۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

بخش چهارم: قرآن چیست؟





قرآن چیست؟
1


بسیاری از عزیزان منتقد و یا مردد در باره عقیدۀ تناسخ؛ اظهار داشته اند که اصولا ایدۀ " تناسخ " در اسلام بیگانه است. قرآن هرگز؛ از تولد و زندگی دوبارۀ انسان در حیات دنیا؛ سخن بمیان نیآورده است. پس چگونه می توان به عقیده ای اعتقاد داشت که قرآن هیچ سخنی دربارۀ آن نگفته و نیآورده است؟ مگر غیر از این است که قرآن کتاب هدایت انسانها بسوی معارف عالیه الهی است و ما باید به آن عقیدۀ دینی؛ که قرآن بیان نموده؛ ایمان بیآوریم؟ " تولد دوباره " و بطور کلی " زندگی دوبارۀ انسان در دنیا "؛ ایده و عقیده ایست که؛ نه تنها قرآن هرگز بدان قائل نبوده؛ بلکه حتی متقابلا؛ ایدۀ جدید و عقیدۀ دیگری را بیان نموده است. گواه بر این حقیقت؛ اعتقاد به قیامت و معاد؛ در بیش از 1400 است.
 در پاسخ باید گفت که؛ چنین استدلالی ممکن است سازگار با عرف و عادت انسان و یا حتی بگونه ای مطابق عقل و وجدان او باشد. چنانکه در مورد مکتبها و اندیشه های بشری نیز؛ ممکن است همین منطق؛ صادق باشد. اما چنین منطق و استدلالی برای هر کتابی و مکتب فکری صحیح و صادق باشد؛ در مورد قرآن؛ به توضیحاتی که در ذیل می آید؛ بکلی مردود است!

جایگاه فراموش شدۀ قرآن

موضوع اساسی که مورد غفلت بسیاری از ما واقع می گردد؛ و آن را اغلب فراموش می کنیم؛ جایگاه ویژۀ قرآن است. قرآن تنها کتابی؛ از مجموعۀ عقائد و حقائق نیست! بلکه بالاتر و مهمتر اینکه قرآن کتاب میزان؛ فرقان و قضاوت است. چنین جایگاهی؛ برای هدایت دینی انسانهاست؛ آنهم بطور اقوم و احسن؛ بگونه ایکه شکی باقی نماند. به آیات ذیل گوش کنید!

ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم

الاسراء - 9
براستی که این قرآن؛ بروشی که استوارترین است؛ هدایت می کند.

الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله...الله نزل احسن الحدیث کتابا
الزمر - 23,18
کسانیکه سخنها می شنوند و از زیباترین و بهترین آن پیروی می کنند؛ آنان را - در حقیقت -  خداوند هدایت می نماید...خدائی که زیباترین و بهترین سخنان را در کتابی نازل نموده.

ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین 
البقره - 2
این؛ آن کتابی است که؛ بدون هیچ شکی؛ پرهیزگاران را هدایت می کند.  


تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا
الفرقان - 1

پُر برکت آن کسی استکه ملاک تشخیص درست و نادرست (فرقان) را بر بنده اش نازل نمود تا هشداری برای جهانیان باشد.

همین آیۀ اخیر نشان می دهد که؛ هشدار به همۀ عالم بشریت؛ که خود بخشی از هدایت است؛ ایجاب می نماید که قرآن دارای ویژگی " فرقان " باشد تا میان حق و باطل؛ بطور روشن؛ از یکدیگر تفکیک حاصل گردد و موجب تردید و سردرگمی و گمراهی انسانها نگردد.
 پس کتابی با چنین ویژگی نمی تواند تنها مبشر ایدۀ جدیدی و عقیدۀ دیگری باشد. بلکه آن؛ جهت هدایت انسانها؛ حتما باید با نفی و انکار اصول عقائد باطل و خرافی؛ به انسانها هشدار نماید. پس بنا بر این؛ موقعی پیامبر می تواند شاهد تمام و کمالی باشد که؛ پیامش هر دو ویژگی " بشیر و نذیر " را داشته باشد

یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا

الاحزاب - 45
ای پیامبر! براستی که ما تو را؛ بعنوان گواه و بشارت دهند و هشدار دهنده؛ فرستادیم. 


ویژگیهای مهم دیگر قرآن؛ حق و میزان است:
  
الله الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان
الشوری - 17
خدا کسی است که؛ کتاب بر حقی و نیز میزان (درستی و نادرستی) را نازل نمود. 


درست بخاطر همین ویژگیهاست که قرآن کتاب داوری و صدور حکم نیز می باشد.

انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم
النساء - 105
براستی که ما برای داوری و صدور حکم؛ بسوی تو کتاب حقی نازل کردیم.
 

لازمۀ چنین جایگاه داوری دقیق و قضاوت منصفانه آن است که؛ از همه چیز و همۀ ابعاد و زوایا؛ بطور روشن سخن آورده باشد تا جای هیچ ابهام؛ تردیدی و نیز بهانه ای باقی نماند. به همین دلیل است که؛ قرآن خود را دارای شخصیت و جایگاه منحصر بفردی در نظام آفرینش؛ اعلام نموده است:

قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القران لایاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا و لقد صرفنا للناس فی هذا القران من کل مثل فابی اکثر الناس الا کفورا 
الاسراء - 88,89
بگو! اگرجن و انس گرد هم آیند؛ تا مثل این قرآن بیآورند؛ نخواهند توانست ولو اینکه همدیگر را پشتیبانی نمایند. و بتحقیق که ما در این قرآن از هر نمونه ای آوردیم. ولی اکثر انسانها کفر می ورزند. 


بنا بر این در قرآن؛ سخنی ناگفته باقی نمانده و هر آنچه که؛ بعنوان میزان و ملاک قضاوت و فرقان حق و باطل لازم بوده را؛ به تمام و کمال بیان نموده. و به هر سوالی؛ پاسخ روشن داده است.

افغیر الله ابتغی حکما و هو الذی انزل الیکم الکتاب مفصلا و الذین اتیناهم الکتاب یعلمون انه منزل من ربک بالحق فلاتکونن من الممترین و تمت کلمت ربک صدقا وعدلا لامبدل لکلمته و هو السمیع العلیم
 الانعام - 115

آیا غیر از خدا داوری را می جوئید؟ و حال آنکه او کتابی جامع برایتان نازل نمود و کسانی که به آنان نیز کتابی دادیم؛ می فهمند که قرآن هم کتاب حقی است از جانب پروردگارت. پس شک بخود راه مده. و پروردگارت تمام سخنان را بیان نموده و سخنان او غیر قابل تغییر و تعویض است و او شنوا و آگاهست. 


الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی
المائده - 5
امروز دین شما را کامل کردم و نعمتهایم را بر شما تمام نمودم. 


و اتیکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها ان الانسان لظلوم کفار
ابراهیم - 34
و از هر آنچه درخواست کنید؛ هم اکنون بشما داده شده است! و اگر تعداد نعمتهای الهی را بخواهید بشمارید؛ هرگز نخواهید توانست. براستی که انسان ظالم و کافر است.


 و این بخاطر آن است که کوچکترین سختی و دشواری برای پاکسازی مردم (از جمله پاکسازی از عقائد باطل) بوجود نیآید:

ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم و لیتم نعمته علیکم لعلکم تشکرون
المائده - 6
خداوند نمی خواهد که بر شما سختی وارد آید. بلکه می خواهد که شما را پاک گرداند و نعمتهایش را برای شما تمام نماید؛ تا شاید شکرگزار باشید. 


 ممکن است کسی بگوید که؛ آیا این بدان معنی است که قرآن همۀ عقاید باطل و خرافی را برای کل عالم بشریت بیان و نفی کرده؟ خیر! هدایت بدین معنی نیست. بلکه حتی آن می تواند خلاف هدایت هم باشد! زیرا که آن می تواند؛ مانع رشد و هدایت عقل و تفکر گردد. و یا طعمۀ مناسبی برای " ذهن بازیگوش " گردد. از اینرو قرآن موظف است که اصول عقاید و بنیانهای اندیشه های باطل و خرافی را نفی و انکار نماید. بخصوص در منطقۀ جغرافیای نزول وحی و تعالیم بزرگ الهی. ناگفته نماند که طرح برخی عقاید جزئی و فرعی در محیط بعثت؛ البته بحکم ضرورت؛ بلا اشکال است.بنا بر این توقع و تصور اینکه قرآن؛ همۀ عقائی خرافی و باطلۀ ریز و درشت را بیان نماید؛ توقعی  بی جا و تصوری غلط و حتی توهین آمیز به شان عالیمقام قرآن است.
از طرفی دیگر تولید عقاید باطل و خرافی هرگز متوقف نشده و همواره چنین عقائدی ولو بطور تدریجی و نامحسوس در حال شکل گیری بوده است. بنا بر این تصور اینکه قرآن؛ بعنوان فرقان؛ می بایستی هر عقیدۀ باطلی را برای انسانها تبیین می نمود؛ خود؛ تصور و عقیدۀ باطلی است! 

 
اما دو منطقۀ مجاور جزیره العرب و هندوستان؛ همواره مورد لطف و عنایت ویژۀ الهی قرار داشته. این دو سرزمین پهناور و مجاور هم بودند که از باران رحمت عالیترین و بزرگترین و مهمترین و بیشترین تعالیم و هدایت مبداء واحد الهی؛ حاصلخیز گشتند و منبع تغذیۀ معنوی تاریخ عالم بشریت شدند. عقیدۀ 

" تناسخ " محصول این قسمت از جهان بوده است و ریشه ای عمیق در باور دینی و شعاعی گسترده داشته است. بنا بر این؛ اگر تناسخ و تولّد دوباره؛ عقیده ای خرافی و باطل بود؛ قرآن؛ بعنوان اقوم و احسن کتب هدایت؛ موظف به نفی و انکار صریح و قاطع آن بود.

باری؛ تمامی تعالیم اصلی و دریای حقایق عالیۀ الهی؛ بطور فشرده در قرآن گردآوری شده است. بدین خاطر آنچه که؛ مفید هدایت و مایع رحمت برای انسانها بوده؛ در قرآن گرد آمده و طراحی چنین گردآوری؛ خود؛ رحمت مضاعفی برای مومنین همۀ ادیان بوده است.
    
و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمته للمومنین
الاسراء - 82
و برای مومنین؛ از قرآن؛ آنچه که مایۀ شفا و رحمت بوده نازل کردیم!

شاید یکی از علل نامگذاری " قرآن "؛ بمعنی " گردآوری شده " بدین خاطر؛ بوده باشد.


بهانه زدائی قرآن

ویژگی مهم دیگر قرآن؛ بهانه زُدائی آن است. بهانه های مهمی که ممکن است در رابطه با موضوع بحث این نوشتار؛ مطرح شود؛ از جمله از این قرار ذیل هستند:

 1- پیروی آگاهانه یا ناآگانه از گذشتگان. بهانه ای که به روشنی دامنگیر مسلمانان و اهل قرآن هم؛ شده است:

او تقولوا انما اشرک اباؤنا من قبل و کنا ذریه من بعدهم
 الاعراف - 173
تا نگوئید که پدران ما؛ در گذشته؛ مشرک بودند و ما هم؛ فرزندان آنها هستیم.

 
2 - بهانۀ دیگر؛ عدم وجود کتابی غنی که؛ در آن همه چیز؛ آنهم چنان روشن بیان شده باشد تا باعث بهترین شکل هدایت گردد:

و هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه و اتقوا لعلکم ترحمون ان تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا و ان کنا عن دراستهم لغافلین او تقولوا لو انا انزل علینا الکتاب لکنا اهدی منهم 

الانعام - 156,157 
و این کتاب را پُر محتوا و برکت نازل نموده؛ پس از آن پیروی کنید و پرهیزگاری نمائید تا مورد رحمت قرار گیرید. و تا نگوئید که کتابها؛ تنها برای دو امت قبلی؛ فرستاده شده بود و ما از درسهای آن بی خبر بودیم. حال اگر کتابی برای ما هم نازل می شد؛ چه بسا حتی از آن دیگران هم؛ بهتر هدایت می شدیم.
 

3 - نفی و انکار حکمی؛ ولو قرآن هرگز آن را؛ نفی و انکار؛ نکرده است:

و لاتقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب
 النحل - 116
و با زبانهایتا چیزی را حلال یا حرام نکنید! تا بدین ترتیب دروغی بر خداوند نسبت داده شود!


 مانند مجاز و حلال دانستن " رجعت " (با تفسیر خاص سنتی) در مذهب تشیع؛ که قرآن رسما؛ صریحا و قاطعانه آن را نفی و انکار نموده است:

حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترک کلا انها کلمه هو قائلها

المومنون - 99 الی100  
وقتی مرگ یکی از آنها فرا می رسد؛ می گوید: پروردگارا مرا " رجعت " ده تا کارهای نیکی را که ترک کرده بودم انجام دهم . چنین نیست! این سخنی است که او می گوید.

و حرام علی قریه اهلکنا انهم لا یرجعون 
الانبیاء - 95
مردمانی که هلاک می شوند؛ رجعت و بازگشت (عین) آنها (به زندگی دنیا) حرام و ممنوع است!


 حال چطور قرآن " رجعت " را؛ صریحا و قاطعانه تحت عنوان « حرام »؛ نفی و انکار نموده؛ علیرغم اینکه ظاهرا کسی به " رجعت " اعتقاد نداشته؟! اما نفی و انکار صریح " تولد دوباره "؛ که یکی از قویترین اعتقادات دینی در تاریخ بشر بوده را؛ فراموش نموده است؟! بنا بر این مباحث عقلی و نظریه ها و استنباطها؛ باید در محدودۀ حرام و حلال قرآن باشد و این حدود الهی در اعتقادات است.

در نتیجه؛ صرف اینکه قرآن " تولد دوبارۀ انسان و زندگی مجدد او در حیات دنیا " را؛ نیآورده و یا حتی عقیدۀ جدید و دیگری را مطرح کرده؛ کافی نیست و سخن قرآن را باید نا تمام دانست.

مگر آنکه قرآن؛ بعنوان کتاب میزان تشخیص؛ فرقان درستی و نادرستی و داوری بر حق و عادلانه؛ ایدۀ تولد دوبارۀ انسان که؛ یکی از مهمترین؛ اصیل ترین  و گسترده ترین عقیدۀ دینی؛ در تاریخ بشر بوده را؛ به روشنترین و قاطعانه ترین وجهی؛ نفی و انکار نموده باشد. در غیر اینصورت؛ لااقل؛ راه برای اعتقاد به " تولّد دوباره " باز خواهد بود.

به همین دلیل؛ در تاریخ اسلام فرقه هائی به تناسخ قائل شدند و عقیدۀ خود را؛ حتی مستند به آیات قرآن نمودند. و مخالفان آنها هرگز نتوانستند با دلائل قرآنی؛ آنان را مجاب نمایند. 
  
همچنین؛ ملاصدرا؛ علیرغم اینکه در ابطال تناسخ بزرگترین و بیشترین استدلالات عقلی را ارائه داده بود؛ ولی با اینحال صریحا اعتراف نمود که؛ ابطال تناسخ وجه شرعی ندارد؛ بلکه تنها بدلائل عقلی است! اما چرا؟! چگونه ممکن است که عقیده ای؛ خلاف شرع نباشد ولی خلاف عقل باشد؟! 

 در نتیجه عدم انکار صریح عقیده ای دینی؛ در قرآن؛ آنهم با موقعیتی چون " تناسخ "؛ باعث می گردد که قرآن؛ جایگاه حقیقی اش را از دست بدهد. بدین معنا که قرآن بجای آنکه ملاک تشخیص و محل رفع اختلاف گردد؛ خود موجب بوجود آمدن اختلاف و تفرقه می گردد! در اینصورت باید برای حل اختلاف به مرجع دیگری پناه آورد؟! و این کفر و شرک آشکاریست.

و قرآن نه تنها تناسخ را - صریحا - انکار ننموده؛ بلکه آیات بسیاری در قرآن؛ بوضوح و بشدت انسان را بسوی تناسخ؛ سوق می دهد. مانند:

و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم
البقره - 28
و شما قبلا مُرده بودید که زنده تان کرد. سپس باز هم شما را می میراند و بعد دوباره زنده تان می نماید.

چنانکه در بخش قبلی اشاره کردم؛ وقتی قرآن بعنوان کتاب هدایت عالمیان از جمله؛ هندوها و بودائیان نیز خوانده شود؛ بر ایمان آنها به " تناسخ "؛ افزوده می گردد. حداقل هیچ هندو و بودائی با خواندن قرآن؛ به بُطلان تناسخ نمی رسد. پس؛ یا باید این سخن کفرآمیز را بگوئیم که قرآن اقوم کتب هدایت نیست! یا ما منکران تناسخ و تولّد دوباره؛ (ممکن است) بر خطا باشیم.
در هر صورت؛ با توجه به جایگاه ویژه و منحصر بفرد قرآن است که؛ چنین اصل متین و قائده محکمی بنا نهاده شد:

هر عقیده ای را که قرآن صریحا؛ نفی و انکار نکرده باشد؛ اعتقاد به آن جایز است!



**********


قرآن چیست؟
2

مشهور است که؛ قرآن بعنوان کتاب خدا؛ معجزۀ آخرین پیامبر است. صرفنظر از اینکه قرآن بعنوان کتاب هدایت بشریت بسوی رستگاری؛ معجزۀ الهی است؛ آن را از جهت بلاغت و فصاحت نیز معجزه دانستند. گاهی هم آن را از نظر دانشهای جدید؛ معجزه گفته اند. اما به اعتقادم اینگونه نظریه ها در حقیقت مقایسۀ کتاب خدا با کتاب بشر است! در این مقایسه در اصل؛ قرآن نیز بعنوان " کتاب " در ردیف کتابهای بشری قرار داده شده؛ با این تفاوت که کتاب خدا؛ برتر می باشد. اما این درست نیست!

قرآن بعنوان "کتاب"؛ بمعنای بشری آن نیست. بدین معنی که؛ بر خلاف تصورات برخی؛ قرآن؛ " متن " نیست. حتی صرفنظر از معارف آن؛ قرآن قابل قیاس با دیگر کتابهای آسمانی نیست. پس قرآن چیست؟


 

قرآن ، بعنوان ارگانیسم پیچیدۀ زندۀ ادبی


باری؛ قرآن " متن " نیست؛ بلکه یک " سیستم ارگانیک از واژگان و عبارات " است. به عبارت دیگر قرآن؛ "موجود زندۀ ادبی" و یا "دستگاهی ادبی پیشرفته و خودکار" می باشد. واژه ها و عبارات قرآن؛ همچون سلول ها و اعضاء و جوارح بدن موجود زندۀ تکامل یافته ای می باشند. به همین دلیل هر گونه جابجائی در واژه ها و عبارات و یا تغییر در معانی آنها؛ تعرض به طبیعت قرآن و موجب بیماری آن؛ خواهد شد.


زبان قرآن

دومین ویژگی مهم قرآن؛ زبان خاص و بدیع آن است. بسیاری از تفسیرها و فهم های نادرست؛ از قرآن؛ بخاطر عدم آشنائی با " زبان قرآن " است. زبان قرآن مانند ساختار ادبی آن همچنان برایمان ناشناخته مانده است. ما وقتی قرآن می خوانیم؛ گمان می کنیم که آن را درست می خوانیم! ما گمان می کنیم که زبان قرآن؛ کم و بیش زبان متداول بشری است! ما قرآن را در حقیقت با زبان بشری خودمان می خوانیم و چون با زبان خاص قرآن؛ بیگانه هستیم؛ قرآن را با زبان خودمان می فهمیم. در نتیجه غلط می فهمیم!

ادعای اینکه تناسخ یا تولّد دوباره؛ در قرآن نیست؛ ادعای راستی است؛ اگرچه نادرست است! مدعیان راست می گویند زیرا که آن قرآن؛ کتاب خدا نبوده؛ بلکه بازتاب ذهن و زبان بشری بوده است. اما وقتی با ساختار و طبیعت قرآن آشنا شویم و زبان خاص قرآن را یاد بگیریم؛ و نیز سایۀ سنگین ذهنیت کاذب هزار ساله را بزدائیم؛ به اعتقاد من؛ بعد از توحید؛ روشنتر از تناسخ؛ حقیقتی را نمی توان در قرآن یافت!    


عربی قرآن ، زبان عربی نیست !

از اینروست که عربی قرآن؛ منحصر بفرد می باشد. بر خلاف ادعای اینکه زبان عربی؛ نسبت به دیگر زبانهای دنیا؛ زبان کاملی است و یا آن ویژگیهای منحصر بفردی دارد که قرآن به همین دلیل؛ به زبان عربی نازل شده است؛ زبان عربی همانند دیگر زبانهای بشری؛ نارسائیهای فراوان خود را هم؛ دارد. به همین دلیل؛ قرآن؛ تابع قواعد زبان عربی؛ نیست. بلکه محصول ادبیِ ابتکاری می باشد. از اینرو؛ حتی کاربُرد واژگان و نیز معانی آنها در قرآن؛ محصول همین ابتکار است. 

بنا بر این؛ باید میان " زبان عربی " و " عربی قرآن "؛ تفاوت قائل شد! عربی قرآن؛ زبان جدیدی در تاریخ زبانهاست و همین آن را غیر زمینی نموده است. این تفاوت را می توان حتی بین کلام پیامبر و کلام قرآن بخوبی مشاهده کرد. در نتیجه
؛ اگرچه عربی قرآن؛ با مواد و مصالح زبان عربی؛ طرح ریزی شده است؛ اما نباید آن را؛ عین زبان عربی دانست. این بدان معنی است که؛ حتی عربها نیز؛ به ترجمۀ قرآن نیاز دارند!

قرانا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون
 الزمر - 28

این قرآن؛ عربی بدون کژی است؛ برای اینکه شاید آنان؛ تقوا را رعایت کنند!

و هذا لسان عربی مبین 
النحل - 103
و این زبان عربی؛ روشنگر است!

این گونه توصیفات؛ نشان می دهد زبان " عربی ذی عوج " و " عربی غیر مبین " هم وجود دارد؛ که در واقع همان؛ زبان کلاسیک و یا عرفی عربی است. پس در مجموع؛ هم ساختار قرآن و هم زبان آن؛ ناشناخته است. و تا این دو؛ بدرستی کشف نگردد؛ لایه های عمیق قرآن؛ قابل فهم نخواهد بود. 

 

مهندسی قرآن

امروزه بیش از آنکه به " مفسر قرآن " احتیاج باشد؛ بنوعی به " مهندس قرآن " نیاز است! قرآن مانند ماشین مُدرن و پیچیده ای است که کتابچۀ راهنما ندارد و خریدار نمی داند که چگونه این دستگاه را روشن نماید و آن را بکار اندازد. و یا مانند کلان شهری است که نقشۀ جهانگردی ندارد و موجب سرگردانی توریستهای این شهر ادبی شده است. معماهای قرآن همچنان بی جواب مانده و رازهای آن پنهان. قرآن با قدمت بیش از 1400 سال؛ هنوز کتاب جوانی است! اگرچه مفسران و محققان در طول تاریخ عُمر قرآن؛ دست آوردهای بسیار و بزرگ و مهمی داشته اند. اما با توجه به عصر جدید و تکامل علم و تمدن؛ قرآن نیاز به یک جهش عظیم دارد.


بزرگترین کشف تاریخ ؟!

درک و فهم دقیق؛ روشن  و ملموس قرآن؛ بعنوان " ارگانیسم پیچیدۀ زندۀ ادبی " یا " دستگاه پیشرفتۀ ادبی خودکار "؛ نیاز به تامل و تعمیق و البته زمان دارد. اگر چنین شناختی که بلطف و کرم الهی؛ برای من؛ حاصل شده است؛ با پی گیری جدی اهل فن؛ و با ضوابط علمی به اثبات نهائی و رسمی رسد؛ بی تردید؛ بزرگترین کشف؛ نه تنها در تاریخ اسلام؛ بلکه بجرات می توان گفت؛ بزرگترین و مهمترین کشف در تاریخ ادیان جهان؛ بطور کلی است. و حتی چه بسا؛ آن یکی از بزرگترین و مهمترین کشفیات تاریخ بشر؛ در حوزۀ هنر و ادبیات؛ باشد!


یک پیشنهاد !

از اینرو؛ به همۀ شیفته گان قرآن و متخصصان در حوزه های علمی و دینی و البته نهاد های دولتی؛ پیشنهاد می کنم که موسسۀ بین المللی قرآن پژوهی نوینی را؛ باذن خدا؛ راه بیاندازند؛ تا ابعاد و اعماق این ابر شاهکار ادبی تاریخ جهان؛ کشف و مورد شناسائی قرار گیرد.  




تفسیر ساختاری

روش تفسیری مُدرن و نوین قرآن

بی تردید؛ بهترین و مهمترین روش تفسیری قرآن؛ " تفسیر قرآن بقرآن " می باشد. بنا بر این تفسیر؛ آیات قرآن؛ برخی؛ برخی دیگر را؛ تفسیر می کنند. و نیز معانی واژگان و عبارات قرآن؛ بر اساس کاربُرد آنها؛ در آیات قرآن؛ بدست می آید.
ظاهرا مرحوم علامۀ طباطبائی؛ از پیشتازان چنین تفسیری بوده و مدعی بود که تفسیر مشهور المیزان را بر همین روش تفسیری؛ نگارش نموده است. همچنین آیت الله جوادی آملی نیز تفسیر کبیر نسیم را؛ به همین روش؛ دنبال کرده است.

اما متاسفانه مدعیان روش تفسیری قرآن بقرآن؛ درعمل پایبند به این روش نبودند و در نتیجه موفقیت بزرگ و مهمی بدست نیآوردند. کم مواردی نیست که مفسران مذکور؛ تراوشات فکری خود را؛ یا روایات و علوم دیگر را؛ آمیخته به روش تفسیری قرآن بقرآن نموده اند. همین امر باعث شد که در تشخیص و انتخاب اینکه کدام آیات؛ مفسر آیات دیگر است؛ خطا نمایند. همچنین آنان شناخت صحیحی از کتاب قرآن؛ آنگونه که حق قرآن است را؛ یا نداشتند و یا اگر داشتند؛ درعمل توفیق بزرگ و مهمی بدست نیآوردند. بعنوان مثال این دو مفسر بزرگ؛ در عصر شکوفائی عظیم علم؛ همچنان در تفسیر آیات خلقت انسان؛ آفرینش آدم (ع) را مستقیما از مشتی گل دانسته اند!

در اینجا مایلم ایدۀ تفسیری نوینی را پیشنهاد نمایم. این تفسیر که آن را " تفسیر ساختاری " نامیده ام از 

" خلاء " ظهور نکرده؛ بلکه آن در واقع؛ تکامل تفسیر قرآن بقرآن می باشد. به همین دلیل بسیاری از مقدمات این تفسیر در حقیقت؛ محصول و میراث زحمات ارزندۀ گذشتگان است. تفسیر ساختاری بر اساس شناخت " چیستی قرآن " است. و قرآن را بعنوان یک " سیستم ادبی خودکار " شناسائی می کند.

این تفسیر بر ساختار ادبی قرآن؛ تمرکز می نماید. واژه ها و عبارات قرآن را آنگونه که هستند؛ می خواند. به عبارت دیگر آرایش صورت قرآن را تغییر نمی دهد. مطلقا هیچ چیزی را از خارج قرآن نمی پذیرد. حتی لغتنامه های عرب را ملاک و تعیین کنندۀ معانی واژه های قرآن نمی داند. در تفسیر ساختاری؛ عین ظاهر کلام؛ مقصد است. بدین معنی که بین " کلمات " و " حقایق " رابطۀ ماهوی بر قرار است. به عبارت دیگر " حقایق " در شکل " کلمات " نزول می کنند. چنانکه خود قرآن؛ فاش می سازد:

و یرید الله ان یحق الحق بکلماته

الانفال - 7
و خداوند می خواهد با کلماتش؛ حقایق را ثابت نماید.

معنی " مبین " و روشن بودن آیات قرآن هم؛ دقیقا همین است.


تفسیر ساختاری در حقیقت؛ تفسیر بمعنای مشهور و متداول آن نیست؛ بلکه نوعی شیوۀ خواندن و فهم قرآن است. از اینرو؛ آن تفسیری مردمی است. زیرا عامۀ مردم می توانند این شیوه را بکار گیرند و با قرآن ارتباط مستقیم برقرار نمایند. به عبارت دقیقتر تفسیر ساختاری روشی است برای خواندن صحیح و فهمیدن مستقیم قرآن بدون نیاز به تفسیر! به بیان دیگر؛ ارتباط مستقیم انسان با قرآن بدون هیچ واسطه ای. زیرا بهترین تفسیر قرآن؛ خود قرآن است.

با اینحال " تفسیر ساختاری "؛ فعلا؛ بعنوان یک " ایده " است. مسلما این روش تفسیری نیاز به آزمایش دارد تا بتواند؛ جایگاه علمی و رسمی خود را بیابد و با رشد و تکامل؛ تمام توان خود را بروز دهد.

اثبات قطعی تناسخ یا تولّد دوباره؛ با همین روش تفسیر ساختاری؛ صورت گرفته است. بنا بر این خوانندۀ گرامی می تواند؛ تا حدودی هم به معماری پیچیده و زیبای قرآن و هم زبان خاص آن؛ از نزدیک آشنا شود.

تذکر: اخیرا در سایتهای اینترنتی؛ از تفسیر ساختاری نام بُرده شده است که
در واقع؛ به ساختار سوره ها توجه دارد و هیچ ربطی به ایدۀ تفسیری مذکور در اینجا ندارد.

خوانندۀ گرامی! بدین ترتیب؛ مقدمات ورود به بحث معاد در قرآن و اثبات تناسخ در قرآن؛ پایان یافته و از بخش ششم؛ وارد مرحلۀ دوم مطالعات خواهیم شد. همانطور که در بخش نخست اشاره کردم؛ آنچه تاکنون عرضه شده است؛ خالی از سهو؛ اشتباه و خطا و یا نارسائی در بیان و تفهیم نیست و حتما احتیاج به تغییرات و اصلاحات دارد. اما هیچکدام؛ خدشه ای بر حقیقت و مقصد کلام و تحقیقات وارد نمی سازد. 

چنانکه قبلا هم گفتم؛ این سایت باز و گشوده است. بنا بر این نقد ها و راهنمائیهای شما در بهبود و غنی تر کردن آن؛ حتما لحاظ خواهد شد.
 



 

۱ نظر:

  1. شما متاسفانه همه نوشته هایت تفسیر به رای است چون هنوز اصول ثابت قران را درک نکرده اید اصلها ثابت وکه سنت الله = قانون هستی و حیات و تکاکل است و موازین حق است و اصول اجتهاد است وووو که در خود قران دارای 26 نام است در ایمجا اصول قران را که همان برهان است ومعیار فرقان علم و جهل است مطالعه فرمائید http://mpmtdbhm.blogspot.ch/p/6.html

    پاسخحذف