۱۳۹۱ خرداد ۱۶, سه‌شنبه

بخش چهاردهم (1): قیامت های متوالی در قرآن





سند قطعی وقوع تولد دوباره در قرآن!


ثم خلقناکم جدید من بعد موتکم لعلکم تشکرون!

در قسمت های گذشته به این نتیجه رسیدیم که؛ همراهان هلاک شدۀ موسی (ع) هرگز رجعت نکرده بودند و هرگز دوباره زنده نشده بودند! بلکه آنان مدتها پس از آن حادثه؛ که با حرف « ثم »؛ نشان داده شده؛ در بدن جدیدی؛ دوباره آفریده شده بودند. و نشان داده شد که؛ علت اصلی بعثت آنها؛ اتفاقا در خود آیه بروشنی؛ بیان شده است: «
لعلکم تشکرون ». و این بمعنی استفاده از نعمتهای الهی؛ جهت رشد و تعالی انسان است. پس « لعلکم تشکرون »؛ در آیۀ مورد نظر را باید؛ تصریح قرآن به " فرصت های جدید مُردگان " در زندگی دنیوی دانست! بخصوص اینکه؛ آن بصورت فعل مضارع آمده که؛ دلالت بر تکرار و استمرار دارد. یعنی مُردگان بطور مکرر در زندگی دنیا مبعوث می گردند تا شاید شکر گزار باشند.

و نیز با استخراج قائدۀ " وحدت علت " از قرآن؛ نشان دادم که " شکر "؛ علت اصلی دو پدیدۀ هلاکت و بعثت؛ می باشد. همچنین؛ با استناد به اصل « تشابهت قلوبهم » نیز؛ به این نتیجه رسیدیم که؛ مخاطبان ضمایر « کم » در آیه؛ باید تمامی یا غالب قوم بنی اسرائیل باشند. زیرا  تشابهت = هلاکت و بعثت ؛ نتیجۀ طبیعی و منطقی و مهمتر؛ عادلانۀ آن است.

بنا بر این بسیاری از آنان؛ از جمله؛ همراهان هلاک شدۀ موسی (ع)؛ بار دیگری؛ در زمان محمد (ص) هم؛ در بدن جدیدی آفریده و مبعوث شدند و مخاطبان مستقیم و زندۀ آیه قرار گرفتند. اولا بدلیل قائدۀ قرآنی:

ولا تزروازره  وزر اخری 

فاطر - 18  
هیچ کسی بارمسئولیت دیگری را؛ بر دوش نمی کشد.

و ثانیا خطابهای قرآن حق و صادق و معتبر هستند. بنا بر این مجموعۀ خطاب


فاخذتکم الصاعقه و انتم تنظرون ثم بعثناکم من بعد موتکم


 خطاب واقعی و حقیقی بوده که؛ مخاطبان آن در زمان محمد (ص)؛ واقعا حضور داشتند. توجه به این نکته ضروریست که؛ قصد قرآن این نیست که نشان دهد همۀ قوم بنی اسرائیل دوباره در بدن جدیدی مبعوث شدند. اگرهم چنین می کرد؛ درست نمی بود. باری؛ قرآن زنده شدن همۀ انسانها؛ از هر قوم و مذهب و نژادی؛ پس از مرگشان را؛ پیشتر در همان سورۀ بقره؛ صراحتا فاش نموده بود:

و کنتم امواتا فاحیاکم
البقره - 28

و شما مُرده بودید که؛ زنده تان کرد.


  ولی در آیات بعدی؛ قرآن نمونه هائی عینی و تاریخی؛ از قانون عمومی نظام آفرینش را؛ نمایش می دهد و بقیۀ نتیجه گیری را به تعقل و تفکر انسان در آیات؛ واگذار می نماد. از اینرو زبان قرآن؛ زبان رمز و اشاره و کنایه است. استفاده از ضمیر « کم » در آیۀ مورد نظر؛ می تواند چنین لحنی داشته باشد. یعنی آن می تواند نقش دو پهلو را ایفا نماید. هم متوجۀ برخی مخاطبان تناسخ یافته؛ در عصر نزول باشد و هم متوجۀ همۀ قوم بنی اسرائیل.
 لازم نیست که تناسخ و تولد دوباره همۀ انسانها ثابت شود. بلکه کافی است که؛ تنها یک مورد تناسخ و تولد دوباره ثابت گردد؛ تا با تکیه بر اصل " عمومیت قانون " و نیز " عدل طبیعت "؛ تناسخ و تولد دوبارۀ کلیۀ ابنای بشر؛ مسلم و قطعی گردد.

چنانکه لازم نیست؛ تولد دوباره؛ دو - سه بار بوقوع بپیوندد؛ تا " چرخۀ مرگ و زندگی " ثابت شود. وقتی معلوم شد که؛ انسانی دوباره متولد گشته؛ بنا بر اصل " تکرار پذیری قانون " هیچ دلیلی بر اثبات و حتی تردید در تولد بار سوم و چهارم و بارهای دیگر؛ وجود ندارد.


اینک در آیۀ 56 از سورۀ بقره؛
ضمیر « کم » در وسط « خلقناکم جدید »؛ که معنی و تفسیر عبارت      « بعثناکم » می باشد؛ دلالت نهائی و قطعی بر وقوع عمومی تناسخ و تولد دوباره؛ در قرآن دارد.



نگاه دیگر تفسیر ساختاری

آنچه تاکنون بدست آوردیم؛ یکی از روشهای تفسیر ساختاری از آیۀ مورد بحث بوده است. روش دیگر تفسیر ساختاری؛ بسیار دقیقتر؛ مهمتر؛ نزدیکتر؛ جالبتر و در عین حال ساده تر است. و آن ابتداء اینکه؛ اعتقاد به معاد بر این استوار است که؛ انسانها پس از مرگ؛ در روز قیامت مبعوث خواهند شد. قرآن در آیات متعددی صراحتا از " بعثت مُردگان " در روز قیامت خبر داده. ولی آن بشدت مورد انکار کافران؛ قرار گرفته بود. مانند:

ثم انکم بعد ذلک لمیتون ثم انکم یوم القیمه تبعثون

المومنون -15
سپس شما پس از این (زندگانی)؛ خواهید مُرد. سپس قطعا شما در روز قیامت؛ مبعوث خواهید شد.

ولئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفروا ان هذا الا سحر مبین

هود - 7

(ای محمد) اگر بگوئی: " شما حتما پس از مرگ؛ مبعوث شده هستید "؛ البته آنانیکه کفر می ورزند؛ خواهند گفت که این عوام فریبی آشکاری است!

از آیات فوق بخوبی می توانیم فرمول و تعریف " قیامت " در قرآن را؛ بدست آوریم:

قیامت = بعثت بعد موت

 
اما اکنون اگر - از زاویۀ تفسیر سنتی - همراهان هلاک شدۀ موسی (ع)؛ بطور معمول و طبیعی؛ مانند دیگر مُردگان عالم؛ مشمول حکم زنده شدن دوباره؛ نمی شدند؛ چه سرنوشتی می خواسته داشته باشند؟ قائدتا آنان می بایستی؛ سرنوشتی کاملا متفاوتی پیش رویشان می داشتند. آن چیست؟ پاسخ قرآن روشن است:

انکم مبعوثون من بعد الموت 

هود - 7
شما حتما پس از مرگ؛ مبعوث می شوید.

ولی این همان؛ عاقبت و سرنوشتی است که، همراهان هلاک شدۀ موسی (ع)، هم اکنون؛ دچار آن شده بودند؟!

ثم بعثناکم من بعد موتکم 

البقره - 56
سپس شما را پس از مرگتان مبعوث کردیم.

پس چه فرقی کرده است؟! به عبارت دیگر؛ چه آن واقعه رُخ می داد و چه رُخ نمی داد؛ در هر دو صورت؛ نتیجه همان شد!! پس کدام رجعتی؟! کدام معجزه ای؟! و از همه مهمتر؛ کدام نعمتی؟! و سرانجام چه شکری؟!


چگونه است که؛ چه آنان برای همیشه می مُردند و یا دوباره زنده می شدند (که شدند)؛ در هر دو صورت متخالف؛ سرنوشت آنان می خواسته؛ یک حکم واحد باشد: بعثت من بعد موت ؟!! 


از طرفی دیگر؛ این حکم در قرآن؛ فرمول و قائدۀ " قیامت " می باشد! پس آنچه برای همراهان موسی (ع) اتفاق افتاد؛ " قیامت " بوده است! و معنی سخن مشهور؛ مبنی بر " قیامت محیط بر دنیاست "؛ باید همین باشد. اکنون تاویل آیات ذیل مملوس می گردد:

فهل ینظرون الا الساعه ان تاتیهم بغته فقد جاء اشراطها فانی لهم اذا جاءتهم ذکراهم
محمد - 18

پس آیا آنان انتظاری غیر از « الساعه » دارند که؛ ناگهانی بسوی آنان خواهد آمد؟! قطعا شرایط آمدن آن تحقق یافته است. پس وقتی آن بیآید؛ در آنموقع؛ چه پندی خواهند گرفت؟

 
سنت الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا یسئلک الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا
الاحزاب - 62,63
 

" سنت خدا " در مورد پیشینیان نیز گذشته بود. زیرا برای " سنت خدا " گزینۀ دیگری نیست. مردم از تو در بارۀ «الساعه» می پرسند. بگو که علم به آن تنها؛ در نزد خداست. از اینرو معلوم نیست؛ شاید «الساعه» خیلی نزدیک باشد.
 
و ما یدریک لعل الساعه قریب یستعجل بها الذین لایومنون بها
الشوری - 17,18 
و تو هرگز نمی توانی بدانی. شاید « الساعه » نزدیک باشد. زیرا کسانیکه ایمان ندارند؛ زمان وقوع آن را تعجیل و نزدیک خواهند کرد!

عباراتی چون بغته <ناگهانیلعل قریب <شاید نزدیک باشد> و یستعجل بها <جلوتر انداختن آن در وصف زمان وقوع " قیامت "؛ دلالت بر این دارد که؛ زمان وقوع  آن " نسبی " می باشد! پس آن امری نیست که؛ در یک زمان مشخص و معین؛ برای همۀ انسانها بوقوع بپیوندد. بلکه امکان وقوع آن؛ بسته به شرایط؛ می تواند در هر لحظه ای باشد. شاید یکی از جهاتی که قرآن؛ قیامت را «الساعه» نیز خوانده؛ به همین خاطر باشد. پس معنی آیاتی مانند آیۀ ذیل که ظالمان و کافران را به « الساعه » تهدید می کند؛ بمعنی امکان هلاکت آنان و نیز بعثت آنان؛ در هر زمانی می باشد.

فویل للذین ظلموا من عذاب یوم الیم هل ینظرون الا الساعه ان تاتیهم بغته وهم لا یشعرون
الزخرف - 66

وای بر کسانیکه ظلم می کنند؛ از عذابِ روزی دردناک. آیا آنان انتظاری غیر از « الساعه » دارند که؛ ممکن است؛ هر لحظه بسوی آنان بیآید؟ ولی آنان نمی فهمند!

نکتۀ جالب توجه در لحن قرآن است که؛ به
" انتظار و توقع داشتن " ظالمان و کافران از « الساعه »؛ تاکید می ورزد. مانند:

 
هل  ینظرون الا الساعه
فهل ینظرون الا سنت الاولین   
ما   ینظرون الا صیحه واحده 

زیرا بعید نیست؛ بلکه احتمال قوی است که؛ عبارت « تنظرون » در رابطه با واقعۀ همراهان موسی (ع) نیز؛ در همین راستا باشد. چنانکه در مورد قوم ثمود آورده است:

فاخذتکم الصاعقه و انتم تنظرون ثم بعثناکم...
البقره - 55 , 56
و فی ثمود
...فاخذتهم الصاعقه و هم ینظرون 

الذاریات - 43 , 44
 
یعنی ستمگران تاریخ؛ در واقع با رفتارهای خود؛ انتظار دیگری نمی توانند داشته باشند.


 
چرخۀ قیامت های متوالی در قرآن!

ولی مهمترین نتیجه گیری؛ این استکه؛ دو آیۀ ذیل؛ دلالت بر " چرخۀ قیامت های متوالی " دارند:


انکم مبعوثون من بعد الموت
ثم بعثناکم من بعد موتکم



توضیح اینکه؛ همراهان مبعوث شدۀ موسی (ع) در زندگانی دنیا؛ بنا بر قوانین طبیعت؛ مرگ دیگری خواهند داشت. و در نتیجه؛ بنا بر آیۀ نخست در بالا؛ آنان باید بار دیگری پس از مرگشان؛ مبعوث گردند. بعبارت دیگر؛ حکم واحد فوق؛ دو بار؛ تکرار می گردد! و همانطوریکه محل وقوع این حکم؛ در بار اول؛ همان زمینی بوده؛ که در آن می زیستند و در آن مُردند؛
پس طبق قانون و قائده؛ در بار دوم نیز؛ همان      " زمین " خواهد بود.

الذی جعل لکم الارض مهدا...و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری 
طه - 53 الی 55
او کسی استکه " زمین " را محل پرورش شما قرار داده است...(به همین خاطر)؛ از آنجا شما را آفرید و در آنجا شما را بازمی گرداند و از همانجا؛ شما را دوباره؛ بیرون می آورد.


بدین ترتیب؛ از بخش دوم تفسیر ساختاری از آیۀ مورد نظر؛ نتایج ذیل بدست می آید:

1. آنچه برای همراهان هلاک شدۀ موسی (ع)؛ اتفاق افتاده بود؛ " رجعت " نبوده؛ بلکه؛ " بعثت قیامت " بوده است!

2. آنان در " بدن جدیدی " دوباره آفریده شدند. زیرا بنا بر آیات متعدد قرآن؛ بعثت در معاد؛ با خلقت جدید می باشد: 

لمبعوثون خلقا جدیدا...یخلق مثلهم  
الاسراء - 98 , 99

3. ضمیر « کم » که اتفاقا در ساختار فرمول قیامت و نمونۀ تاریخی آن؛ مشترک است؛ نشان می دهد که همۀ بنی اسرائیل پس از مرگشان؛ در بدن جدیدی مبعوث شدند. زیرا فرمول و قائدۀ " قیامت عمومی است و تبعیض در آن راه ندارد.
4. از آنجائیکه آنان در بازگشت به دنیا؛ طبق قوانین طبیعت؛ محکوم به مرگ هستند؛ و نیز بنا بر فرمول و قائدۀ قیامت مبنی بر " بعثت پس از مرگ در نتیجه؛ آنان می بایست در آینده ؛ همان حکم « ثم بعثناکم من بعد موتکم » را؛ دوباره تجربه کنند! به عبارت دیگر؛ خداوند یکبار دیگر؛ عین همین آیه را؛ در آینده ؛ برای اینان تکرار می نماید! بدین ترتیب اصل "چرخۀ قیامت های متوالی " در قرآن؛ ثابت گردید!



 
تفسیر سنتی از قیامت


نتیجه گیری فوق؛ موجب توضیحاتی پیرامون " قیامت " می گردد. تفسیر سنتی؛ با استناد به آیات و روایات؛ قائل به دو نوع " قیامت " است: قیامت صغراء و قیامت کبری.

قیامت صغراء؛ از مرگ انسان آغاز می شود

چنانچه از پیامبر (ص) روایت شده است:

من مات فقد قامت قیامته

کسی که بمیرد؛ قیامتش بر پا شده است.


قیامت کبری؛ از مرگ عالم دنیا برپا می گردد

با وقوع این قیامت؛ حیات " عالم دنیا " به پایان می رسد و برای همیشه منقرض می گردد. و عالم دیگری بنام " عالم آخرت " جایگزین آن خواهد شد. با وقوع قیامت کبری؛ همۀ مُردگان؛ در یک زمان؛ زنده و مبعوث می گردند و در یک مکان جمع می شوند تا بحساب اعمال آنها رسیدگی شده و به مجازات یا پاداش خود در جهنم ابدی یا بهشت ابدی برسند! بدین ترتیب داستان عالم عظیم دنیا و بشریتِ در آن؛ برای همیشه پایان می یابد!


تفسیر مُدرن ساختاری از قیامت

ولی این تقسیم بندی و نامگذاری از " قیامت "؛ حقیقی نمی باشد. زیرا تفسیر حدیث پیامبر در نزد مفسران؛ در حقیقت این است که؛ کسیکه میمیرد؛ منتظر قیامت کبری خواهد بود. بنا بر این؛ تقسیم بندی و نامگذاری مذکور در بالا؛ جنبۀ صوری دارد.

پرسش این است که؛ اصلا چرا پیامبر(ص) چنین سخنی گفته است؟ بنظر می رسد که پیامبر(ص) اشاره به " قیامت فردی " دارد. از طرفی دیگر؛ قرآن تصریح می نماید که در " قیامت "؛ انسانها مبعوث خواهند شد:


ثم انکم بعد ذلک لمیتون ثم انکم یوم القیمه تبعثون
المومنون -15
سپس شما پس از این (زندگانی) خواهید مُرد. سپس قطعا شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد.

بنا بر این؛ حدیث پیامبر؛ مبنی بر اینکه هر فردی بمیرد؛ قیامتش بر پا می شود؛ بدان معنی خواهد بود که؛ وقت " بعثت " او هم؛ رسیده است. زیرا اصلا معنی قیامت؛ بعثت است. به همین خاطر در قرآن 

« یوم البعث » و « یوم القیمه » مترادف هم هستند. در نتیجه قیامت بدون بعثت؛ اصلا قیامت نیست. پس نمی توان به قیامت صغراء معتقد بود؛ ولی بعثت صغراء را؛ انکار کرد.
 

قیامت فردی در قرآن


قرآن تاکید دارد که؛ بعثت مُردگان در روز قیامت؛ بصورت فردی؛ خواهد بود:

و کلهم اتیه یوم القیمه فردا
 
مریم - 95
و همۀ آنها؛ در روز قیامت؛ فردی خواهند آمد!

سپس قرآن در آیۀ دیگری روشن نموده است که؛ " فردی آمدن "؛ همانند " خلقت بار اول " خواهد بود:

و لقد جئتمونا فرادی کما خلقناکم اول مره

الانعام - 94
و بتحقیق که ما شما را؛ همانند آفرینش نخستین؛ " فردی " می آوریم.


 

قیامت انسان و قیامت جهان

از مجموعۀ آیات قرآن؛ معلوم می شود که باید میان قیامت انسان و قیامت جهان؛ فرق گذاشت. منظور از قیامت انسان؛ مرگ او و زندگی دوبارۀ او؛ در زمین دنیاست:

الذی جعل لکم الارض مهدا...و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری 
طه - 53 الی 55
او کسی استکه " زمین " را محل پرورش شما قرار داده است...(به همین خاطر)؛ از آنجا شما را آفرید و در آنجا شما را بازمی گرداند و از همانجا؛ شما را دوباره؛ بیرون می آورد.


و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم
البقره - 28
و شما مُرده بودید که زنده تان کرد. سپس شما را می میراند و بعد شما را دوباره زنده می نماید.


بنا بر این؛ زنده شده همراهان موسی (ع)؛ نمونه ائی عینی - واقعی؛ از همین قائدۀ بالاست:

ثم بعثناکم من بعد موتکم
= یمیتکم ثم یحییکم

پس می توان آیه را چنین معنا کرد:


و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یبعثکم

این چرخۀ " مرگ و زندگی " می تواند هزاران بار نیز؛ تداوم داشته باشد تا؛ انسانها به کمال مطلوب برسند و آنگاه از این چرخه؛ برای همیشه رهائی یابند.

اما " قیامت جهان "؛ یا " قیامت کبری "؛ مرگ " عالم دنیا "؛ و آفرینش دوبارۀ آن؛ است. پس همانطوریکه؛ فرد انسان می میرد و بعد در بدن جدیدی دوباره در دنیا؛ آفریده می شود؛ همانطور هم  دنیا پس از مرگش؛ در بدن جدیدی؛ آفریده می شود.
البته بسیاری (ارواح) انسانها؛ در دنیای جدید نیز؛ دوباره مبعوث می شوند. 



« یوم القیمه » در قرآن

بنظر می رسد که؛ در بسیاری موارد که قرآن؛ عبارت «
یوم القیمه » را می آورد؛ بیشتر متوجه و متمایل به " قیامت کبری " است.
بعنوان نمونه در آیات ذیل؛ به هر دو تقسیم بندی " معاد "؛ تحت دو عبارت 
« یحییکم » و « یوم القیمه » اشاره کرده است:

و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و...قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم الی یوم القیمه
الجاثیه -24 الی 26
 
و گفتند که زندگی دنیا تنها همین است! ما می میریم و نسل ما می آید...اما اگر شما راست می گوئید؛ پس پدران ما را بیآورید. بگو خدا شما را زنده می کند و سپس شما را می میراند. سپس شما را در روز قیامت؛ جمع می نماید.

 و شاید در آیۀ ذیل روشنتر باشد:

وان من قریه الا نحن مهلکوها قبل یوم القیمه او معذبوها عذابا شدیدا 
الاسراء - 58  
و هیچ تمدن (ستمگری) نیست که یا قبل از " روز قیامت " آن را هلاک و نابود می کنیم. و یا آن را دچار عذاب سختی می کنیم.

زیرا بنا بر آنچه نشان دادم؛ مرحلۀ پس از " هلاکت "؛ طبق سنت الهی " بعثت " خواهد بود. و این خود؛ « الساعه » یا " قیامت " است. اما اینجا که حرف « قبل » آورده؛ پس منظور از « یوم القیمه » باید؛ 
" قیامت کبری در جهان " باشد.

شاید علت دیگری که بنظر می رسد که
عبارت « یوم القیمه » در قرآن؛ بیشتر تمایل به " قیامت کبری " دارد؛ این باشد که؛ در این نوع قیامت؛ هم مرگ انسان و هم مرگ دنیا؛ با هم؛ است. از اینرو؛ هیبت و عظمت آن بیشتر است.

اما نظر قویتر و مهمتر اینکه؛ اصلا موضوع قیامت کبری نیست؛ بلکه اگرچه هر زندگانی جدید؛ قیامت است ولی
« یوم القیمه » اشاره به سر رسید مهلت ها و فرصتهای جدید؛ پس از چندین زندگانی دارد. شاید به همین خاطر؛ قرآن آن را « الساعه » نیز نامیده است.

بعنوان مثال؛ پادشاه ستمگری چندین بار پس از مرگهایش؛ به زندگی دنیا بازمی گردد و هر بار هم پادشاه و یا صاحب قدرت بزرگ و مهمی می شود. اما در هر زندگانی؛ ستمگری او رشد و تکامل می یابد تا اینکه در یکی از زندگانیهایش؛ ستمگری او به رشد و کمال معینی؛ برای یک تحول بزرگ؛ می رسد. و این نمونه ائی از « اجل مسمی »؛ در قرآن است. و در این موقع؛ ناگهان قیامت حکمرانیهای ستمگرانه اش برپا می گردد و با عذابی سخت و دردناک به هلاکت می رسد و در بعثت بعدی در " جهنم دنیا " یا «جحیم» وارد می شود. اینک « یوم القیمه »؛ در واقع مجموعۀ « اجل مسمی » و « جحیم » می باشد.

پس اگرچه هر زندگانی دنیوی؛ خود؛ قیامت کوچکی است؛ اما بنظر می رسد که قصد قرآن این است که؛ عنوان
« یوم القیمه » را؛ برای مرحلۀ اوج و کمال آن؛ بکار برد.



معنی « یجمعکم » در آیات معاد

ممکن است بگوئید که در آیۀ ذیل؛ عبارت « یجمعکم »؛ بروشنی نشان می دهد که؛ انسانها در روز قیامت؛ همه با هم مبعوث می شوند و در یک زمان و یک مکان معین؛ در صحرای محشر؛ مقابل دادگاه عدل الهی؛ جمع می شوند. و این؛ حداقل؛ باعث تضعیف معنی « یحییکم »؛ در جایگاه " حیات بعدی " پس از مرگ؛ مشخصا در آیۀ ذیل؛ خواهد شد.


و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا...ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم الی یوم القیمه
الجاثیه -24 الی 26

و گفتند که زندگی دنیا تنها همین است! ما می میریم و نسل ما می آید...اما اگر شما راست می گوئید؛ پس پدران ما را بیآورید. بگو خدا شما را زنده می کند و سپس شما را می میراند. سپس شما را؛ در روز قیامت جمع می نماید.
 

بعنوان پاسخ باید بگویم که؛ در بخش نهم (2)؛
به دو دلیل نشان دادم که « یحییکم » بمعنی " حیات دوباره پس از مرگ " است. یکی از طریق کاربُرد این عبارت؛ در آیات قرینه؛ که همواره جایگاه " حیات دوم " در ساختار آیات را؛ اشغال کرده است. مانند: 

کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم
البقره - 28
 
چگونه کفران (نعمت) خدا را می کنید؛ در حالیکه شما مُرده بودید که زنده تان کرد. سپس شما را می میراند و سپس (دوباره) زنده تان می کند.

و دیگری؛ اصلا سیاق آیات 24 تا 26 جاثیه در بالا؛ لااقل با تفسیر
« یحییکم » به " حیات دوباره پس از مرگ "؛ مناسبتر و معقول تر است. در این آیات؛ کافران معتقدند که تنها یکبار زندگی دنیوی خواهد بود و پس از آن؛ برای همیشه خواهند مُرد. از اینرو؛ جهت مجادله با پیامبر (ص)؛ که وعدۀ بازگشت به زندگی دنیا را می داد؛ گفتند:

پس اگر راست می گوئید؛ پدران ما را بیآورید؟!

 
این درخواست کافران؛ در واقع درخواستی برای نمایش دادن عبارت و مفهومی؛ در قرآن است که؛ کافران همواره منکر آن بودند. و آن عبارت و مفهوم
در ساختار آموزشی - ادبی قرآن؛ « یحییکم » بوده است. گواه آن همین آیۀ 28 از سورۀ بقره؛ مذکور در بالاست. تا اینجا مسئله روشن و قطعی است.

قرآن اما؛ در پاسخ می گوید که؛ این
« یحییکم »
(بعنوان نمونه؛ در آیۀ 28 از سورۀ بقره) را که شما منکر هستید؛ چیزی نیست که کار پیامبر و ایمان آورندگان او باشد. بلکه آن کار " خدا " است و بعد هم شما را؛ طبیعتا؛ دوباره می میراند: ثم یمیتکم !

قرآن سپس در جای دیگری فاش می سازد که؛ همین کافران؛ به خطای خود اعتراف می کنند: 


قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا
المومن - 11

گفتند(!): پروردگارا؛ ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی. حالا ما به گناهان خود اعتراف می کنیم!

و اما در رابطه با معنی « یجمعکم »؛ ابتداء باید دانست که روز قیامت؛ روزی است که انسانها در خلقت جدیدی مبعوث خواهند شد:

ثم انکم بعد ذلک لمیتون ثم انکم یوم القیمه تبعثون

المومنون -15
سپس شما پس از این (زندگانی) خواهید مُرد. سپس قطعا شما در روز قیامت مبعوث خواهید شد.

بنا بر این؛ « یوم تبعثون »؛ مترادف « یوم القیمه » می باشد:

ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون

المومنون - 100
و در پیش روی آنها برزخ است تا روزی که مبعوث شوند.

 
پس می توان آیۀ مورد نظر را چنین فهمید:

قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم الی یوم تبعثون

بگو خدا شما را زنده می نماید و سپس شما را می میراند . بعد شما را در روز مبعوث شدن؛ جمع می کند.
 
اکنون در مقایسۀ همین دو آیۀ اخیر؛ در بالا؛ می توان یک احتمال (هر چند ضعیف) داد که؛ مُراد از 

« یجمعکم »؛ « برزخ » یعنی جمع شدن ارواح انسانها در عالم روحی پس از مرگ است. دقت کنید که آیه نمی گوید: شما را در روز قیامت جمع می کند.

یجمعکم فی یوم القیمه

بلکه؛ شما را بسوی
روز قیامت جمع می کند.

یجمعکم الی یوم القیمه

و این؛ احتمالِ " جمع شدن " در عالم برزخ را؛ تقویت می کند.
ولی این بدان معنا نیست که همۀ ارواح ابنای بشر؛ با هم جمع شوند. زیرا ضمیر « کم » < شما را >؛ الزاما جمع مطلق؛ نیست و می تواند جمع نسبی باشد. یعنی در هر مقطع زمانی که؛ دسته ای از انسانهای پراکنده؛ جمع شوند؛ کافی برای استفادۀ ضمیر « کم » است. همچنین؛ مفهوم " جمع کردن " در همۀ آیات قیامت و معاد؛ الزاما به یک معنای واحد نیست.

 


تجمع یا همایش در قیامت!

پیشتر اشاره کردم که؛ بسیاری معنی " جمع کردن در قیامت " را؛ به تجمع یا گِرد هم آوردن همۀ انسانها؛ در یک مکان فهمیده اند. ولی گِردِهمائی انسانها در یک مکان (که ظاهرا باید همین زمین باشد)؛ نمایش چه عظمت و عجایب قیامت است؟!! و یا برای خداوند؛ آن نشانۀ چه قدرت خارق العاده ای است؟!

وانگهی؛ گِردِ هم آوردن جمعیت عظیم میلیاردی (ظاهرا بر روی کرۀ زمین)؛ چگونه صورت می گیرد؟ آیا آن غیر از این خواهد بود که؛ هم اکنون میلیاردها انسان بر روی این کرۀ کوچک؛ جمع شده اند؟! تنها تفاوت آن خواهد بود که؛ گورستان ها نیز؛ محل اسکان میهمانان خواهند شد!

همینطور تجمع ارواح میلیاردها انسان؛ حتی در عالم برزخ (بعنوان سالن انتظار برای ورود به قیامت) هم؛ نشان از عظمتی نیست که؛ قرآن کرارا به آن تاکید نماید.

ولی احتمال دیگری نیز وجود دارد که؛ بسیار قویتر؛ روشنتر و منطقی تر است. توضیح اینکه واژۀ 
" جمع " و مشتقات آن؛ فراوان در قرآن آمده است. اما جالب توجه آنکه اتفاقا در برخی آیات قیامت؛ واژۀ 
" جمع " معنی خاصی دارد. مثلا؛ درست؛ در سورۀ قیامت چنین آمده است:

ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه

القیمه - 3

آیا انسان گمان می کند که؛ ما هرگز استخوانهایش را جمع نمی کنیم؟!

 
آیا عظمت قیامت و قدرت خدا؛ این است که فرشتگانش؛ استخوانهای پراکنده انسان را جمع آوری کنند و یا استخوانهای کهنۀ مُردگان را بهم دوباره متصل کنند؟! یا آن " پیوندهای استخوانهای جدید " است؟!
اما آیۀ دیگر قرآن؛ عجیب است:

هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین

المرسلات - 38
این (روز قیامت)؛ روز جدائی است. شماها و نخستین ها را جمع می کنیم!

ظاهر آیه؛ حاوی دو موضوعِ ضد و نقیض " جدائی "  و " جمع " می باشد. و قرآن تاکید دارد که آن؛ از ویژگیهای " روز قیامت " است!

مفسران برای " روز جدائی "؛ معانی و تعبیرات گوناگونی نموده اند. مانند جدائی حق و باطل؛ ایمان و کفر؛ بهشتیان و جهنمیان و امثال اینها. اما قرآن به یک جدائی شگفت انگیز نیز؛ اشاره می نماید. و آن 

" جدائی خویشاوندیهای رحمی " می باشد! مانند " جدائی مادر و فرزند "!

لن تنفکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیمه یفصل بینکم

الممتحنه - 3
 

نه مادرهایتان و نه فرزندانتان هرگز برای شما سودی نخواهند داشت. روز قیامت بین شما قطع و جدائی افکنده می شود.

دقت کنید که قرآن این را نیز؛ از ویژگیهای خاص " روز قیامت "؛ معرفی کرده است. همانطور که در بخش ششم گفتم؛ جدائی نسبتهای مربوط و منتهی به " رحمِ مادر "؛ بدون " تناسخ "؛ محال و امکان ناپذیر است. حتی برای خدا! توضیح اینکه اگر خدا بخواهد نسبت خویشاوندی؛ بعنوان مثال؛ مادر و فرزندی را قطع نماید؛ باید یکی از آن دو؛ یا هر کدام را جداگانه؛ از رحم مادر دیگری؛ متولد نماید. پس آیۀ ذیل؛ دو بُعد یا دو مرحلۀ " تناسخ " می باشد: جدائی و پیوند.

هذا یوم الفصل جمعناکم و الاولین

المرسلات - 38
این (روز قیامت)؛ روز جدائی است. شما و نخستین ها را جمع می کنیم!

این آیه فاش می سازد که در " قیامت "؛ میان انسانها؛ از نسلهای بسیار دور و نزدیک؛  پیوندهای جدید خویشاوندی برقرار خواهد شد. از سوئی دیگر؛ آن  مستلزم " جدائی " خواهد بود. پس هر جدائی؛ منجر به پیوند جدیدی میگردد. از اینرو قرآن « یوم القیمه »؛ را با عبارات « یوم الجمع » و « یوم الفصل »؛ توصیف نموده که؛ نشان می دهد که " جمع " و " جدائی "؛ دو ویژگی خاص " قیامت " هستند. این دو مانند گردش شب و روز یا چرخۀ مرگ و زندگی؛ همواره در جریان هستند. 

پس اجازه دهید آن را " چرخۀ جدائی ها و پیوندها " بنامیم! آیات ذیل هم؛ در توصیف همین حقیقت است:  

و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون فاذا نفخ فی الصور فلاانساب بینهم یومئذ

المومنون - 100 , 101
و در پیش روی آنان برزخ است تا روزی که مبعوث شوند. پس آنگاه که در این روز (قیامت)؛ در صور دمیده شود؛ نسبتهایشان از بین می رود!

و ترکنا بعضهم یومئذ یموج فی بعض و نفخ فی الصور فجمعهم جمعا
الکهف - 99

و ما در آن روز (قیامت)؛ آنان را رها (جدا) می کنیم و برخی را در برخی دیگر موج گونه می آمیزیم. و آنگاه که در صور دمیده شود؛ آنان را با هم  پیوند می دهیم؛  پیوند دادنی!

ترجمۀ آیه کاملا گویاست. تنها یک نکته را اضافه می کنم و آن اینکه؛ به احتمال قوی عبارت پایانی 
« فجمعهم جمعا »؛ نشان دهندۀ " پیوند های پی در پی یا متوالی " نیز می باشد.

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان؛ همین آیه را؛ چنین تفسیر نموده است: 

 
"
در آن روز از شدت ترس و اضطراب آنچنان آشفته مى شوند كه دریا  در هنگام طوفان آشفته می شود، و مانند آب دریا به روى هم می ریزند و یکدیگر را از خود مى رانند، در نتیجه  نظم و آرامش جاى خود را به هرج و مرج مى دهد. "

آیا چنان روزی عظیمی که قرآن به موضوع " جمع کردن " در آن؛ تاکید شدید می کند؛ منظور بی نظمی ناشی از ازدحام و اضطراب انبوه جمعیت است؟ مگر قرآن کتاب داستانسرائی است؟! و مگر غیر از این است که قرآن - گاه - حقایق را؛ در قالب هنری کنایات و اشارات و تمثیلات؛ بیان می نماید؟ 


انظر کیف نصرف الایات لعلکم یفقهون  
الانعام - 15
دقت کنید که چگونه آیات را بیان می کنیم. امید است بفهمید!


وانگهی منظور از " بی نظمی " یا " هرج و مر ج " چیست؟ منظور از آن؛ در واقع؛ از هم پاشیده شدن 
" نظم گذشته " در نسبتهای خویشاوندی؛ جهت تشکیل " نظم جدید " در نسبتهای خویشاوندی است.

ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود!
هود - 103

آن روزی است که انسانها برای آن ؛ در هم آمیخته و پیوند زده هستند. و این روز مشهود است!!

آیۀ فوق؛ آن روز را " مشهود " می داند! یعنی آن روز؛ هم اکنون برای ما انسانها؛ مشهود و محسوس است. آیا منظور از آن؛ پیوندهای فعلی و نسبتهای خویشاوندی؛ قومی؛ مذهبی ما انسانها؛ در حال حاضر؛ نیست؟



رحمت الهی در " جمع کردن "!

در آیۀ ذیل؛ قرآن " جمع کردن انسانها " در روز قیامت را؛ " رحمت الهی " توصیف نموده است:

قل لمن ما فی السموات والارض قل لله کتب علی نفسه الرحمه لیجمعنکم الی یوم القیمه لاریب فیه
الذین خسروا انفسهم فهم لایومنون
الانعام - 12
 
بگو! از برای کیست آنچه در آسمانها و زمین است؟ بگو! از آن خدا. " رحمت " (بر شما انسانها) را بر خود واجب نموده؛ که شما را تا (برای) روز قیامت؛ " جمع " نماید. شکی در آن نداشته باشید! آنانیکه بر خود خسارت وارد می کنند؛ اینان ایمان نمی آورند.

عبارات « قل » < بگو! > و « کتب
علی نفسه » < بر خود واجب نمود! >؛ نشان از اهمیت و بزرگی کار دارند. و آن اینکه؛ خدا بر خود رحمتی را واجب نموده تا انسانها را جمع نماید. بعبارت دیگر؛ از 
" رحمت الهی " ؛ همانا " جمع کردن انسانها " می باشد! حال آیا این " رحمت واجب الهی "؛ همان تجمعِ هرج و مرج از شدت ترس است؛ که در تفسیر گفته اند؟! و یا نفسِ " تجمع "؛ که از زاویۀ دید خدا؛ مانند گِردهمائی در یک استادیوم ورزشی است؟! آیا این موضوع؛ خیلی کار مهم و واجبی بود که قرآن آن را؛ با عبارات « قل » و « کتب علی نفسه »؛ بیان کند؟! همین عبارت اخیر؛ ظاهرا تنها دو بار در قرآن آمده و اتفاقا بار دوم آن هم؛ در همین سورۀ انعام می باشد.

و اذا جائک الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیکم کتب ربکم علی نفسه الرحمه انه من عمل منکم سوء بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم
الانعام - 54
و وقتی آنانیکه ایمان آوردند بسوی تو می آیند: پس بگو؛ سلام علیکم! پروردگار شما بر خود رحمت واجب نموده که؛ هر کسی از شما که کار بدی از روی جهالت و نادانی انجام دهد؛ ولی بعد توبه کند و خویش را اصلاح نماید؛ پس او حتما آمرزنده و رحیم است!

در این آیه خدا بر خود رحمتی را واجب نموده که؛ بندگان خطاکار ولی توبه کننده را بیآمرزد و رحمت نماید. اما فائدۀ "رحمت تجمع انسانها" برای آنان چیست که خدا بر خود؛ واجب نموده؟
در ادامۀ همان آیۀ 12 از سورۀ انعام می گوید:

الذین خسروا انفسهم فهم لایومنون

 
آنانیکه بر خود خسارت وارد می کنند؛ اینان ایمان نمی آورند.


ولی این سخن چه ربطی به موضوع " رحمت تجمع انسانها " دارد؟! و چرا به موضوع " خسارت دیدن " اشاره نموده؟ ظاهرا باید میان « الرحمه » و « خسروا »؛ یا " رحمت " و " خسارت "؛ ارتباطی وجود داشته باشد. معلوم می شود که " جمع کردن انسانها " در اصل؛ " رحمت " است. ولی با اینحال برخی از این " جمع کردن "؛ دچار " زیان و خسارت " هم می گردند. اینان کسانی هستند که ایمان نمی آورند.

حال پرسش این است که؛ نفسِ فعلِ " جمع کردن انسانها
چه " زیان و خسارتی " را؛ می تواند برای کافران ببار آورد؟

تنها یک پاسخ منطقی می تواند وجود داشته باشد و آن اینکه؛ عبارت کلیدی « یجمعکم »؛ باید بمعنی

پیوند های جدید خویشاوندی در زندگانی بعدی ، باشد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر