرتو تعالیم نورانی اسلام؛ و نیز زحمات و مجاهدات بسیاری؛ در تبیین " هویّت "؛ معارف گوهر باری را از خود؛ به ارث گذاشته اند.

اما " علم "؛ کافی نیست. رهائی از " هویّت کاذب "؛ امری سخت و دشوار است که؛ احتیاج به تمرین و کوشش دارد. زیرا که آن در ضمیر ناخودآگاه انسان؛ رسوب نموده است. از اینرو ؛ آن؛ گاهگاه در شرایطی و یا برخورد با برخی مسائل؛ ممکن بطور ناخواسته در واراسته ترین عالم دینی هم؛ دوباره؛ به شکلهائی بروز نماید.
بعنوان نمونه؛ بزرگانی؛ در نفی تناسخ؛ گفته اند که چگونه می تواند مثلا رجعت امام حسین (ع)؛ از طریق نطفۀ جدیدی؛ باشد؟!

این همان " بحران هویّت " است. در اینجا البته مورد امام حسین (ع)؛ ناخودآگاه بهانه است. آنان احتمالا در مورد خودشان؛ چنان می اندیشیدند. والا هرگز چنان مثالی را؛ نمی آوردند. در ورای این مثال و در هستۀ بحران؛ " ترس " نهفته است. ترس از " باختن "! باختن " هویّت من "! 


یقول الانسان ء اذا مامت لسوف اخرج حیا اولا یذکر الانسان انا خلقناه من قبل ولم یک شیئا
مریم - 66الی67
انسان مکررا می پرسد: " آیا وقتی من مُردم؛ خیلی زود؛ دوباره وارد این زندگی می شوم؟! " آیا این انسان بیآد نمی آورد که؛ ما او را قبلا هم آفریده بودیم؛ در حالیکه چیزی نبود؟


در آیۀ فوق؛ اشاره به « لم یک شیئا » یعنی " هیچ چیزی نبود در واقع؛ نفی همان " هویت کاذب " است که؛ سوال کننده با " من " آغاز کرد. 

یقولون أئنا لمردودون فی الحافرة اء ذا کنّا عظاما نخره تلك إذا كرّة خاسرة

النازعات - 10 الی 12
آنها می پرسند که آیا ما؛ حتما و مطمئنا دوباره در این گودال (زندگی دنیا)؛ بازگردانده می شویم؟! حتی وقتی استخوانهای ما هم پوسیده شود؟! پس این بازگشت؛  تکرار خسارت باری (!) خواهد بود!


این خسارت؛ ناشی از " هویّت من " است. این هویّت کاذب آنچنان قوی است که؛« کنّا عظاما » یعنی 
" من استخوان هستم " را؛ بعنوان هویت خود؛ می پذیرد؛ ولی « خلق جدید » را هرگز! زیرا که آن استخوانها؛ در واقع اساس و اسکلت همان " هویّت " است. 
 
به همین دلیل می بینیم که بسیاری از بزرگان ما؛ بر زنده شدن استخوانهای مُردگان؛ در روز قیامت؛ تاکید داشتند! و یا در عصر ما؛ هویّت ژنتیکی یا DNA  بدن قبلی را؛ منشاء بدن معادی یا بدن مبعوث می دانند. همۀ اینها؛ ریشه در " بحران هویّت " دارد.

بدین دلیل اصلا مسئله این نیست که؛ کافران عصر بعثت؛ منکر معاد بودند. چنین نگاهی در واقع؛ همان نگاه سنتی و سطحی است. مسئلۀ اصلی " کافران "؛ ریشه در " بحران هویّت " داشته است. آنان؛ هویّت خود را؛ " بدن " خود می دانستند؛ ولو در شکل استخوان و خاک! و این دقیقا همان نگاهی است که؛ متاسفانه بسیاری از ما داریم و بر همین اساس؛ تئوریهای معاد در قیامت را تولید می کنیم!

حتی آنانیکه گفته اند خداوند در روز قیامت؛ بدنی بدیع و بی سابقه؛ در نظام آفرینش می آفریند که؛ ما نمی توانیم حتی تصوری از آن داشته باشیم؛ عکس العملی در مقابل تهدید تناسخ علیۀ " هویت کاذب " است! زیرا در تناسخ؛ حداقل؛ دو بدن دنیوی مثل هم؛ اثر تهدیدی دارد. چیزی که با ایدۀ آفرینش بدن بدیعی که؛ نمی دانیم چیست؛ محسوس نیست؟ چرا که " ندانستن "؛ از لحاظ روانشناسی؛ نوعی آرامش و خاطرجمعی بهمراه می آورد.
در هر صورت؛ انسان واحد؛ از دو نطفه؛ که اساس موجودیت او محسوب می گردد؛ منجر به برخورد و بحران هویت می شود.

اما تناسخ؛ بعنوان قانون نظام آفرینش؛ پدیده ائی حقیقی؛ در مقابل پدیدۀ کاذب و جعلی " هویّت من " می باشد. بدین دلیل؛ در نظام آفرینش؛ انسان نمی توانست تنها یکبار و از یک نطفه و بدن؛ متولد گردد. زیرا که آن عملا؛ بمعنی حقانیت یک " هویّت کاذب " می خواسته باشد. و این بمعنی تناقض در نظام آفرینش الهی است. بدین دلیل؛ باور به عقیدۀ تناسخ؛ می تواند اهمیت مهم؛ کلیدی و حیاتی؛ در زندگی انسان؛ بطور کلی؛ داشته باشد. 


بحران منتقدان تناسخ !

مسئلۀ معاد؛ پیچیده ترین و دشوارترین؛ مسئلۀ اعتقادی در طول تاریخ اسلام بوده است. صاحبان رای؛ نظریه های مختلفی را؛ در مشخصا نوع بدن معادی یا بدن مبعوث در قیامت ارائه دادند. اما با اینحال؛ هرگز نتوانستند که به توافق و عقیدۀ مشترکی دست یابند. و بقول مرحوم شهید آیت الله مطهّری؛ مسئلۀ معاد بعنوان معضل لاینحلی؛ باقی ماند.

در لیست بدن های پیشنهادی در معاد؛ از بدن مدفون در قبر گرفته تا شبح یا تمثیل روح و نیز بدن روحانی در عالم روحی پس از مرگ؛ قرار دارند. با اینحال بدن تناسخی در چنین لیستی جائی ندارد! چرا؟ به اعتقاد من؛ بدلیل همان مسئلۀ " بحران هویّت ".

گذشتگان هر کدام دلائلی را در نفی و ابطال تناسخ آورده اند. اما روی سخن من به منکران امروز تناسخ است. تناقضات و سردرگمی در استدلالهای اینان موج می زند. زیرا آنها به اصول و ضوابط پایبندی نشان نمی دهند.

بعنوان نمونه؛ بسیاری از آنها استدلالهای مرحوم ملاصدرا را به رُخ می کشند. علیرغم اینکه همینان؛ پیشفرضهای ملاصدرا را مخالف آیات قرآن و اعتقادات اسلامی و حتی صریحا کفر دانسته اند! اما نتایج ملاصدرا؛ از جمله در ابطال تناسخ؛ بر اساس همان پیشفرضهای؛ بقول خودشان کفرحقیقت آمیز؛ بوده است! پس چگونه می توان با "
کفر " به " حقیقت " رسید؟!
 
جالب توجه اینکه ملاصدرا؛ با همان پیشفرضها؛ سرانجام به انکار معاد جسمانی در قرآن؛ هم رسید! پس اگر استدلال ملاصدرا در ابطال تناسخ درست باشد؛ استدلال او در ابطال معاد جسمانی هم باید؛ درست باشد.

منتقدان تناسخ و انکار معاد !


برخی ادعا کرده اند که؛ تناسخ در همۀ ادیان الهی مردود شناخته شده است. اما از آوردن حتی یک سند هم؛ عاجزند. بناچار گفته اند که؛ " تناسخ " بمعنی انکار " معاد " در ادیان الهی است! زیرا با تناسخ؛ عملا دیگر؛ نیازی به معاد؛ نیست!!

در پاسخ باید گفت که؛ اولا این استدلال خودش؛ نشان می دهد که تناسخ؛ معاد است. چون جای آن را گرفته است. ثانیا؛ چگونه عقیدۀ مذهب مشرکین و بت پرستان؛ عقیده ای در دین توحید را عقیم؛ خنثی و بی نیاز نموده است؟! اصولا تقصیر " تناسخ " چیست که " معاد " ناتوان است؟! آیا چنین استدلالی در حقیقت نفی معاد و حتی اهانت به آن نیست؟ پس چه کسی؛ در واقع؛ " معاد " را انکار کرده است؟

مضحکتر از همه؛ برخورد کلیشه ای برخی که گفته اند؛ اعتقاد به تناسخ؛ مستلزم نفی خدا؛ معاد؛ قیامت؛ بهشت و جهنم است! و سند آنها؛ نه باور خود معتقدین به تناسخ؛ بلکه ادعای راویان نقل قول است!


نقد روایات در نفی تناسخ

اجازه دهید از این فرصت استفاده کنم و به موضوع " روایات در نفی تناسخ " اشاره ای داشته باشم.
اولا روایات یا نقل قول مردم؛ ملاک؛ میزان و حجت شرعی نیست. تنها و تنها قرآن است که؛ دارای این ویژگیها می باشد. و چیزی را که قرآن نفی و انکار ننموده؛ ما نمی توانیم و نباید نفی و انکار کنیم.


دوما؛ بفرض صحت روایات و حفظ کامل و دقیق راویان در امانت داری (در بیش از - حداقل - یک قرن!) پس از معصومین (ع)؛ نفی و انکار چنان تناسخی؛ چه ربطی به این نوع تناسخ دارد؟! خود مخالفان تناسخ؛ انواع و اشکال متنوعی از تناسخ را؛ شمرده اند. حال بفرض صحت و امانت داری روایات؛ نفی و انکار تناسخ در آنها؛ متوجه کدام نوع و شکل آن؛ بوده است؟


در تاریخ حتی برخی مادیّون منکر خدا؛ نیز از عقیدۀ تناسخ؛ بهره گرفته بودند و تناسخ تحریف شده و انحرافی خود را ساختند. پس همانگونه که نمی توان با نفی و انکار ادیان ضاله و باطله؛ اصل " دین " را نفی و انکار کرد؛ همانطور هم با نفی و انکار تناسخ تحریف شده و انحرافی؛ نمی توان اصل " تناسخ " را نفی و انکار نمود.

اینک؛ در کدام آیه ای در قرآن و حدیثی از معصومین (ع)؛ " تولّد دوباره " نفی و انکار شده است؟  

  
هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین!

 باری؛ آن تناسخ؛ با چنان توصیفی در روایات؛ مورد نفی و انکار ما هم هست. اما بلطف و کرم الهی؛ بزودی من اصل " تناسخ " را در قرآن؛ ثابت خواهم کرد!

معضل تصریح
" تناسخ " در ادیان الهی دیگر

عقیدۀ " تناسخ " بمعنی اصیل خود یعنی " تولّد دوباره " در دین هندو؛ تصریح شده است. خوشبختانه علماء ما اصل و ریشۀ دین هندو را از مبداء الهی دانسته اند. ولی معتقدند که برخی انحرافات؛ در این دین نیز اتفاق افتاده است. یکی از آنها " تناسخ " است.

اما ما باید با دلائل شرعی؛ (و نه عقلی!)؛ ثابت کنیم که " تناسخ " بمعنای مشهور آن؛ در دین هندو؛ تحریف شده است. و ادعای اینکه تناسخ در کتب اولیۀ دین هندو یعنی کتب مقدس ودا؛ نیامده؛ بفرض صحت؛ کافی برای صدور چنان حکمی نیست. زیرا لااقل در آن کتب مقدس؛ تناسخ نفی و انکار نشده است. و میزان " نفی و انکار " است.

وانگهی؛ کتاب الهی باگواد گیتا؛ سراسر حول محور تناسخ و تولد دوباره است. و شکّی؛ در اینکه آن 

" کتاب الله " است؛ نمی باشد. با اینحال؛ اگر کسی منکر آن شود؛ انکار او باید بر اساس ادله های محکم و تردید ناپذیر شرعی باشد و نه تجزیه و تحلیل " ذهن " و دست آوردهای علمی خودش. و از افتخارات دینی ماست که؛ قرآن ما را ملزم به ایمان به همۀ کتابهای آسمانی نموده است:

و تومنون بالکتاب کلّه
 آل عمران - 119
و آنهائیکه به همۀ کتابها ایمان دارند.


 
مسئولیّت الله در هدایت ادیان شرقی !

با اینحال اگر کتابی و عقیده ای تحریف شده باشد؛ و باعث گمراهی انسانها شود؛ مسئولیت آن بر عهدۀ خداست که؛ از میان همان مردمان و آئین؛ رسولی و کتابی را نازل نماید؛ تا مردمان را بسوی حقایق هدایت کند.


و لقد بعثنا فی کل امّه رسولا
النحل - 36  
و قطعا در هر جامعه ای؛ (و زمانی) رسولی را مبعوث کردیم!

واژۀ « امّه » در آیۀ فوق؛ تنها اشاره به " مکان " ندارد؛ بلکه " زمان " را نیز؛ در بر می گیرد. بدلیل آیۀ ذیل:

و لئن اخرنا عنهم العذاب الی امُه معدوده

هود - 8

و اگر عذاب را از آنها؛ برای زمان محدودی برداریم...

همچنین باید از زبان و فرهنگ همان مردمان؛ رسولی و کتابی نازل شود.

و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم

 ابراهیم - 4
و ما هیچ رسولی را نفرستادیم مگر؛ به زبان مردمانش تا برای آنها (حقایق را)؛ تشریح و روشن نماید.

وقتی قرآن تاکید دارد که؛ زبان عربی اش برای این است که؛ عربها بفهمند و باندیشند؛ باستناد چنین آیاتی؛ حتما باید رسول و کتاب جدید برای هندیها نیز؛ بر اساس زبان و فرهنگ خودشان باشد. زیرا مگر قرار نیست؛ اینها هم بفهمند و تعقل کنند؟!

 
انا انزلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون 
یوسف - 2
بدرستیکه ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم تا در آن باندیشید!


 و بالاخره خداوند در آیۀ ذیل؛ بر همۀ مومنین (که شامل مومنین هندوئی؛ بودائی هم هست) " منّت " گذارده است. 
 
لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه
آل عمران - 164
قطعا خدا منت گذاشته بر مومنین؛ زیرا که در میان آنها از خودشان؛ رسولی را مبعوث نمود تا برای آنها آیات خدا را بخواند و آنها را پاک گرداند و کتاب و حکمت را آموزش دهد.

حال اگر قرار باشد که هندوها و بودائیان؛ از رسول و قرآن عربی و بیگانه؛ تبعیت کنند؛ افتخار " منّت گذاری " از بین می رود.

وانگهی؛ تاریخ ما مسلمانان؛ اتفاقا در بارۀ " معاد "؛ مملو از اختلاف آراء و عقائد و گاه حتی تکفیر است. حال چگونه است که در میان میلیاردها هندو و بودائی (در طول تاریخ)؛ یک مومن هم از میان آنها؛ عقیدۀ تناسخ و تولد دوباره را؛ حتی زیر سوال نبُرده است؟!

اینک با توجه به اختلافات درونی خودمان و تفسیرهای متفاوت از فهم حقایق و عقائد؛ چگونه است که؛ ما مسلمانان؛ دین بیگانه ای را درست تر از دین خودمان و بهتر از پیروان آن دین؛ می فهمیم؟!

تازه؛ با توجه به این که؛ قرآن کتاب هدایت همۀ جهانیان است و در نتیجه کتاب مقدس و هدایت هندوها و بودائیان هم می باشد؛ حال وقتی آیات معاد در قرآن را؛ برای هدایت بیشتر و بهتر آنها بخوانیم؛ آنها درک و فهم تناسخی از آن آیات خواهند داشت؛ که اتفاقا باعث تقویّت بیش از پیش ایمان آنها به " تناسخ " خواهد شد! مانند آیات ذیل:

و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم

البقره - 28
و شما مُرده بودید که زنده تان کرد. سپس شما را باز هم می میراند و بعد دوباره شما را زنده می نماید!

افعیینا بالخلق الاول بل هم لبس من خلق جدید
 

ق - 15
آیا ما با آفرینش اول؛ ناتوان شدیم که در آفرینش دوباره و نو تردید دارید؟!

کما بدانا اول خلق نعیده

الانبیاء - 104  
به همان شکلی که آفرینش اول را آغاز کردیم؛ باز می گردانیم.



پیامی که هرگز
" انکار " نشد !

اینک وقتی کتابهای آسمانی ادیان ابراهیمی و کتابهای آسمانی ادیان برهمائی را در کنار هم قرار دهیم؛ می بینیم که وقتی عقیدۀ " تناسخ " از زبان ادیان برهمائی شنیده شد؛ ادیان ابراهیمی؛ لااقل؛ آن را انکار نکردند! اینک ملاک شرعی قضاوت چیست؟

ما که نباید انتظار داشته باشیم که هندوها و بودائیان به کتب اسفار ملاصدرا رجوع کنند!! کتبی که برخی پیشفرضهای آن؛ اتفاقا در مورد معاد؛ از جانب بسیاری از علماء مسلمان؛ بدرستی؛ کفرآمیز تشخیص داده شده؛ تا آنجا که کار او؛ به انکار معاد جسمانی در اسلام رسید. در نتیجه؛ دو امت بزرگ هندوئی و بودائی در تاریخ؛ از هر راهی که وارد اسلام شوند؛ سرانجام به تناسخ خودشان می رسند!

وانگهی آیا هندوها و بودائیان نخواهند گفت که؛ هدایت ما پیش کش تان؛ اول فکری بحال امت خودتان کنید که؛ گروه گروه به " تناسخ " گرایش دارند؟! اینک آیا ما باید منتظر ظهور امام زمان (عج) باشیم؟ همان کسی که هندوها و بودائیان باور دارند که؛ از طریق تناسخ؛ ظهور خواهد کرد؟! 



۱ نظر:

  1. انچه در تحریفات دین هندو که همان دین نوح پیامبر است حاصل شده بنام تناسخ منظورشان تقمص ارواح است که باطل است همانطور که فرزندان نسخه ای از پدر و مادر خود هستند هم روحا و هم جسما

    پاسخحذف