۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

بخش شانزدهم: ابطال ایدۀ خرافی تولد یگانه!




ابطال ایدۀ خرافی کافران ; تولد یکباره !



در بخشهای گذشته مفهوم صریح " تولد دوباره " را بر اساس زبان خاص و ادبیات منحصر بفرد قرآن؛ نشان دادم. بدین ترتیب که عبارت منحصر بفرد « فطرکم اول مره »؛ بمعنی و مفهوم " تولد بار اول "؛ می باشد؛ که قرآن برای نخستین بار؛ در پاسخ به انکار کافران؛ فاش می نماید:

و قالوا ء اذا کنا عظاما و رفاتا ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا... فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره
الاسراء -  49,51 
و گفتند: " وقتی استخوان و متلاشی شدیم؛ آیا ما در آفرینش جدیدی؛ بازمیگردیم؟...بعد بلافاصله می پرسند: چه کسی ما را باز می گرداند " ؟ بگو! همآنکسی که بار اول شما را بطور فطری و طبیعی آفرید!


و « فطرکم اول مره » یا " تولد بار اول موقعی می تواند معنی درستی داشته باشد که؛                      « فطرکم مره اخری »؛ یا " تولد دوباره " مدّ نظر باشد. قرآن این مفهوم را در عبارت                          « نخرجکم تاره اخری » فاش نموده است.

الذی جعل لکم الارض مهدا...و منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری 
طه - 53 الی 55
او کسی استکه " زمین " را محل پرورش شما قرار داده...(به همین خاطر)؛ از آنجا شما را آفرید و در آنجا شما را بازمی گرداند و از همانجا؛ شما را؛ دوباره خارج می نماید!

 
عبارت « و منها نخرجکم تاره اخری »؛ فاش می نماید که؛ انسانها در گذشته نیز؛ از زمین خارج شدند. و در قرآن خروج از " زمین "؛ بمعنی خروج از " شکم مادر " است:

اذ انشاکم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم
النجم - 32
آنوقع که شما را از زمین آفرید؛ آن موقع؛ شما؛ جنین هائی در رحم مادرانتان بودند!


 این آیه بروشنی نشان می دهد که در زبان و فرهنگ قرآن؛ " مادر "؛ در طول " زمین " قرار دارد و نه عرض آن؛ چنانکه تفسیر سنتی گمان بُرده است! باری؛ تفسیر سنتی بعنوان نمونه از آیۀ ذیل؛ استنباط نموده که؛ خداوند آدم (و حوا) را مستقیما از " خاک " و بقیۀ انسانها را از " نطفه " آفریده است:

و الله خلقکم من تراب ثم من نطفه
فاطر - 11
و خدا شما را از خاک و سپس نطفه آفرید.

اما اگر چنین بود؛ آن می بایستی در ساختار آیه معلوم گردد. ولی ساختار آیه نشان می دهد که آن دو آفرینش (از خاک و از نطفه)؛ در عرض یکدیگر نیستند؛ بلکه در طول یکدیگرند. این؛ بدان معنی است که همۀ انسانها؛ بدون استثناء؛ حتی آدم و حوا؛ هم از خاک و هم از نطفه؛ آفریده شده اند. پس با توجه به قائدۀ وحدت طولی آفرینش؛ و با جمعِ میان آیات ذیل:


الذی جعل لکم الارض مهدا...و منها نخرجکم تاره اخری 
طه - 53 الی 55


اذ انشاکم من الارض و اذ انتم اجنه فی بطون امهاتکم  
النجم - 32

اکنون می توان به نتیجۀ قطعی و تمام
" تولد دوباره در قرآن " رسید:

و الله اخرجکم من بطون امهاتکم
و منها نخرجکم تاره اخری

النحل - 78 و طه - 55
و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود و از آنجاست که شما را؛ دوباره خارج می کنیم!





ایدۀ تولد دوباره ، آسمانی است!

مخالفان و منکران تناسخ؛ در بهترین شرایط؛ بناچار ادعا کرده اند که اصولا ایدۀ " تناسخ "؛ حاصل یک سوء تفاهم و تفسیر غلط از آیات قیامت و معاد در کتابهای آسمانی باستانی بوده است. آنچه که در آن کتابها آمده؛ در حقیقت توصیف معاد و بهشت و جهنم؛ با تمثیلها و نمادهای زمینی و دنیوی بوده است. اما مردم عوام آنها را واقعی پنداشتند و گمان بُردند که آن رویدادها در زندگی دنیوی از طریق تناسخ تحقق می پذیرد.

در پاسخ باید گفت که اولا خود این ادعا؛ یک " گمان " است! زیرا هیچ سندی بر آن؛ وجود ندارد. ثانیا چگونه ممکن است که در طول هزاران سال؛ میلیونها یا میلیاردها پیرو ادیان الهی هندو و بودائی؛ بدون حتی یک استثناء همگی؛ کج فهمیده باشند؟!! و در عوض ما مسلمانان؛ کتابهای آسمانی و دین آنها را درست فهمیده باشیم؟!! خودِ این؛ از محالات است!

ثالثا؛ غیر ممکن و محال است که مخیلۀ انسان قادر باشد که؛ بتواند ایدۀ " تولد دوباره " را اختراع کند. توضیح اینکه؛
دو نگاه وجود دارد: تولد یگانه و تولد دوباره

تفسیر از قرآن؛ مبتنی بر " تولد یگانه " بخاطر تفسیر از جهان و زندگی؛ بر اساس " تولد یگانه " می باشد. و ما با همین تفسیر؛ قرآن را می خوانیم؛ خواندنی غلط!

توضیح اینکه ما در زندگی می بینیم؛ انسانهائی می میرند و انسانهای دیگری بدنیا می آیند. و ما هویت دنیوی و زمینی خودمان را؛ همین " بدن فعلی " می دانیم. قرآن دقیقا همین نگاه و اندیشه مان را بازتاب داده است:


و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و...قالوا ائتوا بابائنا ان کنتم صادقین
الجاثیه - 24,25
و گفتند که تنها؛ همین یک زندگی دنیویست. نسلهای قبلی می میرند و نسلهای بعدی پا به زندگی می گذارند...حال اگر راست می گوئید (که زندگی دنیوی دیگری خواهد بود)؛ پس پدران ما را (دوباره به این زندگی دنیا) بیآورید.


ما نمی بینیم که انسانها پس از تولدشان؛ برایمان از زندگی یا زندگیهای گذشته شان؛ در همین دنیا؛ سخن بگویند و ما خود نیز؛ چیزی از زندگی گذشته بیآد نمی آوریم.

بنا بر این همۀ شواهد و قرائن طبیعی موجود در زندگی؛ نشان می دهد که تنها " یک تولد " در حیات انسان می باشد. و اصولا دلیلی هم وجود ندارد که؛ بر خلاف آن شواهد و قرائن موجود در طبیعت و زندگی معتقد باشیم.

اکنون ما با همین نگاه و باور؛ قرآن را می خوانیم. و چون ما زبان قرآن را با زبان خود؛ ترجمه می کنیم؛ اصلا تز " تولد دوباره " را بیگانه با قرآن می بینیم!

اما چرا
در ظاهر قرآن؛ " تولد دوباره " بنظر پنهان می آید؟ به همان علتی که " تولد دوباره " در ظاهر طبیعت پنهان است. زبان قرآن؛ زبان جهانی است که متشکل از عالم " غیب " و نیز عالم " شهادت " می باشد. همین الگو؛ در قرآن نیز؛ بازتاب یافته است.

ولی قرائن و شواهد ظاهری در طبیعت و زندگی؛ به تنهائی؛ نمی تواند برای یک مسلمان؛ ملاک و حجت باشد. بعنوان مثال همۀ قرائن و شواهد نشان می دهد که؛ خورشید از شرق طلوع و بسوی وسط آسمان حرکت می کند و سرانجام در غرب نیز؛ غروب می کند. اما حقیقت بکلی و از اساس و بنیان؛ خلاف آن است!! گذشتگان نیز برخی آیات قرآن را؛ بر اساس چنین قرائن و شواهد و تجربه ای؛ تفسیر کرده بودند.




معاد ، قانون توحیدی چرخۀ جهان

بنا بر این هیچ دلیلی وجود ندارد که؛ اصل را بر " تولد یگانه " گذاشت. بلکه از آنجائیکه " تولد "؛ مانند هر پدیدۀ دیگری " قانون " است و چون طبیعت " قانون "؛ " تکرار " است و از طرفی دیگر؛ نظام آفرینش بر اساس " چرخه " یا " حرکت مستدیر " است. اینک تلفیق
" قانون " و " چرخه "؛ که در واقع یکی هستند؛ ایجاب می نماید که؛ لااقل اصل را بر " تولد دوباره " قرار داد. اصولا سراسر قرآن در توصیف؛ قانون و نظام چرخه است. مانند:


الله یبدؤا الخلق ثم یعیده ثم الیه ترجعون
الروم - 11
خدا آفرینش را آغاز می نماید. سپس آن را بازمی گرداند. سپس بسوی او؛ برمی گردید.


آیۀ فوق؛ در بیان " نظام توحیدی معاد " می باشد.

بنا بر این؛ ایدۀ " تولد یگانه "؛ در حقیقت حجاب دنیا است و ما با همین حجاب؛ قرآن را می خوانیم و می فهمیم! اما همین حجاب؛ در عین حال؛ نشان می دهد که؛ ایدۀ " تولد دوباره "؛ نمی توانسته وارد مخیلۀ بشر گردد! ولو با برداشتهای غلط از کتابهای آسمانی.

اگر این نظریه درست می بود؛ اتفاقا می بایستی اعتقاد مسلمانان به " تناسخ "؛ از دیگر امتها؛ بیشتر می بود. زیرا در هیچ کتاب آسمانی باستانی؛ به گستردگی و روشنی قرآن؛ دربارۀ زندگانی دوباره پس از مرگ؛ در همین زمین دنیا؛ نیآمده است:
و منها نخرجکم تاره اخری


اینک چگونه است که علیرغم گستردگی و صراحت قرآن؛ اکثریت قریب به مطلق مسلمانان؛ برداشت تناسخی نداشته اند ولی همۀ پیروان کتب مقدس ودا؛ در هند؛ بدون حتی یک استثناء؛ دچار سوء تفاهم شدند؟!!



امکان فرصت جبران در قرآن!

یکی از بحثهای مهم دربارۀ " تناسخ "؛ پیرامون " فرصت جبران اعمال گذشته " می باشد. بسیاری از معتقدین " تناسخ " گمان کرده اند که " فرصت جبران خطاها "؛ تنها برای برخی انسانهاست و دیگران از آن محرومند. و یا انسانهائی هستند که پس از گذراندن و ناکامی در چندین  " فرصت جبران "؛ برای همیشه از فرصتهای جدید؛ محروم می گردند.

اما این ادعا؛ درست بنظر نمی رسد. زیرا آن منافی " هدفمندی زندگی " است. هر انسانی هر چقدر که گناه و خطا داشته باشد و هر تعداد که فرصت جبران آنها را؛ از دست داده باشد؛ باز هم تولد می یابد و به زندگی دنیا بازگشت می کند. زیرا بازگشت؛ بسوی اعمال است. و بازگشت بسوی اعمال دنیوی؛ در زندگی دنیا تحقق می یابد. چرا که هر چیزی به اصل خویش بازمی گردد.

همچنین هیچ موجودی؛ " شر مطلق " نیست. زیرا " شر مطلق " عین " عدم " است. بنا بر این هر انسانی؛ هر چقدر هم که به گمراهی کشیده شده باشد؛ ذره ای " خیر " و در نتیجه " نور امید " در او هست. همین کافی است که؛ در نظام آفرینش که بر اساس حرکت تکاملی است؛ راه هدایت و رشد برای او باز باشد.

و نفسِ هر "
تولد "؛ خود؛ یک " فرصت " است. و هیچ " زندگی جدیدی " عبث و بیهوده نیست؛ بلکه خود؛ یک " فرصت جدید " است. و چون بنا بر قرآن؛ همه چیز؛ در نهایت؛ بسوی او (خدا) در حال بازگشتن هستند؛ بنا بر این؛ عاقبت هر " تولد " و " زندگی "؛ برای بازگشتن بسوی خدا یا کمال بی نهایت است. و این هدف؛ در ذات نظام آفرینش نهفته است. در نتیجه راه رشد و تعالی هیچوقت بسته نیست. چون راه دیگری در نظام آفرینش جز " راه طی کمال " وجود ندارد. حتی برای سنگ و آهن! چنانکه پیامبر (ص) فرموده؛ کسی که به " سنگ " عشق بورزد؛ (با) سنگ محشور می گردد!! شاید آیۀ ذیل نیز؛ همین را می گوید:


ء انا لمبعوثون خلقا جدیدا
قل کونوا حجاره او حدید او خلقا مما یکبر فی صدورکم فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم اول مره
الاسراء - 49 الی 51
 
آیا ما در بدن جدیدی آفریده خواهیم شد؟! بگو حتی اگر سنگ یا آهن یا چیزی سختر گردید. آنگاه بلافاصله می گویند: چه کسی ما را بازمی گرداند؟! بگو آنکسی که بار اول متولد نمود!

بنا بر این حتی اگر قلب و روح انسانی از سنگ و آهن هم سختر گردد؛ باز هم در بدن جدیدی (ولو در بدن جامدات باشد) به زندگی دنیا؛ بازگشت خواهد کرد. زیرا؛ زندگی "
راهی " است که؛ به " خدا " منتهی خواهد شد: الی ربک منتها (النجم - 42)

از اینجا همچنین معلوم می شود که؛ چرا آن آفرینش را در عبارت
« فطرکم اول مره » آورده است. زیرا « فطر » در اصل بمعنی " آفرینش طبیعی " است که؛ در مورد آفرینش انسانها؛ از طریق ولادت از رحم مادر است و در گیاهان و جامدات نیز؛ از طریق طبیعی خودشان.

اما فراموش نکنید که؛ فرصت دیگر برای کافران؛ همراه با خسارت و عذاب خواهد بود و برای مومنین همراه با مغفرت.





پاسخ به منکر فرصت جبران خطاها

اما کسی؛ در پاسخ؛ محکم و قاطعانه ادعا می کند:

 نخیر! اصلا اینگونه نیست! خداوند بهیچوجه فرصت جبران خطاها را؛ به انسانها نمی دهد!


در پاسخ باید گفت که؛ قرآن در آیۀ ذیل؛ به مومنین توصیه نموده؛ استقلال فردی اندیشیدن را؛ حفظ کنند!

قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا
سبا - 46


بگو شما را یک پندی می دهم که برای خدا بپاخیزید. دو تائی یا تنهائی سپس بیاندیشید!
و در آیۀ بعدی؛ مومنین واقعی را کسانی دانسته که؛ ازهر طرف و درهر حالت؛ همواره هم به  "یاد خدا" هستند و هم دربارۀ کل جهان مخلوق؛ " فکر " می کنند!

الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض

آل عمران - 191

بر اساس همین آیه؛ محمد (ص)؛ مومنین را تشویق نموده که؛ بجز در ذات خدا؛ آزاد هستند که دربارۀ 
" همه چیز " فکر کنند! و " اندشیدن " ملازم " انتخاب نمودن " است. و الا چرا باید فکر کرد؟! اما 
" ترس " و " نگرانی "؛ مخالف " اندشیدن " و " انتخاب " است. پس تو در " فکر کردن "؛ باید سه اصل قرآنی ذیل را؛ در نظر داشته باشی:

 آزاد بیاندیشی؛ حق انتخاب داری و نترسی!


 یا عباد لاخوف علیکم الیوم و لا انتم تحزنون الذین امنوا بایاتنا و کانوا مسلمین
الزخرف - 68

ای بندگان من امروز ترس و اندوهی برای شما نیست. شمائی که به آیات ما ایمان آوردید و مسلمان بودید.




فرصت جبران خطاها ، بعنوان منطق انسانی و حقوق فطری

ابتداء باید پرسید که آیا مایلی دیگران؛ به تو فرصت جبران خطاهایت را بدهند؟ آیا تو خودت به همسر و فرزندت؛ فرصت جبران خطاها را نمی دهی؟ آیا تو؛ بخودت فرصت جبران خطاهایت را نمی دهی؟
چرا؟!
زیرا تو فطرتا آن را؛ حق انسانی خود؛ می دانی. تو آن را فطرتا منطق سلیم می دانی.

حال وقتی خدا می گوید که؛ ای انسان من به تو فرصت جبران خطاهای گذشته ات را نمی دهم؛ ببین منطق سلیم تو و وجدان بیدار تو و فطرت پاک تو؛ چه می گوید؟ به آنها گوش بده!

ولی تو
فقط به " خدا " گوش می دهی! آن خدائی که در منطق انسانی؛ وجدان انسانی و فطرت انسانی؛ یافت نمی شود! و سخن او؛ خلاف آنها می باشد! در نتیجه چنین " خدائی انسانی نیست! و خدائی که انسانی نباشد؛ قادر نیست؛ انسانی را؛ خدائی نماید.

ولی تو حق انتخاب " خدا " را داری! بدلیل سادۀ اینکه؛ تو می توانی؛ مثلا؛ خدای هندوان را بعنوان «الله»؛ برگزینی و هیچ اتفاقی هم در جهان نخواهد افتاد! مهم این است که انتخاب تو؛ بر اساس شرط انسانی ذیل باشد:

فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله
الروم - 30
طبیعت خدا آنگونه است که؛ انسانها هم بر همان طبیعت هستند و در آفرینش خدا؛ هرگز تغییر و تبدیلی نخواهد بود!

 
 
باری؛ با " شرط انسانی " بودن؛ هر خدائی را می توان؛ بعنوان « الله » پرستش کرد. و مُرادم از آن؛ تفسیر جدیدی از " خدا " در قرآن است.

پس بنا بر اصل قرآنی استقلال فکری مومن: «
فرادی ثم تتفکروا »؛ بفرض محال؛ خدا فرصت جبران خطاها را نمی دهد. اما تو خودت؛ چه فکر می کنی؟! استقلال فکری یعنی این!

همانطور که وقتی خدا گفت؛ " رجعت حرام است؛ تو گفتی: ما حلالش می کنیم! نکردید؟!


بفرض که خدا بگوید که؛ فرصت تولدی جدیدی برای جبران خطاها نخواهد بود؛ آیا تو باید آن را بپذیری؟! یا تو حق اعتراض به خدا داری؟! بله؛ تو هم حق اعتراض داری و هم حق معامله کردن با خدا! این حق را خدا؛ در قرآن؛ به شیطان داد. تو که مسجود ملائکه هستی!

اما مسلمان مومن تا به حق اش نرسد؛ تسلیم نمی شود. این " حق " همان " حق تعالی " است که؛ مسلمان تنها و تنها تسلیم اوست. و هر آنچه مصداق " حقوق " باشد؛ هو الحق!

نکتۀ دیگر اینکه؛ آیا اصولا " ایدۀ داشتن فرصت؛ برای جبران خطاها بد است یا خوب؟ زشت است یا زیبا ؟ نترس!
لاخوف علیکم الیوم!

پس " خدا " را در همان " خوب " و " زیبا " پیدا کن! زیرا او دقیقا همانجاست!

له الاسماء الحسنی!
الحشر - 24
و تمامی نامهای زیبا از آن اوست!

باری؛ هر آنچه " خوبی " و " زیبائی " است؛ « الله » آن را به تمام و کمال دارد. پس امکان ندارد که چیزی " خوب " و " زیبا " باشد و در کار او؛ آن نباشد! زیرا کار او " زیبا سازی " است: 


فتبارک الله احسن الخالقین


پس؛ پرستشِ خدائی که « له الاسماء الاحسنی »؛ پرستش " زیبائی " است!

گفته اند؛ " زیبائی در " اسلام " است"؟ و این غلط است! بلکه
هر جا که " زیبائی " است؛ اسلام آنجاست!



قل من حرم زینه الله...قل انما حرم ربی الفواحش
الاعراف - 32,33
بگو! چه کسی زیبائیهای خدا را حرام کرده؟!...باز هم بگو! پروردگارم تنها و تنها؛ زشتی ها را حرام نموده.


بعنوان مثال؛ خدا رجعت و بازگشت به جسد مُرده یا بدن قدیم را؛ بدین خاطر حرام نموده؛ که آن " زشت " است!

و حرام علی قریه اهلکنا انهم لا یرجعون
الانبیاء - 95
و رجعت گروهی که هلاک شده اند؛ حرام شده است.

و یحرم علیهم الخبائث 

 الاعراف - 157 
خدا زشتیها را برای انسانها؛ حرام نموده است.

زیرا "
کهنه گرائی "؛ زشت و " تجدید " و " نوگرائی "؛ زیباست: لمبعوثون خلقا جدیدا



قرآن همچنین تاکید دارد که مومنین " پاکیزه ها " را حرام و ممنوع نکنند:

یا ایها الذین امنوا لاتحرموا طیبات ما احل الله لکم
المائده - 88
ای کسانیکه ایمان آوردید؛ پاکیزه هائی را که خدا برای شما حلال نموده؛ حرام نکنید!

اما خدا "
تولد دوباره " را حرام نکرده؛ و تو گفتی: ما حرامش می کنیم! نکردید؟!


و حرموا ما رزقهم الله افتراء علی الله

الانعام - 140
بر خدا دروغی بستند و روزیهای خدا برای انسانها را؛ حرام کردند!

اینک آیا تو؛ به فرصت تولد جدیدی؛ برای جبران خطاهایت؛ نیاز داری یا نه؟ صادقانه بگو! و نترس!
  لاخوف علیکم الیوم!

تو دو راه بیشتر نداری: یا دروغ بگوئی یا اعتراف کنی! زیرا تو؛ در خلوت با خدای خودت؛ با تکرار این ذکر؛ بدان اعتراف می کنی:

استغفر الله! 


 و این بمعنی طلب و درخواستِ فرصت برای جبران اعمال بد؛ توسط انجام اعمال خوب می باشد. 

زیرا: 

انی لغفار لمن تاب و امن و عمل صالحا
طه - 82
براستی که من آمرزندۀ آنکسی هستم که توبه نماید و ایمان بیآورد و کار نیکو انجام دهد.


الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما

الفرقان - 70
 

مگر کسی که توبه نموده و ایمان آورده و کار نیکی انجام دهد. پس خداوند کارهای بد اینان را تبدیل به کارهای خوب می نماید. و (با این شرایط) خدا همیشه آمرزنده و رحیم بوده است.

چنانکه در بخش دهم توضیح دادم؛ " مغفرت " امر تکوینی است و نه تشریعی. بنا بر این  " مغفرت " در قرآن؛ نام دیگری برای " فرصت جبران خطاهای گذشتۀ مومنین " است. پس وقتی قرآن می گوید:

ان الله یغفر الذنوب جمعیا
الزمر - 53

بدرستیکه خدا همۀ گناهان را می بخشد.

یعنی خدا؛ فرصت
جبران همۀ گناهان؛ توسط انجام اعمال نیک را؛ می دهد. اما اگر می گفت که خداوند همۀ گناهان را " عفو " می کند؛ سخن نادرستی می بود. زیرا " عفو " امر تشریعی است. برای توضیحات بیشتر؛ به بخش دهم مراجعه نمائید.

حال اگر به چنین
نیازی؛ اعتراف کنی؛ کار تمام است!
و راهی جز تسلیم نداری! زیرا:

و اتیکم من کل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لاتحصوها
ابراهیم - 34
 
و هر آنچه را که " نیاز " دارید؛ به شما داده است و اگر بخواهی نعمتهای خدا را بشماری؛ آنها " نامحدود " هستند!


  این " پاسخ به همۀ نیازها " و " نعمتهای نامحدود شامل فرصت تولد جدید؛ برای جبران خطاها نیز خواهد بود. زیرا هم " نیاز " آن هست و هم " امکان پاسخهای بی حد و مرز ".

و  محال است که جمع آن دو؛ در نظام آفرینش؛ بطور قهری و جبری به " تناسخ " یا " تولد دوباره " نیانجامد!




پاسخهای مخالف و منکر تناسخ

اینک مخالف و منکر تناسخ ممکن است؛ یک سری شبهاتی را ایراد نماید. مثلا در پاسخ به همین موضوع  اخیر بگوید:

اگر اینطور است؛ من بعنوان یک انسان نیاز دارم که؛ بلافاصله پس از مرگم به همان بدن قبلی ام برگردم تا خطاهای خود را جبران کنم. در نتیجه حتی تولدی دیگری لازم نخواهد بود! و یا اینکه من نیاز دارم؛ نمیرم تا به کمال برسم! ولو اینکه 10000 سال هم طول بکشد!

اما یکی از اشکالات اینگونه هواهای نفسانی آن است که؛ اکثر انسانها؛ دیگر نیازی نمی بینند که خطاهای گذشته شان را جبران نمایند! زیرا خیال آنها از بابت " مرگ " برای همیشه راحت شده و هر کاری که دلهایشان می خواهند؛ انجام می دهند! زیرا اگر قرار باشد هر بار انسان؛ در موقع مرگ از خدا بخواهد که؛ او را برگرداند و خدا هم درخواستش را؛ در شکل " قانون " بپذیرد؛ اکثریت انسانها در همین عالم دنیا؛ جاودانه می شوند!!

فراموش نکنید که آن نعمتهای نامحدود الهی؛ در نظام پُر خیر و برکت " چرخۀ مرگ و زندگی " معنی دارد. همانطور که " زندگی " نعمت است؛ " مرگ " هم نعمت بزرگ دیگری است. اصلا؛ یاد مرگ؛ در رشد و پرورش و جبران خطاها و دوری از کردارهای بد و زشت؛
و انجام اعمال نیک؛ نقش اساسی و حتی تعیین کننده دارد. همینقدر هم؛ یاد زندگی بعدی؛ و آثار و نتایج کردارهای زندگی قبلی؛ می تواند موثر و تعیین کننده باشد.

مخالفان تناسخ معمولا به آیات ذیل استدلال می کنند. غافل از اینکه آیات ذیل از قویترین آیات در بیان و تائید تناسخ است!

حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترک کلا انها کلمه هوقائلها ومن ورائهم برزخ الی یوم یبعثون
المومنون - 99 , 100
وقتی مرگ یکی از آنها (کافران) فرا می رسد؛ می گوید: " پروردگارا مرا رجعت ده تا؛ کارهای نیکی را که ترک کرده بودم انجام دهم. هرگز! این سخنی است که او باور دارد. ولی در پیشروی آنها مانع برزخی است تا وقتی که مبعوث گردند!

اینجا چون عبارت « ارجعون » دلالت بر رجعت و بازگشت به زندگی دنیا دارد؛ مخالفان تناسخ؛ پاسخ منفی خدا را؛ در مردود بودن " تناسخ " در قرآن؛ فهمیده اند. در حالیکه این معنا بکلی غلط و فاسد است!

زیرا اولا
" تناسخ "؛ بمعنی " رجعت به زندگی دنیا " نیست! " تناسخ " بمعنی " بعثت در زندگی دنیا " است!

چنانکه بروشنی از سیاق آیات پیداست؛ " کافر " بلافاصله پس از وقوع مرگ؛ و در حالیکه روح او از بدنش خارج شده؛ از خدا می خواهد که او را به جسد مُرده اش بازگرداند؛ تا دوباره به همان زندگی دنیوی گذشته بازگردد. بدان امید که اعمال نیک انجام دهد. چنانکه مفسران بزرگ؛ مانند علامۀ طباطبائی در تفسیر المیزان؛ چنین فهمی از آیات فوق داشتند. وانگهی؛ شخص " کافر " که نمی توانسته از خدا بخواهد که؛ او را از نطفۀ جدیدی در رحم مادری؛ دوباره متولد نماید!!

و درست است که عبارت « ارجعون »؛در آیۀ فوق؛ بمعنای " بازگشت به زندگی دنیا " است ولی آن کماکان همان " زندگی قبلی " است و نه " زندگی جدید ". بعبارت دیگر آن بمعنی " چرخۀ متوالی مرگ و زندگی " نیست. پس تفاوت " رجعت مستقیم " با " چرخۀ معاد "؛ این است که؛ آن همچنان " یک زندگی " بیشتر نیست!

مخالفان تناسخ همچنین عبارت «
یوم یبعثون » را به « یوم القیمه » ترجمه می کنند؛ تا با کمک ذهنیت غلط از این روز بزرگ؛ مبنی بر پایان حیات عالم دنیا و انقراض آن؛ بگویند که؛ دیگر عالم دنیائی وجود ندارد تا در آن؛ تناسخ تحقق پذیرد!

اما عبارت « یبعثون »؛ اسم نیست؛ بلکه فعل مضارع است که دلالت بر تکرار و استمرار دارد.  بنا بر این واژۀ « یوم » در عبارت « یوم یبعثون »؛ بمعنا و مفهوم  " هر زمانیکه " می باشد! پس معنی آیه این می شود:

" آنها در عالم برزخ می مانند تا ، هر زمانیکه ، موقع مبعوث شدن آنها در بدن جدیدی ، فرا رسد ".

و تناسخ یعنی همین!


در نتیجه آیات فوق؛ اتفاقا در مردود دانستن نظر مخالفان تناسخ است!

مخالف ممکن است؛ با استناد به برخی آیات قرآن بگوید؛ خدا می داند که اگر انسانهای خطاکار به زندگی دنیا بازگردند؛ همان رفتارهای گذشته را تکرار می کنند. پس چون خدا با روحیه و آیندۀ خطاکاران آگاه است؛ حکمتش این بوده که آنها را؛ به زندگی دنیا برنگرداند تا؛ ظلم و فساد و کفر دوباره براه نیافتد! مانند آیات ذیل:

و لو تری اذ وقفوا علی النار فقالوا یالیتنا نردّ و لانکذب بایات ربنا و نکون من المومنین بل بدا لهم ما کانوا یخفون من قبل ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون و قالوا ان هی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین
الانعام -27 الی29
و اگر آنها را ببینی که وقنی در برابر آتش قرار گرفته اند؛ می گویند ایکاش (به دنیا) برمی گشتیم و آیات پروردگار ما را انکار نمی کردیم و از مومنین می شدیم. اما آنچه را که از قبل هم پنهان می کردند؛ اکنون آشکار شده است. و بفرض هم که آنها برگردند؛ به آنچه آنها را نهی کردیم؛ بازگشت می کنند. چون آنها قطعا دروغگویانند و همینها می گفتند که فقط همین زندگانی دنیویمان خواهد بود و ما دوباره در بدن جدیدی آفریده نمی شویم!

در اینجا نیز؛ اگرچه عبارت « نردّ » بمعنی " بازگشت به زندگی دنیا " است؛ اما منظور " بازگشت به جسد مُرده شان " و در نتیجه " بازگشت؛ به همان زندگی گذشته " است.

والا کدام کافر ستمگر و کاخ نشینی که صاحب همه گونه قدرت و ثروت بوده؛ از خداوند می خواهد که او را؛ دوباره از نطفۀ جدیدی در رحم مادر دیگری؛ متولد نماید تا؛ بنا بر قوانین تناسخ؛ بخاطر اعمال بد و زشت خود در زندگی گذشته؛ اکنون زندگی پُر درد و رنج و با فقر و فلاکتی را؛ در بدن معلولی؛ آغاز کند؟!!

آیۀ پایانی؛ مذکور در بالا؛ این حقیقت را فاش می نماید که این کافران؛ تنها به " یک زندگی دنیوی " معتقد بودند که؛ حالا آرزو دارند به همآن نیز؛ بازگردند!

ان هی الا حیاتنا الدنیا

اما چنین آرزوئی باطل است و آنها هرگز به زندگی دنیویشان بازگشت؛ یا " رجعت "؛ نخواهند کرد. بلکه آنها در بدن جدیدی مبعوث خواهند شد. و همینها؛ می گفتند که ما هرگز تناسخ نمی کنیم:

و ما نحن بمبعوثین

و ما در بدن جدیدی؛ دوباره آفریده و بازگشت نخواهیم کرد.


بنا بر این؛ استدلال خدا در قرآن؛ مبنی بر بازگشت آنها به همان اعمال بد گذشته شان و تکرار آنها؛ پاسخی به شبۀ اول بوده؛ نه شبۀ دوم؛ که اصلِ بازگشت به زندگی دنیاست.

ولی " تناسخ " بمعنی " بازگشت بسوی اعمال گذشته " نیست؛ بلکه " بازگشت بسوی آثار اعمال گذشته " است.

به همین دلیل هرگز در قرآن دیده نمی شود که؛ کافران و ستمکارانی از خداوند درخواست کنند که؛ آنها را در زندگی دنیا؛ مبعوث گرداند!! زیرا " مبعوث " شدن؛ بمعنای تبلور و ظهور آثار اعمال گذشته. این تبلور و ظهور؛ حتی می تواند در شکل " میمون " باشد! پس " انسان مبعوث "؛ همان انسانی قبلی نیست که؛ دوباره زنده می شود! بلکه او برانگیختۀ شدۀ آن انسان قبلی است. دقت کنید!


اما دو نکتۀ ظریف در آیات نفی " رجعت برای جبران " اینکه؛ معلوم می شود؛ اولا نفسِ " امکان بازگشت به زندگی دنیا " وجود دارد. چون قرآن به درخواست کنندگان نگفته: " شما دروغ می گوئید ولی حتی اگر راست هم می گفتید؛ متاسفانه چنین امکانی در نظام آفرینش وجود ندارد"! بلکه تفاوت تنها در شکل و چگونگی بازگشت به زندگی دنیاست. ثانیا؛ نیاز فرصت برای جبران خطاهای گذشته؛ فطری انسان است.


حال اگر کسی همان استدلال قرآن را؛ برای نفی رجعت در بدن جدید؛ استفاده نماید؛ باید گفت که انسان موجودی سیال و خلاق است. او دائما در حال تاثیر؛ تغییر و تحول است. بنا بر این علم خدا به انسان؛ نسبی است و نه مطلق! یعنی معلوم نیست که در آیندۀ انسان چه پیش می آید؛ زیرا که انسان آینده اش را؛ خودش در زمان حال؛ می سازد. در نتیجه " آینده " وجود ندارد تا خدا از قبل بدان؛ علم داشته باشد. مگر آثار و بازتاب قطعی اعمال مشخص گذشته در آینده. در اینصورت آن را می توان " آیندۀ نسبی " دانست. بلکه حتی می توان؛ آن را بنوعی " ادامۀ گذشته " قلمداد کرد.

و همۀ ابعاد و زوایا و استعدادهای انسان؛ در روند تدریجی و طولانی؛ مورد آزمایش قرار خواهد گرفت تا؛ آثار آنها بروز نماید. انسان موجود " نامحدود " و " سیال " است. این دو با هم؛ به این معنی است که؛ امکان هر سرنوشتی برای انسان می باشد. اینکه قرآن دائما می گوید: « عسی » یا « لعلکم » یعنی " تا شاید یا امید است که شما انسانها؛ اینطور و آنطور باشید "؛ برای همین است.

وانگهی اگر خدا از همۀ احوالات انسان در تمامی و مطلق آینده؛ آگاه هست؛ و نیز اگر خدا نمی خواهد که؛ کافران و ستمگران دوباره در زمین ظلم و فساد براه اندازند؛ چرا از آغاز تاریخ تاکنون؛ چنین اجازه ائی را داده تا ستمگران و کافران دائما و مکررا " زمین " را به فساد بکشانند؟!


حتی اگر بفرض محال؛ " آینده " وجود داشته باشد و خدا هم به تمامی آن
علم قطعی داشته باشد و معلوم باشد که؛ بازگرداندن خطا کاران جهت جبران خطاهایشان بطور قطعی و کامل بی نتیجه خواهد بود؛ باز هم خدا آنها را؛ به زندگی دنیا بازمی گرداند! چرا؟ زیرا

خدا بزرگتر از آن است که؛ زندگی انسانی؛ برای او معلوم باشد؛ اما برای خودِ آن انسان؛ معلوم نباشد. بلکه خدا می خواهد که؛ خودِ آن انسان؛ به همان حقیقت برسد؛ تا آنجا که؛ خودش اعتراف کند. زیرا؛ چون خدا خود؛ " عالم " و " دانا " است؛ می خواهد که بندگانش نیز؛ عالم و دانا باشند.

خدا بزرگتر از آن است که؛ منطق انسانی
حق فرصت جدید برای جبران خطاهای گذشته را؛ که خود آفریده؛ نادیده بگیرد.

خدا بزرگتر از آن است که؛ اجازه دهد همان منطق؛ او را محکوم نماید!

خدا بزرگتر از آن است که؛ اجازه دهد بنده ای بگوید که؛ جبران خطاهای من؛ مربوط به زندگی من و برای خودم است. پس به تو چه ربطی دارد؟

خدا بزرگتر از آن است که؛ در تصمیمات شخصی افراد؛ دخالت نماید!

خدا بزرگتر از آن است که؛ نگذارد انسان؛ با آگاهی و اختیار خود؛ بر سرنوشت خویش قضاوت کند و آن را رقم زند.

خدا بزرگتر از آن است که؛ اجازه دهد عدل او؛ زیر سوال رود.



 

منظور از " جبران خطاها "

لازم به توضیح است که مُراد از " جبران خطاهای گذشته "؛ جبران عین اعمال گذشته نیست. زیرا آنها غیرقابل جبران هستند. چرا که گذشته؛ برای همیشه گذشته است و دیگر باز نمی گردد.
بلکه منظور از آن؛ جبران آثار و عواقب حاصل از اعمال گذشته است که؛ باعث خسارت و عقب ماندگی در مسیر رشد و تعالی می گردد.

بنا بر این؛ هیچ لزومی ندارد که انسانها آگاه باشند که؛ در زندگانیهای گذشته؛ مشخصا مرتکب چه خطاهائی شدند تا همآنها را جبران نمایند. مثلا چگونه ممکن است قاتلی عمل قتل را جبران کند؟! اما او می تواند آثار شوم عمل بد خود را؛ با انجام اعمال نیک؛ بتدریج جبران نماید.

آگاهی از تمام اعمال همۀ زندگانیهای گذشته؛ اولا غیر ممکن است. زیرا انسان توان حمل آنها را ندارد. بخصوص آگاهی از اعمال بد و خطاهای زندگانیهای گذشته ؛ خود می تواند خطای بزرگی باشد. زیرا انسان را درگیر گذشته می کند و مشکلات بزرگ روحی و روانی بوجود می آورد که؛ می تواند او را اتفاقا از جبران آثار اعمال بد گذشته؛ باز دارد و در نتیجه نه تنها رشد نکند؛ بلکه حتی آن می تواند باعث نابودی او گردد.

از اینرو یکی از ابعاد " مغفرت " ، " پوشاندن گناهان " است ، جهت فراهم آوردن شرایط مناسب برای جبران آنها. و یکی از آثار این " پوشاندن " ، " نعمت فراموشی " می باشد.


پس تمام آیاتی که مخالفان تناسخ بدانها؛ در نفی فرصت جبران خطاهای گذشته؛ استناد می کنند؛ همگی دربارۀ " رجعت " است و نه " بعثت ". زیرا جبران خطاهای گذشته در" رجعت " نیست ولی در" بعثت " هست! نمونۀ آن آیۀ ذیل می باشد:

ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون
البقره - 56

سپس شما را پس از مرگتان؛ در بدن جدیدی مبعوث کردیم؛ برای اینکه شاید شکرگزار باشید.

عبارت «
لعلکم تشکرون »؛ همان امکانِ فرصتِ جبران آثار خطاهای گذشته است.

در هر صورت این تنها یکی از علتها و حکمتهای تناسخ است. ولی علت اصلی؛ رشد و پرورش و تربیت انسانها و بروز - لااقل - بسیاری از توانائیها و استعدادهای انسانی است. و عامل اصلی " تولد دوباره " و " بازگشت به زندگی دنیا "؛ آثار " اعمال دنیوی " است.



امام صادق (ع) و جبران خطاهای گذشته ، در تناسخ !

در کتاب " معاد شناسی " نوشتۀ آیت الله علامه حسینی طهرانی (ج 3 ص 34) روایت جالبی ازامام صادق (ع) آمده که؛ با ترجمۀ خود مولف؛ در ذیل می آید:

اذا انت حملت جنازه فکن کانک المحمول و کانک سالت عن ربک الرجوع الی الدنیا ففعل فانظر ماذا تستانف


" وقتی جنازه ای را به سوی قبرستان حمل می کنی؛ خود را چنین پندارکه؛ تو آن بودی و از پروردگارت مسئلت نموده ای که؛ ترا به دنیا برگرداند و خداوند دعای ترا مستجاب نموده و به دنیا بازگردانیده است . حال ببین چگونه دراعمال خود تجدید نظرمی کنی و گذشته را تدارک می نمائی "

سخن امام صادق (ع)؛ دلالت آشکار بر " تناسخ " دارد. زیرا اولا سخن از " زندگی دوبارۀ دنیوی " است. ثانیا مخاطب امام (ع) ، که در مثال امام (ع) نقش اول را دارد؛ پس از مرگش ، از طریق " نطفۀ در رحم " ، دوباره متولد شده است! بنا بر این جای هیچ بحثی نیست که؛ پند امام معصوم (ع) ، پند تناسخی است!!

اینک پرسش این است که چرا امام معصوم (ع) ، برای هدایت مومنین ، پندی را در قالب مثالی می آورد که ، بزعم مخالفان ، اولا خلاف صریح آیات قرآن است و ثانیا ، اصولا کفر می باشد؟!! چگونه می توان ، با سخن باطل و کفرآمیزی ، انسانها را بسوی حق و ایمان هدایت کرد؟!


زیرا از زاویۀ دید مخالفان و منکران تناسخ ، امام معصوم (ع) می بایستی چنین به مومنین پند و اندرز می داد:
 
" وقتی جنازه ای را به سوی قبرستان حمل می کنی؛ خود را چنین پندارکه تو؛ آن هستی و از پرورد گارت مسئلت نموده ای که ترا به دنیا برگرداند. ولی خداوند دعای ترا مستجاب نمی نماید. زیرا اصولا خداوند کسی را ؛ پس از مرگ برای انجام اعمال صالح و در نتیجه جبران خطاهایش ؛ به زندگی دنیا بازنمی گرداند.
پس تا دیر نشده بشتاب و ببین چگونه درهمین یکبار زندگی دنیا و قبل از رسیدن اجلت در اعمال خود تجدید نظر می کنی و گذشته را تدارک می نمائی که ؛ دیگر چنین فرصتی به تو؛ داده نخواهد شد."!!


اینک مقایسه کنید که ؛ کدام مثال باطل و کفرآمیز است و کدام مثال حق و دینی؟!


آیا امام معصوم (ع) ؛ برای پند و آموزش و هدایت مومنین ؛ کم آورده و ناچارا از عقیدۀ باطل و کفرآمیز تناسخِ کافران ؛ استفاده نموده است؟! آیا مخاطب یا مخاطبین حاضر یا غایب در جلسۀ کلاس درس امام صادق (ع)؛ نمی خواسته به امامشان چنین عرض کنند: " من در موقع تشیع جنازۀ مسلمانی؛ بجای اینکه فکر و خیالهای باطل و کفرآمیز کنم؛ برای روح مُرده از خداوند طلب مغفرت می کنم و ذکر لا اله الا الله می گویم "؟!

آیا مخاطبان امام (ع) نمی خواسته بگوید که؛ پس چرا خدا چنین ایدۀ خوبی را؛ نه تنها نیآفریده؛ بلکه فکر آن را؛ با قاطعیت حرام نموده است؟! و چگونه امام معصوم (ع) چنین فکر حرامی را - ولو در قالب مثال - بیان نموده است؟!

و سرانجام؛ این روایت نشان می دهد که؛ روایات دیگری از معصومین (ع) مبنی بر باطل و کفر بودن عقیدۀ " تناسخ " یا جعلی است و یا ناقص و یا اصلا ناظر به " تناسخ تحریف شده " است.


 

۱ نظر:

  1. فطرکم اول مره =اشاره به تولید دو ادم و دو حوا است که تولد نداشتند بلکه تولید شدند در قیمت هم همین خواهد بود و تولد دیگر از پدر و مادی وجود نخواهد داشت درست مثل فطرکم اول مره خواهد بود و این تناسخ است اما تولد دو باره از پدر و مادر تقمص ارواح است که جهل و خرافه و باطل استبیان شما ابهان دارد ابهام را باید رفع کرد بیان شما قائل شدن به ثنویت تضاد بین روح و جسم است که در این ثنویت زوح فعال و جسم فعل پذیر است در حالی که در تناسخ بر مبنای قانون هستی = توحید - بعثت - امامت- عدالت- و معاد است که تعاون روح و جسم باهم که هر دو نسبی و فعال هستند واقع می شود در نظر مشرکین هم اصل بر ثنویت تضاد است که در این نظریه روح منفعل و جسم فعال است با نابودی جسم همه چیز پایان می یابد شما انعکاس انها شده ای و روح را فعال و جسم را منفعل در نظر گرفته ای که نظری است بر پایه شرک = ثنویت تضاد بین روح و جسم بین روح و حسم ثنویت تضاد وجود ندارد بلکه توحید و تعاون بر قرار است تنها فرقشان در این است که روح عالی و و جسم دانی است اما چون از اصل یگانه ای خلق شده اند یعنی در قانون هستی مشترک هستند می تواند در مشترکات همکاری کنند و به توحید برسند و این تولید دو باره است ه مانند تولید اول ادم و حوا انجام می گیرد و تولدی در کار نیست تولد دو باره تقمص ارواح را بیان می کند نه تناسخ را که دو نسخه روح و جسم به توحید می رسند

    پاسخحذف